پیمان عباسی نویسنده سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینما از کشور و فرهنگی دیگر به کشور ما آمد و طبیعتاً ما سعی کردیم این هنر جدید را بومی کنیم و از فرهنگ غنیمان در آن تزریق کنیم.
عباسی خاطرنشان کرد: در ابتدای این مسیر علی حاتمی در دیالوگنویسی غنای ادبیاتی ما را به سینما تزریق کرد و در فیلم «بابا شمل» آن را به اوج رساند. پس از آن دیالوگنویسی در سینمای ایران به دو شاخه دیالوگهای پرطمطراق و دیالوگهای معمولی تبدیل شد. دیالوگهای پرطمطراق شکل و شمایل متفاوتی به خود گرفت و کیمیایی آن را در سینمای خود با ادبیات کوچه بازاری مخلوط کرد که در آثارش کاربردی داشت که مناسب و درست به نظر میرسید.
او افزود: اما پس از سینمای کیمیایی اینگونه دیالوگنویسی به بیراهه رفت و شکل و شمایل دیگری پیدا کرد اما با این حال مردم این شکل دیالوگها را دوست دارند و از آن استقبال میکنند. البته دیالوگهای پرطمطراق توسط فیلمنامهنویسان دیگری غیر از کیمیایی نیز به درستی استفاده شدند که چند نمونه از آثار علیرضا نادری را میتوان در این مورد مثال زد اما به طور کل این دیالوگنویسیها ایرادهای بسیاری دارند که یکی از آنها غیر قابل ترجمه بودنشان است که سینمای جهانی آن را نمیپسندد و با آن ارتباط برقرار نمیکند.
نویسنده فیلم سینمایی «توفیق اجباری» در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: اما دیالوگهای معمولی این ویژگی را ندارند و به راحتی قابل ترجمه هستند. اصغر فرهادی در دیالوگنویسی همین سبک را دنبال میکند و به همین دلیل دیالوگهای فیلمهایش در همه جای دنیا قابل ترجمه و قابل درک هستند. اما شکل دیالوگنویسی پرطمطراق شکل و شمایل متفاوتی به آثار میدهد و از آنجا که این شکل نیز مورد توجه مخاطبان قرار میگیرد برخی فیلمنامهنویسها آن را با درکی حداقلی دنبال کردند آثاری تولید شد که در آنها یک دانشجو و یک فرش فروش بازاری شبیه هم صحبت میکنند و این یک ایراد بزرگ است.
این نویسنده خاطرنشان کرد: این شکل دیالوگنویسی قطعاً غیر اصولی و غلط است اما نکته جالب این است که این نویسندهها به این شکل دیالوگنویسی خود میبالند و برایشان افتخار است و این فضا باعث شده تا خیلیها این مسیر را دنبال کنند و امروز چنین دیالوگنویسی به یک مُد در سینما و تلویزیون ایران تبدیل شده است در حالیکه اینگونه دیالوگنویسی یک روپوش جعلی است که فقط عیبهای فیلمنامه را میپوشاند و در همه جای دنیا منسوخ شده است و از زمانی که به واسطه فضای مجازی و رشد اینترنت سینما و تلویزیون به یک دهکده جهانی تبدیل شده هیچکس چنین رویهای در دیالوگنویسی را دنبال نمیکند.
عباسی تصریح کرد: دیالوگها باید منطبق با مشخصههای کاراکتر باشد و این در همه جای دنیا رایج است اما دیالوگنویسیهایی که مملوء از اصطلاحهای ادبی باشد را شاید تنها بتوان در شکسپیرینها دید که آن هم پس از ورود استودیوها در عرصه فیلمسازی از بین رفت. در واقع استودیوها فیلمنامهها را از صافی خود رد میکنند و از ادبیاتی در آثار استفاده میشود که برای همه قابل فهم باشد.
او افزود: دیالوگهای پرطمطراق زمانی خاصیت ضربالمثل شدن داشت و برخی فیلمسازان از این اتفاق لذت میبردند اما فیلمسازانی چون اصغر فرهادی تمام تلاششان این است که دیالوگهایشان بسیار ساده باشد. یک بار اصغر فرهادی در یک جلسه تأکید کرد که من همیشه از اینکه دیالوگهای آثارم ضربالمثل شود فرار میکنم چرا که این یک نقطه ضعف است. من آن زمان از او پرسیدم که در فیلم «درباره الی» دیالوگ "یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است" تقریباً به یک ضربالمثل تبدیل شده و او گفت برای اینکه این اتفاق نیفتد این دیالوگ را از یک صافی عبور داده و ابتدا آن را یک ضربالمثل خارجی عنوان کرده است. متأسفانه امروز ظاهر پرطمطراق برای نویسندههای ما بسیار حائز اهمیت شده و اگر چنین دیالوگهایی را شاهد هستیم دلیلش همین است.
عباسی در پایان اظهار داشت: اما متأسفانه معمولاً این شکل و شمایل از آنجا که به فیلمنامه تحمیل شده است جعلی به نظر میرسد. اگر در سریالهایی چون «هزار دستان» ما نمیتوانیم این شکل دیالوگنویسی را جعلی بدانیم به توانایی و سواد علی حاتمی مربوط میشود اما واقعیت این است که این شکل دیالوگنویسی امروز منسوخ شده و تنها فیلمسازان بزرگی چون حاتمی توانستهاند از آن به درستی استفاده کنند.