به گزارش برنا، از جان چیور به عنوان یکی از مهمترین نویسندههای داستان کوتاه قرن بیستم یاد میشود. در سال 1979 مجموعه داستانهای کوتاه او جایزة پولیتزر و جایزة مجمع ملی منتقدان کتاب امریکا را برد.
او درباره این مجموعه نوشته است: «این داستانها گاه داستان جهانی گمشدهاند؛ زمانی که شهر نیویورک از درخشش رودخانه سرشار میشد و میتوانستی از رادیوِ گوشة لوازمالتحریرفروشی به قطعة بنی گودمن گوش بدهی. دورانی که تقریباً همه کلاه سر میگذاشتند. اینجا آخرین نفر از نسل کسانی را میبینی که پشت هم سیگار میکشیدند و دنیا هر صبح با صدای سرفة آنها بیدار میشد؛ همانها که در مهمانیهای کوکتیل سنگبارانشان میکردند، همانها که رقص پای قدیمی «کلیولندچیکن» را هنوز بلد بودند، با کشتی به اروپا سفر میکردند و حسرت عشق و خوشبختی ازدسترفته را میکشیدند، آنها که خدایشان به کهنگی خدای من و شما بود – حالا هر که میخواهید باشید. در این میراث باقیمانده، عشق به نور را میجویم و مصر به یافتن تسلسلی اخلاقی در جهانم.»
بوستونگلوب نیز داستانهای این مجموعه را ژرف و جسورانه خواند و نوشت: «از شگفتترین داستانهایی که امریکا به خود دیده است.»
این ترجمه مشتمل بر هفت داستان «شناگر»، «دوران طلایی»، «بدرود برادرم»، «ای شهر رویاهای قمصور»، «روز معمولی»، «رادیوی بزرگ» و «چند شخصیت که دیده نخواند شد» است.
کتاب «دوران طلایی» اثر جان چیور با ترجمه فرزانه دوستی در 132 صفحه، توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.
یادداشت مترجم:
جان چیور در بیست و هفتم می ۱۹۱۲ در کوئینسی ماساچوست به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۶ پدرش که کفاش بود، بعد از افول صنایع منسوجات در اواسط دهه بیست میلادی به ورطه فلاکت و الکل افتاد و مادرش که زنی رشید و مدبر بود کسب و کار زنانه ای راه انداخت تا امور خانه بگذرد. جان سال های عسر و حرج را به خواندن چارلز دیکنز و جک لندن گذراند، اما نوجوان یاغی و پرشروشور که از مادری رئیس مآب و پدری دائم الخمر به تنگ آمده بود در شجره نامه خاندان چیور منبع الهام تازه ای یافت: در میان نخستین چیورهای مهاجر به آمریکا عموبزرگی بود عزکائیل نام که در قرن هفدهم فیلسوف، نویسنده و مدیر مدرسه بوده است.
جان چیور خیلی زود به استعداد موروثی نویسندگی در خود پی برد و به رغم نمره های پایینش در کالج، جایزه بوستون هرالد را برای یکی از داستان های کوتاهش دریافت کرد و دانشجوی نمونه شد. اما این رتبه هم دوامی نداشت و یک سال بعد به بهانه سیگارکشیدن از مدرسه اخراج شد تا تنها چند دهه بعد نام خود را در زمره نویسندگان زرین قلم داستان کوتاه آمریکایی جاودانه کند. شاید بیشتر طرفداران چیور ترجیح دهند به همین اندازه شرح حال بسنده کنند و نخواهند بدانند که زندگی و شخصیت واقعی او اشتراکات بسیاری با شخصیت های مردِ زبون، دروغگو، خیانت پیشه و دائم الخمر داستان هایش دارد. که مثلاً چیور هفت سال از زندگی اش را در بوستون با برادر ارشدش « فرِد » گذراند، رابطه نزدیک اما پرتنشی که بر بیشتر داستان های او مثل « پسر ریزه » و « بدرود برادرم » سایه انداخته. اسکات دانلدسن در کتاب « بیوگرافی جان چیور » آورده است که جان وقت مرگ برادرش به او گفته « من قبلاً تو را در فالکنر کشته م. » ( فالکنر رمانی از چیور است که سراسر در زندان می گذرد ) .