عیسی پسری در اوایل نوجوانی است که مبتلا به سرطانی سخت و لاعلاج شده است. عیسی پسر کرامت، در بیمارستان بستری است اما تنها نیرویی که او را همراهی می کند، روح زندگی است. او عاشقانه دوست دارد فوتبالیست شود و به کریم باقری پیام داده، پاسخ کریم باقری به او غرور و هیجانی وصف ناپذیر هدیه کرده است. عیسی و سایر دوستانش بدون توجه به سختی و دشواری بیماری واقعا زندگی می کنند. آنها شاد هستند و در دنیای پاک کودکی و آرزوهای کوچک و بزرگ خویش را جستجو می کنند، اراده و پشتکار دارند و هریک به اندازه توان خود آرزوهایشان، را به دست می آورند.
کاپیتان به مخاطب خود می آموزد زندگی در لحظه لحظه دقایقی که درآن هستیم جریان دارد. فیلم نشان می دهد که زندگی را نباید در فردا جستجو کرد همه آنچه اکنون داریم همه مفهوم زندگی و حیات است. فیلم کاپیتان که با سرمایه بنیاد سینمایی فارابی، نویسندگی امیر محمد عبدی و کارگردانی محمد حمزه ای تولید شده، اثر معمولی از واقعیت زندگی است. بچه های معصومی که در دست هیولای سرطان اسیر شده اند و والدینی که نگران از دست دادن عزیزان خویش هستند.
در این میان آن بچه ها واقعا با امیدی وصف ناپذیر با هم و برای هم زندگی می کنند. یکدیگر را شاد می کنند و آرزوهایشان را می سازنند. پدرعیسی که جرات بیان ترس هایش برای فرزند خویش را ندارد با چهره مبدل یک دلقک سعی میکند در کنار بچه ها باشد و در حقیقت دقایق خویش را با فرزندش سپری کند، نکته جالب اینکه عیسی با اینکه فهمیده او پدرش است اما به او اجازه می دهد از این بودن، شاد باشد و لذت ببرد.
عیسی که خود به سختی با بیماری دست و پنجه نرم میکند برای شاد کردن دخترکی که در حال از دست دادن بینایی است، از بزرگترین آرزوی خود که حضور در بازی تیم ملی فوتبال است چشم میپوشد و لحظات را در کنار دریا سپری میکند.
کودکان کاپیتان، هر یک دلهایی به وسعت دریا دارند. عیسی به حضور پسرک بیمار آبادانی که توانسته با سر و زبان خود همه را مجذوب خود کند حسودی می کند، اما وقتی متوجه میشود پدر و مادر او کرو لال هستند بزرگ منشانه از او عذر خواهی کرده و با او دوست می شود. روحیه ای که سالهاست به قول شازده کوچولو در دنیای بزرگسالی کم رنگ شده و به فراموشی سپرده شده است. امید نیز در میان تنگناها از میان دنیای آدم بزرگ ها کوچ کرده و مانند شیخ باید با چراغ در شهر آن را جستجو کرد.
زبان ساده و بدون پیچیدگی فیلم کاپیتان اصلیترین جذابیت آن است، مخاطب به دنبال گره افکنی و گره گشایی خارق العاده نیست، او لحظاتی را در پای پرده سینما برگی از زندگی انسانهایی پاک و مهربان را مرور میکند و در انتها با لبخندی که حکایت از درک پیام عمیق نهفته در اثر دارد سالن سینما را ترک میگوید.
انتهای پیام/