به گزارش گروه ادبیات و کتاب خبرگزاری برنا، محمد بقایی در ابتدا در پاسخ به این سوال که چرا ادبیات معاصر در دانشگاه های ما ضعیف عمل کرده است گفت: ما ابتدا باید اصطلاحاتی که در این حوزه به کار می بریم را به لحاظ معنایی و از نظر مفهوم مورد تامل قرار دهیم. ادبیات تنها شامل نظم و نثر نیست بلکه هرچه به صورت مکتوب از سوی اهالی اندیشه ارائه می شود ادبیات هست. حال می خواهد شعر و نثر باشد یا تاریخ و جامعه شناسی. ما اگر بخواهیم ادبیات فارسی را تحت تعریف در بیاوریم باید بگوییم ادبیات ایران از کاسه های زرتشت آغاز می شود اما امروزه ادبیات را شامل نظم و نثر می دانند. اصطلاح دیگر ما عنوان معاصر است. معاصر از نظر مفهومی یعنی هم عصر و هم زمان. تفاوت عصر با ماه و سال این است که آنها به لحاظ زمانی معین هستند اما عصر اینگونه نیست یعنی یک دوره ای که آن مفهوم آن دوره را شامل می شود مثل عصر خردگرایی یا دوره رنسانس. حال باید دید منظور از ادبیات معاصر شامل چه زمانی است؟ ما معاصر را به دو صورت در فرهنگمان تعریف می کنیم بعضی می گویند از دوره مشروطه به این طرف و بعضی می گویند از دوره نیما و جمالزاده به این سو معاصر است. در تعریف دانشگاه هم می توان گفت محل دانش. پس ادبیات معاصر یعنی ادبیات مورد تایید محافل رسمی فرهنگی.
وی افزود: این ادبیات باید از صافی های زیادی بگذرد تا وارد حوزه محافل رسمی آکادمیک باشد. ادبیات کلاسیک ما این اتفاق برایش افتاده است اما ادبیات معاصر ما هنوز پادرهواست. دانشگاه به عنوان محل دانش نمی تواند این ادبیات را بپذیرد چون ما بعد از نیما به این سو با شاعران و نویسندگانی مواجه شدیم که به راستی در کارهایشان ایرادهای جدی فنی و نگارشی وجود دارد. که وقتی آن ها را می خوانیم تعجب می کنیم که چطور جامعه ما این را پذیرفته و مورد تشویق قرار می دهد. پاسخ این پرسش این است که معروف ترین شعرهایی که از زمان نیما به این طرف داریم این شعرها دچار مشکل جدی هستند حال دانشگاه چطور می تواند آنها را بپذیرد مطمئنا راه به جایی نخواهد برد.
در ادامه حسن میرعابدینی در این مورد گفت: وقتی می گوییم ادبیات معاصر ایران منظور زمان ورود جلوه های تجدد به جامعه ایرانی است. دوره معاصر دوره ای است که جامعه ایرانی در اثر مواجهه با تجدد غربی به سوی مدرن شدن می رود. یعنی آن شکستگی در جامعه به فکر و اندیشه ها راه پیدا می کند و نویسندگان فکر می کنند برای نوشتن در دوره معاصر به شکل ها و فرم های جدیدی نیاز دارند و به همین دلیل زبان ادبی تغییر می کند و کسانی مثل دهخدا بر زبان متمرکز می شوند. آن زبان ادیبانه گذشته شکسته می شود و به تعبیر باختینی کلمه از طریق دو عنصر طنز و شیوه محاوره مردم زبانی جدید به وجود می آورند که در شعر و نمایشنامه و مقاله های ما به کار گرفته می شود. پس منظور از ادبیات معاصر ادبیاتی است که مخاطبان دیگری را مد نظر دارد و اگر ادبیات گذشته ادبیاتی بود که به نفع امرا مکتوب می شد ادبیات معاصر توده مردم را در نظر می گیرند اما همانطور که جمالزاده می نویسد باید به شیوه ای نوشته شود که قدما بپسندند و مردم بفهمند.
میر عابدینی افزود: من سال ها در دانشگاه ها ادبیات تدریس کردم اما به جد می گویم به این درس اجحاف شده است. دو واحد نظم و دو واحد نثر در مقطع کارشناسی به واقع زمان کمی است و شما تا بخواهید کلیات را بگویید فقط ترم تمام می شود. برخلاف آقای بقایی این گمان را ندارم که ادبیات معاصر این توان را ندارد که وارد دانشگاه شود زیرا ادبیات معاصر ما به لحاظ مضمونی، شکلی و فوایدی که برای زبان فارسی دارد واقعا لازم است. به قول سمیعی گیلانی ادبیات معاصر از لحاظ غنایی که به زبان فارسی بخشید باید به آن توجه شود.
میرعابدینی همچنین به کارنابلدی بعضی استادان در تدریس ادبیات معاصر اشاره کرد و گفت: در دانشنامه ها و دائره المعارف ها زمانی به اشخاص می پردازند که از دنیا رفته باشند. شما ببینید مثلا استاد پایان نامه ای به دانشجو می دهد مثلا مربوط به مجموعه شعری که در سال 90 منتشر شده است. این نشان می دهد استادانی که ادبیات معاصر تدریس می کنند بعضا این حوزه را نمی شناسند. به گمان ما ادبیات معاصر باید به دانشگاه راه پیدا کند اما آثاری که حداقل یک یا دو دهه از آن گذشته باشد و در حوزه نقد بیرون دانشگاهی درباره آن صحبت شده باشد سپس وارد دانشگاه ها شود.
محمد بقایی در جمع بندی صحبت هایش اینگونه گفت: در هفتاد هشتاد سال گذشته تغییراتی در شعر و نثر ما به وجود آمده اما به شدت این امر الان نزول کرده است. شما شاعری را پیدا می کنید که هم کارش پر فروش است و هم در محافل ادبی مطرح است اما شما وقتی شعر او را می بینید مشحون از غلط است. باور کنید اگر نیما و حتی شاملو می خواستند در همان سبک کلاسیک ادامه دهند امکان نداشت از ابوالحسن ورزی یا ابراهیم صهبا بالاتر بروند. شعر کلاسیک نیما واقعا بالاتر نیست. در همان کتاب شاملو و عالم معنا اشاره کرده ام. حال اگر دانشگاه بخواهد اینها را بپذیرد باید روی آن خط قرمز کشید.
حسن میرعابدینی همچنین با اشاره به انتقاداتی که به صادق هدایت می شد گفت: از دوران معاصر و دوره بیداری و مشروطیت اگر در نظر بگیریم در زمینه ادبیات کلاسیک کارهای زیادی شده است. اما در حوزه ادبیات معاصر اینگونه نیست. انگار ادبیات معاصر نباید به وجود می آمده و انحرافی ادبی بوده است. به نظر من ادبیات معاصر ادامه منطقی ادبیات کلاسیک ماست. نگاه ها و دوران عوض شده و به تبع آن ادبیات ما نیز عوض شد. نویسنده ای که مثل صادق هدایت در جهان بسیار معروف است ، بماند که ما هنوز در اینجا با او مشکل داریم، یک زمانی وقتی آثارش را چاپ می کرد به او ایراد می گرفتند که تو غلط املایی داری! در صورتی که ما وقتی بر زبان داستان بحث می کنیم نمی توانیم ایرادهایی که از یک ادیب می گیریم از یک داستان نویس بگیریم چون ادبیات داستانی مدرن ما چندصدایی است و در حالی که ادبیات کلاسیک ما تک صدایی بود. وقتی شما از زبان یک لمپن صحبت می کنی نمی توانی واژگان بیهقی را جایگزین آن کنی، در گذشته عرصه ادبیات اشرافی حاکم بر جامعه اجازه مطرح شدن آن صداها را نمی داد و مجبور می شد از مطایبات عبید سر در بیاورد. از ادبیات معاصر ما زمانی کمتر از صد سال گذشته است و از توی همین چهره ها هنوز یک قرن نشده می توان ده چهره نام برد که شاخص هستند. دانشگاه اگر نخواهد به شعری که زندگی امروز را بازتاب می دهد بپردازد دانشجو مجبور است به سراغ کلاس های بیرون دانشگاه برود. دانشجو جوان امروز است و ادبیات امروز را می خواهد. من بر این عقیده هستم که ادبیات معاصر با این دعوی که ادبیات نازلی است، نمی توان آن را کنار گذاشت.
میرعابدینی در پاسخ به این سوال که چرا همیشه در مقابل ادبیات معاصر گارد وجود داشته است گفت: همانطور که اشاره کردید این گارد وجود داشته است. ادبیات معاصر چون ادبیاتی بود که از زندگی مردم می نوشت ادبیاتی بود که قدرت ها نمی توانستند با آن کنار بیایند همیشه طرد می شد. این قدرت ها گاه سیاسی و گاه فرهنگی بودند مثلا صادق هدایت در وغ وغ ساهاب از علمای سبعه نام می برد یا هفت تنان، کسانی که استادان مسلم زمان بودند از رشید یا سمی تا نفیسی گرفته، اینها قدرت های فرهنگی زمانه بودند و از همان آغاز تاسیس دانشگاه تهران موثر بودند و نفوذ داشتند. این گارد گیری هنوز جلوی ادبیات معاصر هست چون ادبیات معاصر ادبیات بحث انگیز است. من فکر می کنم اگر ادبیات معاصر ما ضعیف باشد این موضوع به ضعف ما در طی مراحل مدرنیته برمی گردد.
محمد بقایی در پایان سخنانش گفت: کسانی که در حوزه ادبیات معاصر ما متخصص هستند حاضر نیستند با دانشگاه تعامل کنند و می گویند یا ما باید آنچه لازم است بگوییم وگرنه نمی گوییم! ما کسانی را داریم که در این حوزه صحبت کنند. ادبیات معاصر ما بیشتر نقد پذیر است. ادبیات ما در دو حوزه بسیار ضعیف است یکی نقد ادبی و دیگری ادبیات تطبیقی. از زمان مرحوم قزوینی تا الان ما تنها چهار کتاب نقد ادبی داریم لذا ما به کسانی احتیاج داریم که ادبیات معاصرمان را نقد کند.
میرعابدینی نیز در پایان گفت: پایه ادبیات معاصر ما یکی سنت ادبی و دیگری ترجمه است. سنت ادبی ما در رمان های ما هست سنت هایی از اسکندرنامه و سمک عیار دیده می شود در عین حال نویسندگان مدرن ما از رمان های ترجمه شده استفاده کردند ما نمی توانیم از جهان امروز خودمان را کنار بکشیم بلکه باید این جهان را بومی کنیم برای خودمان و این بومی کردن فقط از دانشگاه بر می آید، من فکر می کنم اگر ادبیات معاصر ما دچار این مشکل شده است تقصیر دانشگاه های ماست در همه جای دنیا نقد ادبیات در حلقه های دانشگاهی شکل می گیرد و وقتی دانشجویان ما این را در دانشگاه یاد نمی گیرند ما دچار این مشکلات می شویم. جای تدریس ادبیات معاصر در دانشگاه ها خالی است در حالی که کسانی مثل بهار از رستاخیز ادبیات صحبت می کردند.