خبرگزاری برنا استان البرز - قلم "سید مهدی موسوی" را از آن جهت می ستایم که او، یک نویسنده ی شاعر است و رمان هایش نیز وام دارِ تخیلات و خلاقیت های بکر و شورانگیزِ شاعرانه ی اوست.
"هزار و چند شب"، رمانی است به قلم توانای #سید_مهدی_موسوی که طی چند سال تلاش شبانه روزی وی، به نگارش درآمده است؛ متفاوت و بی نظیر.
این رمان عاشقانه، فلسفی و اجتماعی که دومین رمان "سید مهدی موسوی" پس از رمان پرطرفدار #گفتگو_در_تهران محسوب می شود، در ۵ بخش و ۶۳ فصل نوشته شده است.
نویسنده در این رمان، به شیوه ی حکایت های "هزار و یک شب"، هسته ی اصلی هر یک از روایت های داستانی خود را در هر فصل، از داستانی گرفته است که در فصل قبل روایت کرده و به همین ترتیب، هر داستان، داستان دیگری را در پی دارد.
روایت ها، همانند تکه های یک پازل در کنار هم قرار می گیرند و در راستای هدف نهایی نویسنده که روایت داستان اصلی و ماجرای "حسین" و "شهرزاد" قصه است، به کار گرفته می شوند.
داستان، با تعریف راوی -حسین- از یک کابوس آغاز می شود که در نهایت با صدای معشوقه اش -شهرزاد- که با یک اسلحه رو به روی او ایستاده و با دستانی لرزان و چشم هایی سرخ و خشمگین به او می گوید: "چه جور تونستی؟!"، از خواب بیدار می شود. بُهت زده به شهرزاد نگاه می کند و ذهنش به خاطرات گذشته ی خودش پرت می شود تا دلیل پرسش "شهرزاد" را از لابه لای خاطرات گذشته اش بیابد.
تمامِ ۶۳ فصل کتاب، افکار "حسین" را در طول همان چند ثانیه از لحظه ی بیدار شدن تا شلیک گلوله توصیف می کند و در واقع کل اثر، به صورت فلش بک به گذشته است.
#هزار_و_چند_شب، رمانی است با مجموعه ای از دانش و اطلاعات وسیع نویسنده در حوزه های مختلف روانشناسی، موسیقی، سینما، تاریخ، فلسفه، ادبیات، اسطوره شناسی و ... که ذهن مخاطب را با خودش درگیر می کند.
روایت های کتاب، در چهار کشور نروژ، گرجستان، تایلند و ترکیه اتفاق می افتد و گاهی نویسنده در بیان خاطرات "حسین"، به کوچه پس کوچه های ایران سر می زند و جالب این جاست که مکان ها، چنان با وسواس و جزئیات برای مخاطب ترسیم شده است که می تواند به خوبی آن را تجسم کند و با راوی همراه شود.
این رمان، به گفته ی نویسنده، رمانی است پست مدرن که برخی از خرده روایت هایش در ژانر رئالیسم جادویی قرار می گیرد. در داستان های پست مدرن، زمان و منطق با واقعیت هم خوانی ندارد و بر همین اساس ما به عنوان مثال در رمان "هزار و چند شب" می بینیم که داستان بخشی از رمان در سیاره ای دیگر، با موجوداتی با عنوان "تیگلارها" اتفاق می افتد.
راوی داستان ها در فصل های مختلف، متغیر است؛ ممکن است فصلی که با روایت "حسین" به پایان می رسد، در ادامه ی خویش، فصلی با روایت "شیدا" "منیژه"، "لیلی" و یا حتی شخصیت های فرعی رمان را داشته باشد.
می توان گفت داستان های این رمان پست مدرن، در ژانرهای مختلف عاشقانه، تخیلی، جنایی و ... روایت شده اند و امکان این که ژانر واحدی را برای آن در نظر گرفت، وجود ندارد. و این، از ویژگی های شگفت انگیز اثر "سید مهدی موسوی" است.
نویسنده در بسیاری از موارد، به تحلیل روانشناختی اتفاقات و شخصیت ها می پردازد و در نهایت، مخاطب را در پذیرفتن و قضاوت آنها آزاد می گذارد.
ضمن این که مخاطب می تواند بر اساس تجربیات زیسته ی خود، با بسیاری از شخصیت های رمان، هم ذات پنداری کند و از این حیث، به لذت وافری دست یابد.
به اعتقاد نگارنده، باید این رمان را در طول هزار و چند شب خواند؛ دقیق و عمیق. تا حرف به حرف در جانِ آدم نفوذ کند و کشفِ جهانی متفاوت را رقم بزند.
می توان در حین مطالعه، بسیاری از جملات و عبارات آن را های لایت کرد تا وقتی دوباره آن را ورق زدی، در انبوه برگ های کتاب، های لایت هایت را مرور کنی و دوباره از خواندن آن ها لذت ببری؛ بخندی و گریه کنی.
سید مهدی موسوی، "عشق" را در جای جای رمان در بستری از غم و درد روایت می کند و در این راستا با بیانِ شگفت انگیز خود، تخیلات شاعرانه اش را برای مخاطب باورپذیر می سازد.
گاهی یک ماجرا را از منظر آدم های مختلف روایت می کند و این، یکی از جذابیت های وصف ناپذیرِ رمان "هزار و چند شب" است؛ که گاهی مخاطب را وادار می کند که دوباره برگردد و بخش های خوانده شده را مرور نماید.
در این رمان بی نظیر، سید مهدی موسوی به اقلیت های دینی و مذهبی و همچنین اقلیت های جنسی توجه کرده و اطلاعاتی جامع در خصوص افکار و عقاید مختلف در اختیار مخاطب قرار می دهد.
او همچنین در لابه لای داستان، به گیاه خواری و وگان نیز توجه کرده و در تمام طول رمان، صلح و دوستی را می ستاید.
در طول رمان، نوعی یاس و ناامیدی از زندگی و جهان هستی در شخصیت اصلی کتاب -حسین- دیده می شود که می تواند ناشی از تجربه های تلخ نویسنده در زندگی باشد. شاید به همین دلیل است که در جایی از کتاب، "حسین"، چنین می گوید: " ... خیلی وقت است که یاد گرفته ام فقط سرم را تکان بدهم و بحث نکنم. این عطشِ ما آدم ها برای ثابت کردن نظراتمان به دیگران، دیگر سال هاست برایم احمقانه جلوه می کند..." گویی که زندگی برای "حسین" علی السویه است؛ مثل زمانی که "شهرزاد"، اسلحه را رو به روی او گرفته و او بدون هیچ مقاومتی منتظر مرگ است.
اما در جاهایی از کتاب هم می بینیم که در عمل، این یاس و ناامیدی را نقض می کند و در اعماق ذهن او، روزنه ای هرچند کوچک رو به امید وجود دارد که البته خودش از آن به عنوان "یک امیدِ احمقانه" تعبیر می کند.
بخش جالب دیگر کتاب، پانوشت های آن است که بیش از ۱۵۰ صفحه را به خود اختصاص داده است. توضیحات، به قدری واضح و کامل است که می توان از آن به فراخور نیاز، به عنوان رفرنس استفاده کرد و تازه های زیادی در بخش های هنری، فلسفی، تاریخی، روانشناختی و ... از آن آموخت.
"سید مهدی موسوی" در بخش آخر رمان، با نامه ای که از "عاطفه" به دست دخترش "شیدا" رسیده است، به طور کاملا هوشمندانه و خلاقانه رازهایی را از رمان فاش می کند که مخاطب در بُهتی شگفت انگیز غرق می شود و لذت او را از خوانش کتاب، صد چندان می کند.
می توان گفت "هزار و چند شب"، ادامه ی رمان "گفتگو در تهران" هست و در عین حال هم ادامه ی آن نیست؛ اما آنچه مهم می نماید، پاسخ به این سوال است که چطور ممکن است رمانی که در فصل به فصل خود، مخاطب را غافلگیر می کند و قبل از نگارش، به گفته ی خودِ نویسنده "برای کوچک ترین جزئیاتش هم برنامه ریزی شده است"، اتفاقی و سطحی باشد؟!!
انتهای پیام