نحوه برخورد ما در برابر سختی‌ها و مشکلات چگونه باید باشد؟

|
۱۴۰۲/۰۱/۲۸
|
۱۱:۰۰:۱۶
| کد خبر: ۹۱۵۴۳۵
نحوه برخورد ما در برابر سختی‌ها و مشکلات چگونه باید باشد؟
اصولا واکنش هر فرد در برابر ناملایمات و سختی‌ها با توجه به عوامل مختلف، متفاوت است؛عده‌ای ساکت و بی‌سر وصدا در خود فرو می‌روند و شروع به یافتن راه‌حل می‌کنند، بعضی‌ها شروع به غرغر کردن و ناله و فریاد می‌کنند و دیگران را مقصر می‌دانند. عده‌ای دیگر هم فکر می‌کنند هیچ کاری از آنها ساخته نیست و انتظار دارند بقیه بتوانند راه‌حلی برای مشکل‌شان پیدا کنند. اما در این میان برخوردار بودن از احساس «رضایت» موضوع مهمی است که به داشتن حس خوب برای ادامه مسیر بسیار کمک می‌کند.با برنا همراه باشید تا در این باره بیشتر بدانید.

به گزارش خبرگزاری برنا؛ رضایت داشتن یا غرغرو بودن ارثی است یا اکتسابی و آیا می‌توان آن را در وجود افراد تغییر داد و چطور می‌توان با داشتن رضایت و آرامش درونی بیشتر، حال بهتری را تجربه کرد؟ این موضوع را چطور و در چه سنینی باید آموزش داد و چطور در بزرگسالان می‌توان رویه‌های غلط قبلی ناشی از نارضایتی را تغییر داد؟  در این خصوص با علی قاسمی- روانشناس و مربی بین‌المللی و عضو هیأت علمی مؤسسه ویلیام گلسر- گفت‌وگو کرده‌ایم.

 باور کنترل بیرونی 

ما اغلب 2 باور متفاوت نسبت به زندگی داریم؛ باور کنترل بیرونی و کنترل درونی. در باور کنترل بیرونی اعتقاد ما براین است که ما می‌توانیم از بیرون دیگران را کنترل کنیم؛ با تهدید، تنبیه، غرغر، شکایت کردن و... همچنین معتقدیم دیگران هم می‌توانند از بیرون ما را کنترل کنند؛ یعنی می‌توانند ما را غمگین، بدبخت، خوشبخت و... کنند و اجازه ندهند ما پیشرفت کنیم و به آرزوها و اهدافی که داریم، برسیم. باور کنترل بیرونی باوری ریشه‌دار است. قرن‌هاست که در ذهن ما چنین باوری نهادینه شده و تمام جنگ‌ها، خشونت‌ها، مجادله‌ها و قربانی‌گری‌ها و مظلوم‌نمایی‌ها که در طول تاریخ بسیار مشاهده شده به واسطه حضور پررنگ این باورها شکل گرفته است. توجه داشته باشیم دیگران چقدر در طول روز ما را ناکام می‌کنند.در واقع ما خودمان اجازه می‌دهیم که آنها این کار را با ما انجام دهند.مثلا فکر می‌کنیم چون آنها با ما بد صحبت می‌کنند، بد رانندگی می‌کنند یا بدرفتار می‌کنند کاری از ما ساخته نیست؛ چون دیگران قدر ما را نمی‌دانند و معمولا ما را نادیده می‌گیرند. در واقع همه این خودگویی‌ها نتیجه باور‌داشتن به باور کنترل بیرونی است که در ذهن همه ما به‌صورت پررنگی رسوب کرده است.

باور کنترل درونی

باور کنترل درونی باور «رهابخشی» است و باعث رسیدن به حس بهتر خود ما می‌شود. در این باور اعتقاد ما براین است که رفتارها، احساسات و تصمیم‌گیری‌های تنها کسی را که می‌توانیم کنترل کنیم فقط و فقط خود ما هستیم.

ما نمی‌توانیم افکار هیچ‌کسی را طبق تمایل و نظر خود تغییر دهیم یا به دلخواه خود کسی را که غمگین است شاد کنیم. فقط خود افراد هستند که تصمیم می‌گیرند چه احساساتی را در وجود خودشان پرورش بدهند. ما می‌توانیم با تمرکز بر افکار آزار‌دهنده یا انرژی‌بخش باعث تغییر حال خودمان شویم. نتیجه توجه به افکار آزار‌دهنده، تجربه احساساتی مانند خشم، حسادت یا افسردگی است. وقتی به آینده روشن‌ فکر می‌کنیم به‌تدریج به طرف آن هم گام برمی‌داریم. متأسفانه باورهای ذهنی اغلب افراد تحت فرمان کنترل بیرونی است؛ یعنی معتقدند که دیگران آنها را از بیرون کنترل می‌کنند.

رفتار والدین با کودکان هم معمولا تحت چنین باوری است؛ چون دوست دارند فرزندانشان همیشه مطابق میل آنها رفتار کنند. در رفتار مدیران با کارمندانشان یا روابط عاطفی زنان و مردان هم می‌توان شاهد چنین باورهایی بود که دوست دارند دیگران مطابق میل آنها رفتار کنند.

راهبرد و استراتژی باورهای مختلف 

همه ما تحت فرمان یکی از دو باور کنترل درونی و بیرونی قرار داریم. اگر باور ما باور کنترل بیرونی باشد استراتژی ما اصطلاحا «استراتژی انتظار معجزه» خواهد بود؛ یعنی اگر فکر کنیم دیگران باید حال ما را خوب کنند، قدر ما را بدانند و ما را ناکام نکنند همواره منتظر خواهیم بود و انتظار داریم دیگران تغییر کنند.

این افراد معمولا منفعل هستند، شکایت و غرغر می‌کنند و منتظر بهبود اوضاع هستند و به تغییرات اجتماعی چشم دوخته‌اند. اما خودشان هیچ کاری انجام نمی‌دهند. البته که تغییر لازم است. ولی افرادی که منتظر تغییر و بهبود اوضاع از طرف دیگران هستند نه خودشان تغییری در رفتارشان ‌می‌دهند و نه گامی در جهت بهبود و اصلاح  برمی‌دارند.

این افراد مدام در مورد دیگران حرف می‌زنند، می‌خواهند آنها تغییر کنند و منتظرند دیگران بهبودی در اوضاع همه‌‌چیز ایجاد کنند. اما کسانی که باورشان کنترل درونی است در ناکامی‌ها فقط به فکر تغییر خودشان و گرفتن تصمیمی برای اصلاح هستند. در واقع آنها خودشان به فکر «خلق معجزه » هستند نه «انتظار معجزه». آنها سعی می‌کنند همیشه بهترین احساسی را که می‌توانند، برای خود به‌وجود آورند. برای چنین کاری به فکر تغییر شرایط هستند و سعی می‌کنند تأثیر‌گذاری بر محیط داشته باشند و در جهت بهبود اوضاع گام بردارند.

اگر بخواهیم روابط یا خانواده‌های بهتری داشته باشیم و در همه عرصه‌های مختلف زندگی موفق‌تر باشیم حتما باید باورهایمان را تغییر دهیم و به جای کنترل بیرونی دیگران به فکر کنترل و تغییر خودمان باشیم و فعال و اثر‌گذار خواهیم بود.

نقش‌های مختلف 

ما با باورهای مختلف نقش‌های متفاوتی هم خواهیم داشت.کسانی که باورهای تأثیر گرفته از کنترل بیرونی دارند منتظر معجزه هستند بیشترین نقشی که می‌گیرند «نقش قربانی» است. آنها اغلب فکر می‌کنند مظلوم واقع شده‌اند.

این افراد معمولا از دیگران شاکی هستند و فکر می‌کنند اگر آنها نتوانسته‌اند به آنچه می‌خواهند برسند مقصرش دیگران هستند که مانع از پیشرفت‌شان شده‌اند. رفتار افراد قربانی اغلب غرغرکردن، گله داشتن و سرزنش کردن دیگران است. افراد قربانی مدام از اینکه دیگران چطور باعث ناکامی آنها شده‌اند صحبت می‌کنند. آنها فکر می‌کنند خودشان توانایی و پتانسیل برخورداری از موفقیت را دارند ولی دیگران اجازه چنین کاری را به آنها نمی‌دهند.

اما نقش دیگری که می‌توان در زندگی ایفا کرد نقش «خالق» و «مبدع» بودن است. باور درونی افرادی که چنین نقشی دارند کنترل درونی است و به همین‌خاطر می‌توانند بدون وابستگی به دیگران، احساس رضایت و شادمانی داشته باشند. این افراد زیاد غر نمی‌زنند و فقط به کارهای خودشان فکر می‌کنند نه دیگران. آنها انرژی خود را صرف برنامه‌ریزی بهتر و پیدا کردن استراتژی‌های مختلف می‌کنند و برای هر کاری برنامه‌ریزی دارند و وقت‌شان را بیهوده تلف نمی‌کنند و فقط روی خودشان حساب می‌کنند.

منصفانه رفتار کنیم 

 دکتر ویلیام گلسر-  بنیانگذار تئوری انتخاب- معتقد است که آموزش مسئولیت‌پذیری به کودکان مهم‌ترین وظیفه والدین در قبال فرزندانشان است. برای این کار مهم‌ترین چیز داشتن حس مسئولیت‌پذیری از سوی خود والدین است؛ یعنی اگر والدین خودشان مسئولیت‌پذیر نباشند نمی‌توانند انتظار داشته باشند فرزندانشان به‌راحتی قبول مسئولیت کنند. بچه‌ها باید یاد بگیرند سهم خود را در هر موضوعی پیدا کنند و در برابر مشکلات از خود ضعف نشان ندهند. قبول ناکامی‌ها و شانه خالی نکردن در برابر سختی‌ها چیزی است که اگر در کودکی هم آموخته نشده باشد باید در بزرگسالی جایگزین بی‌مسئولیتی شود. مسئولانه رفتار کردن باعث می‌شود ما در روابط‌مان  منصفانه رفتار کنیم، با دیگران بدرفتاری نکنیم و نقش خود را در روابط‌مان با دیگران بپذیریم و بنابراین موفقیت بیشتری داشته باشیم. افراد مسئول انتظار ندارند فرزندشان برخلاف میل خود رفتار کند و به آرزوهای دست‌نیافته پدر و مادر دست پیدا کند. البته احساس رضایت از زندگی نیاز به تلاش آگاهانه‌ای دارد که نباید از آن غافل شد و انتظار داشت برای برخورداری از احساس رضایت، دیگران باید مطابق میل ما رفتار کنند تا ما حس خوبی داشته باشیم و حس کنیم از زندگی راضی هستیم. البته رسیدن به چنین آگاهی‌ای کار ساده‌ای نیست و نیاز به صرف وقت و زمان دارد و یک شبه حاصل نمی‌شود. باید بکوشیم تا باورمان عوض شود و یاد بگیریم مسئولانه رفتار کنیم تا بتوانیم احساس رضایت بیشتری از زندگی داشته باشیم. به جای اینکه دائم غر بزنیم و از همه‌‌چیز شکایت کنیم با کنترل درونی خود با آرامش بیشتری به حل مشکلاتمان بپردازیم. برای داشتن این حس می‌توان فهرستی از چیزهایی که به خاطرش حس قدردانی و شکرگزاری داریم تهیه کنیم. وقت‌گذراندن با افرادی که مدام غر می‌زنند و شکایت دارند هم چیزی است که مانع از برخوردار شدن ما از احساس رضایت می‌شود. مقایسه‌کردن خود با دیگران علاوه بر اینکه باعث می‌شود نتوانیم به توانایی‌ها و داشته‌های خود ایمان داشته باشیم مانع از برخوردار بودن ما از حس رضایت خواهد شد.فکر کردن به گذشته و آینده تمرکزکردن هم باعث می‌شود نتوانیم در زمان حال زندگی کنیم و از آن لذت ببریم.

رفتار والدین با کودکان

رفتار والدین با کودکان هم معمولا تحت این باور است که دوست دارند فرزندانشان همیشه مطابق میل آنها رفتار کنند. در رفتار مدیران با کارمندانشان یا روابط عاطفی زنان و مردان هم می‌توان شاهد چنین باورهایی بود که دوست دارند دیگران مطابق میل آنها رفتار کنند

نظر شما