معرفی کودتاهای آفریقا

|
۱۳۹۹/۰۷/۲۱
|
۱۳:۰۱:۱۴
| کد خبر: ۱۰۷۲۱۸۰
معرفی کودتاهای آفریقا
از زمان شکل‌گیری دولت به معنای مدرن، تعداد زیادی کودتا در قاره آفریقا با هدف دست‌یابی به قدرت صورت گرفته، که در این نوشتار به شرح این کودتاها پرداخته شده است.

به گزارش گروه خبر خبرگزاری برنا، کشور مصر با 995 450 کیلومتر مربع وسعت (بیست و هشتمین کشور جهان) در نیم کره شمالی نیم کره شرقی در شمال شرقی قاره آفریقا در کنار دریاهای مدیترانه و سرخ و در همسایگی کشورهای لیبی در غرب، سودان در جنوب و فلسطین اشغالی در شمال شرقی واقع شده است. جلگه های آن در اطراف رود نیل و دلتای آن قرار گرفته اند. بیابان ها قسمت اعظم کشور را پوشانده و رود نیل با (6671 کیلومتر) مهمترین و طویلترین رود آن به شمار می آید. آب و هوای کشور مصر در صحراها گرم و خشک و در سایر نواحی گرم و مرطوب است. بلندترین نقطه مصر “جبل کترینه” با (2642 متر) در صحرای سینا قراردارد.

قانون اساسی موجود کشور در سال 1350 تدوین شده است. بر اساس آخرین تقسیمات کشوری کشور مصر از 25 فرمانداری تشکیل گردیده که زیر نظر فرماندار انتصابی رئیس جمهور اداره می گردند. فعالیت احزاب در مصر محدود می باشد. ازجمله مهمترین احزاب کشور حزب سوسیال لیبرال و حزب کمونیست است که در حال حاضر اکثر آنان غیرفعال می باشند. کشور مصر در سال 1301 استقلال یافته است. این کشور در سال 1324 به عضویت سازمان ملل درآمده و علاوه بر آن در سازمان های وحدت آفریقا، سی سی دی، آکا، فائو، گات، یااآ، بانک جهانی، بازار عربی سازمان کشورهای حوزه نیل، قراردادهای حذف تعرفه گمرکی با جامعه اقتصادی اروپا و کشورهای غیرمتعهد و ... عضویت دارد.

محمد نجیب اولین رئیس جمهور مصر بود. در تاریخ 19 ژوئن 1953 تا14 نوامبر 1953 در خلال بیانیه جمهوری مقامش را به دست آورد. او رهبر گروه افسران آزاد بود که که "فاروق" را در تاریخ 22 ژولیه 1952 از سلطنت خلع کردند.

فاروق اول، شاه یکی به آخر مانده مصر بود. او ششمین پادشاه از سلسله محمد علی بود. وی پس از پدرش فؤاد اول در تاریخ 28 آوریل 1936 بر تخت پادشاهی نشست و تا 26 ژولیه 1952یعنی تاریخی که از سلطنت خلع شد، پادشاه این کشور بود که سپس پسرش یعنی فواد دوم جانشین وی گشت. او سیزده سال پس از تبعیدش به کشور ایتالیا درگذشت. خواهرش یعنی فوزیه شیرین اولین همسر پادشاه ایران یعنی محمد رضا پهلوی شد.

تاریخچه ای از سلسله حکومتها ی مصر

علت لشگرکشی محمدعلی پاشا به مصر و نتایج آن

سلطان سلیم اول سلطان عثمانی در 1517 میلادی (923هجری) خاک مصر را تصرف کرد و از آن به بعد حاکمانی با عنوان یا لقب پاشا به آنجا اعزام می کرد و آنها موظف بودند از حکومت قسطنطنیه اطاعت کنند. بعد از آنکه ناپلئون در 19 مه 1798 به مصر حمله برد باعث نگرانی عثمانی شد و حاکم مصر نتوانست جلوی ناپلئون را بگیرد و در زمان حاکمی به نام خورشید پاشا به سبب ظلمی که او به مردم مصر روا می داشت، باب عالی (دربار عثمانی) مصمم شد محمدعلی پاشا از سرداران ترک مقیم آلبانی را به مصر اعزام کند. در 1803 محمدعلی پاشا وارد مصر شد و پس مانده های ممالیک را که دست پرورده ایوبیان بودند، سرکوب کرد و مصر و سودان را در 1805 تصرف کرد. محمدعلی پاشا آرزو داشت سلطنت مصر برای او و فرزندانش از جانب دربار عثمانی به رسمیت شناخته شود. او برای جلب نظر سلطان عثمانی در چندین جنگ فرزند خود ابراهیم پاشا را به کمک دولت عثمانی فرستاد که با دولت روسیه در حال جنگ بود و از این نظر کمک شایانی به عثمانی کرد. نمونه این کمک ها دفع وهابی ها در حجاز در 1814 و باز کردن راه مکه به روی مسلمانان و فرونشاندن شورش آل سعود در عربستان بود. محمدعلی در عوض این کمک ها از سلطان محمود دوم خواست سلطنت مصر را برای او و فرزندانش دائمی کند. از آنجایی که سلطان عثمانی از این امر امتناع کرد محمدعلی پاشا قوایی به سرکردگی فرزندش ابراهیم پاشا به شام و آسیای صغیر فرستاد و از آنجا که بیم آن می رفت قسطنطنیه سقوط کند، انگلیس و فرانسه هر یک در 6 مه 1833 در زمان حاکمیت محمود دوم بر عثمانی به او تکلیف کردند که حکومت مصر و شام را به محمدعلی واگذار کند زیرا آنها می خواستند از وجود دولت عثمانی در برابر روسیه سود جویند. بالاخره لرد پالمرستون وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در 15 ژوئیه 1840، عبدالمجید اول سلطان عثمانی را وادار کرد به موجب معاهده یی خدیوی مصر در خانواده محمدعلی پاشا موروثی باشد. از زمان محمدعلی پاشا تا 147 سال خاندان محمدعلی پاشا بر مصر به عنوان خدیو و سپس سلطان حکومت کردند که آخرین آنها ملک فاروق بود. که با انقلاب 23 ژوئیه 1952، مصر جمهوری شد. محمدعلی پاشا در اواخر عمر زمام امور را به دست پسر و جانشین خود ابراهیم سپرد. در 1848 ابراهیم پاشا رسماً زمامدار مصر شد. لیکن سه ماه بعد یعنی در 10 نوامبر 1848 ناگهان فوت کرد. محمدعلی نیز که دچار بیماری شده بود در 2 آگوست 1849 به دیار باقی شتافت و عباس حلمی پاشا فرزند طوسن و نوه محمدعلی پاشا خدیو و زمامدار مصر شد.

اقدامات اصلاحی محمدعلی پاشا

اولین اقدام محمدعلی پاشا در کشور مصر اصلاحات ارضی بود. او سپس از کارشناسان فرانسوی که در زمینه های امور لشگری و کشوری برای اصلاح امور اداری، زراعی و نظامی کار کرده بودند دعوت کرد در مصر در زمینه های تخصصی خود فعالیت کنند. ابتدا به جای ینی چری ها که ارتش سنتی عثمانی بودند و از اقوام مزدور تازه مسلمان تشکیل می شدند ارتشی به سبک تعلیمات نظامی فرانسه که در دانشکده «سن سیر» فرانسه که ناپلئون در 1808 تاسیس کرده بود، پایه ریزی کرد و جوانان مصری را برای شرکت در آکادمی های زمینی و دریایی که به سبک جدید ایجاد کرده بود، تشویق کرد. در زمان او کشت پنبه، برنج و غلات رونق یافت. محمدعلی پاشا برای توسعه امور زراعی سد بزرگی روی یکی از شعبات رود نیل احداث کرد تا آب را روی زمین های کشاورزی سرازیر کند. در بخش صنایع کارگاه های ذوب فلزات با ظرفیت دو هزار تن ورق آهن ایجاد کرد. علاوه بر این اقدامات دانشجویان مصری را به کشورهای اروپایی برای تحصیلات علمی و امور نظام گسیل داشت.

حکومت عباس حلمی پاشا (عباس اول) (1854- 1849)

در 24 دسامبر 1848 عباس پاشا در حالی که هنوز محمدعلی در قید حیات بود رسماً زمام امور را به دست گرفت. او مرد لایقی نبود و کارخانه هایی که محمدعلی پاشا تاسیس کرده بود، برچید و دستور داد کار بزرگ سد نیل را متوقف کنند. او برعکس محمدعلی که خواهان استقلال مصر بود وابستگی به دولت عثمانی (باب عالی) را شروع کرد و رسوم حکام ترک را دوباره زنده کرد و از طرف دیگر به انگلستان نزدیک شد و در 1851 امتیاز احداث راه آهن اسکندریه به قاهره را به انگلستان سپرد. سرمایه داران فرانسوی و کارشناسان آن کشور که طی زمامداری محمدعلی و ابراهیم پاشا مورد توجه بودند، طرد شدند ولی فرانسوی ها پافشاری می کردند که کانال سوئز را ایجاد کنند.

حکومت خدیو سعید پاشا (1863- 1854)

در روز 14 ژوئیه 1854 سعید پاشا فرزند کوچک محمدعلی به حکومت مصر رسید. او دوست «فردیناند دولسپس» مهندس فرانسوی بود. این کارشناس فرانسوی وقتی امتیاز حفر کانال سوئز را از سعید پاشا در 30 نوامبر 1854 اخذ کرد، مقرر شد فرانسه به مدت 99 سال از آن استفاده کند. سعید پاشا برای حفر این کانال 60 میلیون فرانک از فرانسه وام گرفت و چون در آن زمان وسایل مکانیکی مدرن وجود نداشت روزانه 40 تا 45 هزار دهقان مصری در مقابل مزدی ناچیز در حفاری کانال کار می کردند. این کارگران که اکثراً پنبه کاران مصری بودند از شدت کار و بیماری تلف می شدند. شرکت «اونیورسال کانال سوئز» در 1859 کار خود را جهت حفر کانال آغاز کرد. سعید پاشا زنده نماند تا محصول کار خود را ببیند و در 18 ژانویه 1863 درگذشت.

حکومت خدیو اسماعیل پاشا (1879-1863)

اسماعیل پاشا فرزند ابراهیم پاشا مانند سعید پاشا در فرانسه تحصیل کرده بود و می خواست مصر را به صورت بخشی از اروپا درآورد. در 30 ژانویه 1863 طی فرمانی استفاده اجباری از فلاحین (دهقانان) جهت کار در کانال سوئز را لغو کرد. از آنجایی که بحران اقتصادی مصر را فرا گرفت بخش عمده سهام کانال سوئز را به دیسرائیلی نخست وزیر بریتانیا فروخت و از این رهگذر انگلستان سهامدار عمده کانال سوئز شد. واگذاری سهام کانال به انگلستان مقدمه سلطه انگلیس بر مصر بود.

بالاخره کانال سوئز در17 نوامبر 1869 در زمان حکومت خدیو اسماعیل در حضور امپراتور اتریش ولیعهد پروس و ملکه اوژنی زوجه ناپلئون سوم افتتاح شد.

حکومت خدیو توفیق (1892-1879)

در 26 ژانویه 1879 در اثر وخیم شدن وضع اقتصادی کشور مصر از یک طرف و شورش میهن پرستان مصری در اعتراض به مداخلات انگلیس و فرانسه در امور مصر اسماعیل پاشا حکومت را رها کرد و به استانبول رفت و توفیق پاشا فرزندش به خدیوی مصر رسید. در زمان او قیام های ضداستعماری از دانشگاه الازهر آغاز شد، چون سیدجمال الدین اسدآبادی سخنرانی های ضداستعماری ایراد می کرد و باعث شد یک افسر مصری به نام عرابی پاشا در ژوئن 1882 دست به قیام ضدانگلیسی بزند و در اثر این قیام بود که جمعی از اروپاییان به ویژه انگلیسی های مقیم اسکندریه به دست مردم کشته شدند. این امر بهانه یی برای مداخله مستقیم انگلستان در مصر شد. توفیق پاشا فوراً از انگلستان استمداد کرد و دولت بریتانیا نیز با گلوله باران اسکندریه قوای نظامی را در مصر پیاده کرد و در 15 سپتامبر 1882 قاهره به وسیله قوای انگلیسی اشغال و عرابی پاشا دستگیر شد و از آن زمان ضمن تبعید عرابی پاشا به سیلان، مصر را تحت الحمایه خود قرار داد و توفیق در1892 درگذشت.

از حکومت عباس حلمی پاشا دوم تا ملک فاروق

در زمان حکومت عباس حلمی دوم (1914- 1892) جانشین و فرزند توفیق پاشا مستشاران انگلیسی در امور لشگری مصر دخالت می کردند. عباس حلمی دوم در 1914 زیر فشار بریتانیا و عثمانی از خدیوی مصر استعفا داد و حسین کامل به حکومت رسید. او اولین کسی بود که لقب سلطان را برای خود انتخاب کرد. در زمان او قاهره تبدیل به ستاد جنگی بریتانیا در خاورمیانه شد و چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس در آنجا اقامت داشت. حسین کامل در 1917 درگذشت و پس از او فواد اول به سلطنت رسید. در اثر مساعی حزب وفد به رهبری سعد زغلول بود که در 1922 انگلستان به صورت یکجانبه اعلامیه یی صادر و استقلال مصر را اعلام کرد ولی این اعلامیه مورد قبول میهن پرستان مصری نبود تا آنکه در زمان ملک فاروق نخست وزیرش نحاس پاشا که عضو حزب وفد بود انگلستان را مجبور کرد طبق پیمان26 آگوست 1936 استقلال کامل مصر را به رسمیت بشناسد. ولی سلطنت ملک فاروق مصادف بود با جنگ جهانی دوم که برای بار دوم قاهره تبدیل به یک مرکز تصمیم گیری های سیاسی- نظامی انگلستان شده بود و قوای انگلستان برای جلوگیری از هجوم مارشال رومل آلمانی خاک مصر را اشغال کرده بودند و این امر باعث نارضایتی افسران وطن پرست مصری همچون عبدالناصر و محمد نجیب شده بود.

جمال عبدالناصر و انقلاب مصر

جمال عبدالناصر در 15 ژانویه 1918 در دهکده بنی مور از ایالت اسیوط مصر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اسیوط و اسکندریه طی کرد و سپس وارد دانشکده نظامی عباسیه مصر شد و از آنجا که فرزند پستچی فقیری بود، مقامات نظامی به سختی او را در دانشکده افسری پذیرفتند. در 1938 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. در ابتدای خدمت افسری با سه نفر بسیار صمیمی شد که بعدها جزء معاونان او بودند. آنان عبارت بودند از زکریا محی الدین، محمد انورالسادات و عبدالحکیم عامر در گرماگرم جنگ های آلمان و انگلیس در شمال آفریقا به دستور ملک فاروق واحدی از ارتش مصر به فرماندهی سروان ناصر به جبهه العلمین اعزام شدند. بعد از جنگ العلمین سروان جمال عبدالناصر با دوشیزه تحیه کاظم که ایرانی الاصل بود و پدرش تاجر فرش در قاهره بود، ازدواج کرد و سپس در نبرد فلسطین در 1948 شرکت کرد و زخم برداشت و به درجه سرگردی نائل شد. در همان زمان او و عده یی از افسران جوان، هسته اصلی افسران آزاد را با هدف رهایی مصر از رژیم ارتجاعی فاروق که تحت سلطه بریتانیا بود، ایجاد کردند. در اوایل سال 1952 سرلشگر محمد نجیب رئیس باشگاه افسران مصر محرمانه به اتحادیه افسران آزاد پیوست. ژنرال نجیب سودانی الاصل بود و سرهنگ دوم جمال عبدالناصر به خاطر حفظ وحدت دره نیل (اتحاد مصر و سودان) با عضویت ژنرال نجیب موافقت کرد. بالاخره در 23 ژوئیه 1952 این شورا دست به یک کودتای بدون خونریزی زد و کاخ سلطنتی را محاصره و به ملک فاروق تکلیف کرد که ضمن برکناری از سلطنت کشور را ترک کند. فاروق به این شرط خواسته افسران آزاد را قبول کرد که فرزندش فواد دوم به سلطنت برسد و هنگامی که خاک مصر را از طریق اسکندریه ترک می کند، 21 تیر توپ شلیک شود. شورای افسران عبارت بودند از سرهنگ جمال عبدالناصر، سرهنگ عبداللطیف بغدادی، سرهنگ علی صبری، سرهنگ انورسادات، سرهنگ عبدالحکیم عامر و بالاخره ژنرال محمد نجیب. این شورا در درجه اول شورای نیابت سلطنت را انتخاب کرد که عبارت بودند از: 1- شاهزاده عبدالمنعم 2- بهاءالدین برکت 3- سرهنگ محمد رشاد مهنا. این شورا صوری بود و به دستور این شورا و تصویب شورای افسران، علی ماهر پاشا را که یک سیاستمدار ضدانگلیسی بود به نخست وزیری انتخاب کرد اما شورای افسران در 7 سپتامبر 1952 پس از استعفای علی ماهر پاشا از نخست وزیری، ژنرال نجیب را به نخست وزیری انتخاب کرد و در 17 ژوئن 1953 رژیم سلطنتی را لغو و فواد دوم را نزد پدرش که در اروپا بود فرستادند و سرلشگر نجیب به ریاست جمهوری و سرهنگ ناصر به نخست وزیری رسید.

حکومت سرهنگ جمال عبدالناصر و ملی شدن کانال سوئز

به علت بروز اختلاف بین سرهنگ جمال عبدالناصر و ژنرال نجیب بر سر چگونگی رفتار با اخوان المسلمین ژنرال نجیب در 14 نوامبر 1954 از تمام مشاغل خود معلق و خانه نشین شد و سرهنگ جمال عبدالناصر به نخست وزیری و سپس در 23 ژوئن 1956 به ریاست جمهوری رسید. اولین اقدام ناصر ایجاد سد بزرگی بر دره نیل به نام آسوان بود که احتیاج به بودجه کلانی داشت. بانک جهانی که تحت سلطه امریکایی ها بود از دادن وام به مصر امتناع نمود و به دولت مصر ابلاغ کرد در صورتی این بانک به مصر وام پرداخت خواهد کرد که بودجه دولت مصر را تحت کنترل خویش بگیرد تا ببیند آیا دولت مصر قادر به بازپرداخت بدهی های خود است یا خیر. از طرف دیگر جان فاستر دالس وزیر خارجه امریکا گفت نباید ما به این فرعون سرخ که دوست چوئن لای وتیتو است، کمک کنیم و ضمناً اقتصاد مصر را ورشکسته اعلام کرد. در24 ژوئیه 1956 جمال عبدالناصر طی نطقی گفت دولت های غرب اخبار اغراق آمیزی درباره اقتصاد مصر بیان می کنند و کلیه اصول اخلاقی را زیر پا می گذارند. ما زیر بار وام های اسارت بار نظیر وام هایی که خدیوان مصر با بهره های کلان می گرفتند نخواهیم رفت. ناصر در 26 ژوئیه 1956 طی نطقی که در میدان محمدعلی ایراد کرد گفت از امشب من قانون ملی شدن کانال سوئز را امضا کرده ام و ما از فردا اداره کانال سوئز را در دست گرفته و از درآمد حاصله از حق العبور کشتی ها سد آسوان را خواهیم ساخت. در این موقع فریاد شادی مردم میدان محمد علی را به لرزه درآورد. ناصر اضافه کرد اکنون چهار سال است که فاروق از مصر اخراج شده است و من به نام ملت مصر کانال را تصاحب می کنم. به دنبال نطق ناصر، لندن و پاریس ذخایر مصر را در بانک های خود توقیف کردند. گیموله و ایدن نخست وزیران فرانسه و انگلیس به وحشت افتادند و اسرائیل را تحریک کردند که به مصر حمله کند. موشه دایان وزیر دفاع اسرائیل با لشگریانش در 21 اکتبر پیشروی در صحرای سینا را آغاز کرد و ظرف 24 ساعت به ساحل کانال رسید. در روز چهار نوامبر واحد های هوابرد انگلستان و فرانسه نیز در پورت سعید پیاده شدند. ارتش مصر به رهبری عبدالناصر با جانفشانی از خاک مصر دفاع کردند. چند ساعت بعد زمامداران شوروی به رهبری خروشچف به اندیشه کسب وجاهت در میان ملل عرب طی اولتیماتومی به لندن و پاریس اخطار کردند که چنانچه عملیات تجاوزکارانه آنها متوقف نشود، عکس العمل شدید نظامی اتحاد شوروی را به دنبال خواهد داشت. از جانب دیگر شورای امنیت به ابتکار امریکا و کشورهای دیگر به انگلستان و فرانسه توصیه کرد خاک مصر را ترک کند. روز 22 نوامبر واحد های نظامی فرانسه و انگلستان خاک مصر را ترک کردند. به این ترتیب حمله بزرگی که مظهر بازگشت و تجدید نفوذ فرانسه و انگلیس بود با شکست روبه رو شد. از آن پس ناصر به عنوان قهرمان ملت عرب و سمبل ناسیونالیسم عرب خود نمایی کرد و بین توده های عربی محبوبیت زیادی یافت. ناصر بلافاصله با روس ها برای ساختن سد آسوان وارد مذاکره شد و از کمک های فنی روسیه شوروی برخوردار شد. ستاره اقبال ناصر تا حدی اوج گرفت که مردم سوریه طی تظاهراتی خواهان ملحق شدن به خاک مصر شدند و به دنبال رفراندومی در فوریه 1958 خواستار اتحاد با مصر شدند و شکری القوتلی رئیس جمهور سوریه به نفع جمال عبدالناصر استعفا داد و کشور سوریه به عنوان جزیی از فدراسیون جدیدی تحت عنوان جمهوری متحد عربی قلمداد شد ولی این فدراسیون و اتحادیه بیش از دو سال دوام نیافت زیرا در 28 سپتامبر 1961 افسران سوری با یک کودتا دولت مامون کوزباری را روی کار آوردند. جمال عبد الناصر بعد از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل ناظر اختلاف ملک حسین با چریک های تحت فرماندهی یاسر عرفات بود و در سپتامبر 1970 ارتش اردن تمام ماشین جنگی خود را علیه چریک های فلسطینی به کار برد. در 27 سپتامبر 1970 جمال عبدالناصر ضمن برپا کردن اجلاسیه سران عرب از ملک حسین شاه اردن و یاسر عرفات نیز دعوت کرد در مذاکرات ترک مخاصمه با یکدیگر شرکت کنند. جمال عبدالناصر ضمن جنگ اعصاب شدید بالاخره توانست عرفات و ملک حسین را در حضور رهبران عرب آشتی دهد ولی خودش در شامگاه 28 سپتامبر 1970 طی یک حمله قلبی درگذشت و تمام ملت عرب را در سوگ برد. با آنکه ناصر در سپتامبر 1970 فوت کرد ولی ناصریسم به عنوان مکتبی در جهان عرب جای خود را باز کرد.

چهره های معاصر مصر

جمال عبدالناصر از 1333 تا سال مرگش رهبر مصر بود. عبدالناصر به لحاظ روحیه ناسیونالیستی خود در بین اعراب مشهور می باشد. نهضت پان عربیسم ناصریم که او پایه گذاری کرد در دهه های 1330 و 1340 طرفداران زیادی داشت و هنوز هم سال ها پس از مرگ او بین اعراب طرفدار دارد. از اقدامات مهم سیاسی او می توان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و توافق نامه کانال سوئز را نام برد.

جمال عبدالناصر در سال 1349 بر اثر سکته قلبی درگذشت. وی نخستین رهبر یک کشور عربی بود که خلیج فارس را “خلیج عربی” خواند و دستور داد تا در تمام مدارس و ادارات مصر و در نقشه های چاپ آن کشور از نام “خلیج عربی” استفاده شود. پس از عبدالناصر محمد انورالسادات سیاست مدار و نظامی مصری بود که سومین رئیس جمهور مصر شد و این سمت را از سال 1349 تا روز ترورش توسط جهاد اسلامی مصر در سال 1360 به عهده داشت.

وی اولین حاکم یک کشور عرب بود که پیمان سازش را با رژیم صهیونیستی امضا نمود و این رژیم را به رسمیت شناخت و به دلیل همین خوش خدمتی وی برای سازش غربیها وی را موفق به دریافت جایزه صلح نوبل در 1357 نمودند!

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه و موضع گیری صریح امام در باره خیانت سادات به مسلمانان و آرمانهای فلسطین اعتراض مردم مسلمان مصر و همچنین مسلمانان سایر کشورهای اسلامی به خیانت سادات افزایش یافت به طوری که وی در سال 1360 اقدام به سرکوب و دستگیری گروه های مختلف سیاسی در جهت آرام کردن و کنترل کامل اوضاع مصر نمود که موج دستگیری ها در خارج از مصر با محکومیت های بین المللی مواجه شد.

گروه جهاد اسلامی مصر از جمله گروههای معترض به صلح کشورهای مصر و اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط مصر بود. همچنین عمر عبدالرحمان که یک روحانی بلند پایه مصری بود (که بعدها در آمریکا به اتهام دستور بمب گذاری در مرکز تجارت جهانی در نیویورک به زندان ابد محکوم شد) با صدور فتوایی فرمان قتل انورسادات را صادر کرد. شهید خالد اسلامبولی در یک رژه نظامی به همراه چند افسر مسلمان ارتش مصر سادات و مقامات همراه او را با فریاد “مرگ بر فرعون” به گلوله بست و به هلاکت رساند. “حسنی مبارک” که در آن زمان معاون سادات بود نیز زخمی شد ولی پس از مرگ سادات جایگزین وی گردید و اکنون نزدیک به سه دهه است که رئیس جمهور مصر است.

سودان و تاریخچه آن

قرن نوزدهم:1885:مهدی و سلطه بریتانیایی

رهبر مذهبی "محمد بن عبدالله" بامعرفی "مهدی" سعی در متحد کردن قبایل غربی سودان علیه سلطه بریتانیا نمود. او سرکردگی شورش ملی علیه بریتانیا را عهده دار بود، که منجر به سقوط خارطوم در سال 1885 شد که شارل "ژورج گوردون" انگلیسی در آنجا کشته شد.حکومت مهدی تا سال 1898 بر سرکار بود تا اینکه بوسیله گروه متحد نظامی بریتانیا-مصر که به وسیله "لورد هوراتیو کیتچنر" هدایت می‌شد سرنگون شد.

قرن بیستم:

1916:شکست و مرگ "علی دینار"، آخرین سلطان دارفور.

1956:استقلال و جنگهای داخلی.

استقلال سودان در سال 1956 اعلام شد ولی حکومت خارطوم به وعده‌ای که به استانهای جنوبی برای ساختن دولت فدرال داده بود عمل نکرد، که موجب شورش و طغیان توسط افسران جنوبی گردید که در نتیجه آن جنگهای داخلی 17 ساله ایجاد شد (1955-1972)

1969:کودتای کولونل "جعفر نمیری"

انتخابات در آوریل 1965 انجام شد ولی تلاشهای پی در پی حکومت برای موافقت با قانون اساسی دائمی و یا برای حل مشکلات بین جناح‌ها، اقتصاد ایستا و نارضایتی قومی و قبیله ای ناکام ماند. ناراضیان دومین کودتای نظامی را در 25 می 1969 انجام دادند. سرکرده این کودتا یعنی کولونل جعفر محمد نیمیری، نخست وزیر شد و رژیم جدید، پارلمان را منحل نمود و تمام گروهای سیاسی را ممنوع اعلام کرد.

1971:کودتای کمونیستی و بازگشت سلطنت نمیری

نبردهای میان مارکسیست ها و غیر مارکسیست ها که خارج از ائتلافات نظامیانی بود که در قدرت بودند، زمینه ایجاد کودتای جدیدی را ایجاد نمود که درسال 1971 به رهبری بخش کمونیست سودان انجام شد، چند روز بعد گروهای ضد کمونیستی سلطنت را به نمیری برگرداندند.

در سال 1972 با موافقت آدیس آبابا به جنگهای داخلی شمال و جنوب، پایان داده شد و درجه خاصی از خود مختاری منطقه ای ایجاد شد.

1983:جنگ مذهبی: در سپتامبر 1983 رئیس جمهور "نیمیری" تصمیمش را مبنی بر وسعت قلمرو حقوق مسلمانان که از زمان استعمار به حقوق شخصی و حقوق جزا مبتنی بود، اعلام کرد.

این تصمیم عامل اصلی ایجاد جنگهای داخلی بود که حکومت را در مقابل گروهای نظامی جنوب سودان قرار می داد. این درگیری و نزاع به عنوان یک درگیری مذهبی بین مسلمانان شمال و مسیحیان جنوب سودان تلقی می‌گردد. می توان گفت که این جنگهای داخلی برای ایجاد حکومتی مذهی بوده است که برای اعتدال بین شمال و جنوب بوده است، جنوب یک اقلیت مسیحی و اغلب روح‌گرا دارد و بیشتر جمعیت شمال اعراب مسلمان بودند، همچنین دو فرهنگ متفاوت می توان در این دو منطقه دید، قبیله سنتی در جنوب و اعراب مسلمان در شمال که با هم نزاع و تعارض دارند. همچنین می‌توان این نبردهای داخلی را به تعارض بین پایتخت و حومه ‌مرتبط دانست که انگیزه تعارضات دارفور در غرب کشور و بجالان در شرق را روشن می‌سازد.

1985:کودتای ژنرال "الذهاب"

کمبود مواد غذایی و سوختی در جنوب و یک دوره خشکسالی و قحطی در سال 1985 کودتای دیگری توسط ژنرال "سوار الذهاب" انجام شد که یک حکومت مدنی را ایجاد کرد با این حال جنگهای داخلی کشته های زیادی را به جا می‌گذاشت و وضعیت اقتصادی به خرابی و افول می‌گرایید.

1989:کودتای ژنرال عمر البشیر

درسال 1989 در پی یک کودتا، ژنرال عمرالبشیر رئیس حکومت، نخست وزیر و سرکرده نیروهای نظامی شد. حقوق کیفری در سال 1991 مجازات شدیدی از جمله سنگسار و قطع عضو در تمامی کشورها ایجاد کرده بود. از آن‌جایی که حکومت جنوب سودان مسلمان نبودند باید ازاین ترتیبات معاف می شدند، با این حال قانون امکان اعمال شرع را در آینده برای جنوب اجازه می داد.

جنگ داخلی حدود 4 میلیون آواره در جنوب و دو میلیون کشته به جا گذاشت. عده‌ای به شهرهای جنوبی از جمله جوبا مهاجرت کردند، عده ای هم به سمت شمال تا خارطوم پیش رفتند و عده‌ای نیز به کشورهای همسایه از جمله اتیوپی، کنیا، اوگاندا و یا مصر انتخاب مسیر کردند. این گروه نمی توانستند که مواد غذایی تولید کنند و یا پول برای تغذیه بدست آورند و سوء تغذیه و قحطی رواج پیدا کرد. کمبود سرمایه گذاری در جنوب منجر به این شد که سازمانهای بین المللی حقوق بشری به "نسل از دست رفته" تعبیر کنند.

‌سودان در حاشیه مرزهای جهان عرب در معرض نفوذ اسلام، مسیحیت و مذاهب آفریقایی قرار گرفته است. در نتیجه در جریان گسترش فزاینده عربی و اسلامی کردن به جانب جنوب، سودان در طول دو قرن گذشته به بوته کشمکشهای مذهبی، قبیله‌ای و فرهنگی تبدیل شده است.

سودان به عنوان سرزمین گسترده‌ای از پراکندگی عمیق اجتماعی، تجلیات اسلامی غنی و گوناگونی از خود بروز داده است. واعظان مقدس، محافل صوفیانه، مدعیان مهدویت و اخیراً نیز جریان اصلی بنیادگرایان وابسته به اخوان المسلمین. برای نخستین بار در تاریخ استعماری در دهه 1880 یک ارتش بومی با الهام از شور و شوق رستاخیز طلبانه مهدی محمد احمد ظهور کرد و یک قدرت امپریالیستی اروپایی را شکست داد. علاوه براین، قیام مهدیون یکی از اولین تجلیات اسلام‌گرایی مبارز بود که عملاً به استقرار یک دولت اسلامی- یعنی سلسله المهدیه (1898-1882) منجر شد. تقدیر چنین بود که یک قرن بعد یک دولت اسلامی دیگر استقرار یابد که در واقع اعلام اولین دولت اسلامی عرب قرن بیستم با تکیه بر جریان عمده اسلام‌گرایی سنی اخوان المسلمین به حساب می‌آید.

اتخاذ آلترناتیو اسلام‌گرا توسط رژیم نظامی ژنرال عمر حسن البشیر در 1989 به دنبال سه تجربه ناموفق حکومت پارلمانی (1958-1956، 1969-1964، 1989-1985) و دو دوره طولانی حکومت نظامی (1964-1958 و 1985-1969) روی داد.

آخرین رژیم نظامی تحت رهبری سرهنگ جعفر نمیری در سالهای اولیه خود رنگ و جلای شدید ناصریستی داشت و این در تعهد سوسیالیستی رژیم و مشارکت آن در طرحهای گوناگون وحدت عربی با مصر، لیبی و سوریه متجلی بود. پس از سرکوبی یک توطئه کمونیستی برای کسب قدرت در اواسط 1971، نمیری به تکیه بر حمایت چپ‌های سودان ادامه داد، هر چند که اتحادیه سوسیالیست همانند همتای مصری‌اش، نتوانست پایگاه توده‌ای قوی برای خود دست و پا کند. تغییر و تحولات در محیط ایدئولوژیک عربی طی دهه 1970 نمیری را ترغیب کرد که به تدریج از الگوی ناصری سوسیالیستی دوری کند. این شاگرد وفادار ناصر به یک مقلد سادات که او هم قبلاً ناصریسم را رها کرده بود، تبدیل شد. اخوان المسلمین را از زندانها آزاد کرد و به یک دست نشانده آمریکایی تبدیل گردید. به این ترتیب در سالهای 1978-1977 نمیری فرآیندی از «آشتی ملی» را برای جلب گروههای اسلام‌گرا، از جمله اخوان‌المسلمین و حزب امت طرفدار جنبش مهدیون آغاز کرد. دکتر حسن الترابی و دیگر رهبران اخوان المسلمین از زندانها آزاد شده و در کابینه سودان مقام وزارت را به دست گرفتند، در حالی که صادق المهدی و حزب الامه او بزودی به مخالفت با دولت برخاستند.

ظهور اخوان المسلمین در دهه 1970 بیانگر تغییر و تحول تدریجی در سنت‌های اسلامی سودان، از جنبشهایی که گرد مردان مقدس و بزرگان مذهبی به وجود می‌آمدند به جریان اصلی اسلام‌ گرایی بود که باعث جذب روشنفکران، دانشجویان و دارندگان مشاغل حرفه‌ای می‌شد. به این لحاظ اخوان المسلمین را در مقایسه با محافل سنتی صوفیانه و یا موعود گرایی درون گرایانه حزب امت، می‌توان یک جنبش «مدرن» شهری در نظر گرفت. در حالی که اخوان‌المسلمین برای پر کردن خلاء ایدئولوژیک ناشی از سقوط ناصریسم و سوسیالیسم پا به عرصه گذاشت، صادق المهدی رهبر تحصیل کرده آکسفورد حزب امت قادر نبود دیدگاه خود از مدرنیسم اسلامی را به طرفدارانش ابلاغ کند. وی توسط نمیری که بر اخوان به عنوان وزنه‌ای در مقابل مهدیون تکیه می‌کرد به زندان افکنده شد. در سپتامبر 1983 نمیری سرانجام با توسل به ایدئولوژی اخوان المسلمین در سودان جمهوری اسلامی اعلام کرد و به این وسیله رژیم خود را در هاله مشروعیت بخشی جریان اسلامی که جهان عرب را فرا می‌گرفت قرار داد.

نمیری برای تقویت اعتبار اسلامی خود گروه برادران جمهوریخواه (الاخوان الجمهوریین) را سرکوب و رهبر آنها محمود محمد طه را در ژانویه 1985 اعدام کرد. طه به خاطر جانبداری از یک تفسیر لیبرال از قوانین اسلامی که در آن آیات وحی شده مکی پیامبر را بر آنهایی که در مدینه به او وحی شده بود برتری می‌داد، به ارتداد متهم شده بود. در حالی که میان نمیری و اخوان المسلمین نوعی رابطه دشوار برقرار گردید، اجرای قوانین شرع و اسلام‌گرایی‌اش، برخی دولتهای عرب و متحدان غربی وی را از او دور ساخت. اخوان المسلمین نیز از اجرای قوانین شرع و اعمال احکام دقیق آن از سوی نمیری خشنود نبودند، و حتی برخی همکاری مشتاقانه حسن الترابی با رژیم را نوعی فرصت‌طلبی می‌دانستند. در مارس 1985 نمیری علیه اخوان وارد عمل شد و ظاهراً برای خشنود ساختن مصر و ایالات متحد آمریکا، دویست اسلام‌گرا را بازداشت کرد. از بدی حادثه، در جریان اقامت نمیری در واشنگتن تظاهرات عظیم مردمی در سودان درگرفت و این باعث شد تا ژنرال عبدالرحمن سوار الذهب در یک اقدام نظامی در چهارم آوریل 1985قدرت را به دست بگیرد.

در انتخابات آوریل 1986، جبهه ناسیونالیست اسلامی ترابی از حزب امت و حزب دمکراتیک وحدت طلب که یک دولت ائتلافی به نخست‌وزیری صادق المهدی تشکیل داده بودند، عقب افتاد. در حالی که رژیم جدید نتوانست اقتصاد رو به وخامت کشور را سر و سامان بخشد و به شورش اهالی غیرمسلمان جنوب پایان دهد، حزب ترابی در جبهه مخالف باقی ماند.

در ژوئن 1989 ژنرال عمر حسن البشیر طی یک کودتا دولت صادق المهدی را سرنگون کرد و ترابی به زودی به ایدئولوگ ارشد رژیم و حکمران غیررسمی سودان تبدیل شد. رژیم جدید تمام احزاب سیاسی را ممنوع کرد، مخالفان را به زندان افکند و بازسازی تمام شئون جامعه را بر اساس شریعت آغاز نمود. در 1992 رژیم برخی موفقیت‌های اقتصادی به دست آورد و شورشیان جنوب را مغلوب ساخت و این در حالی بود که به نقض جدی حقوق بشر، از جمله اعمال تصفیه‌های قومی علیه بت‌پرستان غیر عرب و قبایل مسیحی متهم می‌شد.

جنبش حسن الترابی یک پدیده منحصر به فرد در جهان عرب است. ترابی به عنوان یک روشنفکر شهری و تحصیل کرده سوربن و دانشگاه لندن چهره مدرن اسلام گرایی است که با شیوخ ساده اخوان المسلمین مصر، شوشیان بدوی اخوان عربستان سعودی، یا مجتهدان معمم حزب‌الله کاملاً تفاوت دارد. حسن الترابی، به عنوان یک شخصیت کاریز ماتیک، خدای سیاست‌های قدرت مدارانه است. او دعوت خود را متوجه نخبگان تحصیل کرده می‌کند و با توسل به خرد و «اغوای اخلاقی» درصدد اعمال قوانین حجاب برای زنان برمی‌آید و در همان حال در رابطه با اعمال حدود اسلامی، نظیر قطع انگشتان دست که در دوران نمیری شایع بود، میانه‌روی در پیش می‌گرید. شعار رسمی رژیم که همان اسلام‌گرایی جریان اصلی است- درصدد «همگون ساختن» عقیده و عمل اسلامی و مخالف با پراکندگی سنتی اسلام سودان است. از نظر ترابی پس از شکست ایدئولوژیهای غربی، ناسیونالیسیم و سوسیالیسم، خیزش و حرکت اسلام‌گرایی یک امر اجتناب ناپذیر بود. او پیش‌بینی می‌کند که اسلام‌گرایان در یک دهه آینده قدرت را در اغلب کشورهای اسلامی، چه بطور صلح‌آمیز و چه بازور به دست خواهند گرفت.

ترابی به عنوان اولین رهبر اخوان المسلمین که اولین دولت اسلام‌گرای سنی را در این کشور مستقر کرد، در میان اسلام گرایان به صورت یک قهرمان درآمده است که تئوری و عمل را بر طبق سنت کلاسیک پادشاه فیلسوف در هم ترکیب کرد. دیدگاه قدیمی او، که از اقدامات پیامبر اسلام در مدینه الهام می‌گیرد، بر محور مفهوم الفاعلیه القطریه دور می‌زند. که لازم می‌داند گروههای اسلام‌گرا در پی مشارکت سیاسی در حکومت‌های غیر اسلامی عرب باشند تا به این وسیله بتوانند به اسلامی کردن آن‌ها دست زده و نهایتاً به وحدت عربی اسلامی هر دو دست یابند. همسایگان عرب سودان – مصر، لیبی، الجزایر و تونس دعوت ترابی را تهدیدی مستقیم برای ثبات خود می‌دانند. تقویت اخیر روابط ایران و سودان که متکی بر کمکهای نظامی و اقتصادی ایران می‌باشد، این تهدید را بزرگتر جلوه داده است.

در 1993 به هنگامی که پنج سودانی به توطئه جهت اعمال تروریستی در نیویورک متهم شدند، رژیم اسلامی سودان هدف انتقاد شدید ایالات متحده آمریکا قرار گرفت. رژیم همچنین متهم شد که سودان را به یک ایستگاه ترانزیت تبدیل کرده است که در آن تبعیدیان اسلام‌گرا و جنگجویان افغانی برای انجام اقدامات انقلابی علیه حکومتهای غیر اسلامی آموزش می‌بینند.

موفقیت چشمگیر ترابی از نظر بسیاری از اسلام‌گرایان نشانه درستی استراتژی سیاست گام به گام اخوان المسلمین به عنوان وسیله‌ای برای استقرار یک جامعه اسلامی است. با این وجود یک چنین دیدگاهی تنها تا حدی حقیقت دارد، چون دو اقدام ترابی جهت رسیدن به نظام اسلامی به ناچار به نظامیان تکیه کرد. در واقع، منحصر به فرد بودن موفقیت ترابی در آن است که او اولین دولت مطلقه اسلام‌گرا در عصر مدرن را با استفاده از ارتش – دشمن سنتی اسلام‌گرایی – به عنوان ابزار اصلی اعمال یک حکومت اسلامی بنیان گذاشت.

نظر شما