در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: به انتهای سنگر که رسیدم، توی تاریکی شبح یک نفر را دیدم که دراز کشیده است. از طرز خوابیدنش معلوم بود مرده است. تازه فهمیدم آن بوی تعفن مال چیست. کبریتم را از جیب درآوردم، آتش کردم و گرفتم روبهرویش. همانطور که حدس زده بودم عراقی بود. احتمال دادم بر اثر انفجار همان نارنجکی که دو سه روز پیش، بچهها انداختند توی سنگرش مرده باشد. جنازه باد کرده بود، به قدری که دکمههای پیرهنش کنده شده و لباسش در حال پاره شدن بود. مایع سفیدرنگی از داخل نافش بیرون میریخت. تا بخواهم او را تکان بدهم و جایی برای خودم باز کنم، بچهها رسیدند به ته سنگر و تنگ من نشستند. دیگر جایی برای تکان خوردن نداشتم.
همچنین کتاب «همه سیزدهسالگیام» خاطرات مهدی طحانیان نوشته گلستان جعفریان در ۳۵۲ صفحه با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب عنوان شده است: جفت پاهاش تیر خورده بود. نمیتوانست راه برود. اما کار عجیبی کرد. یکدفعه کف دستهایش را گذاشت زمین و پاهایش را برد بالا و شروع به راه رفتن کرد! پاهایش در هوا بود و لختههای خون مثل تکههای جگر گوساله از زیر فانوسقهاش میافتاد زمین! فرمانده سریع به سمت ما دو نفر دوید. مرا هل داد یکطرف و سر سربازان عراقی داد کشید و به عربی دستور داد؛ دستور آتش!
یکدفعه چند سرباز عراقی در چشم بههم زدنی خشابهایشان را در تن این تکاور شجاع خالی کردند! چند ثانیه بدن او میان زمین و هوا مثل یک ستون ماند. بعد از آن مانند یک پهلوان به خاک افتاد.
چاپ جدید کتاب «وقتی مهتاب گم شد» خاطرات علیخوشلفظ با تدوین حمید حسام در ۶۵۲ صفحه با شمارگان ۲۵۰۰نسخه و قیمت ۳۰هزار تومان در نشر سوره مهر راهی بازار شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: - محاسبه کردهام مهتاب ساعت ده و هفده دقیقه بالا میآید. باید قبل از مهتاب از میدان مین رد شده باشیم.
گفتم: «علیجان، من چند بار زمان مهتاب وسط میان بودهام، اتفاقی نیفتاده. اصلا گاهی مهتاب کمک میکند که روی مین نرویم.» لبخند زد و گفت: «من و مین و مهتاب با هم کنار نمیآییم.»
دیگر کتاب تازه منتشرشده در نشر یادشده، «او نگاهش را به ارث گذاشت» (سرلشکر شهید حسن آبشناسان) از مجموعه «قصه فرماندهان» نوشته گلستان جعفریان است که در ۱۴۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۰۰۰ تومان عرضه شده است.
در پشت جلد کتاب نوشته شده است: این مرد بزرگ پس از شهادتش میراثی نداشت جز چهارهزار جلد کتاب و انبوهی از یادداشتهای عرفانی که از روح زیبای او سخن میگفت. به پسرش افشین گفته بود: «پسرم، من برای تو پول، ملک و فرش به ارث نگذاشتهام. من در زندگی به دنبال بهتر کردن منزل، وسایل زندگی یا پسانداز پولهایم در بانک نبودهام. من در زندگی به دنبال ساختن شخصیت خودم بودم. به دنبال شکل گرفتن نگاه و دیدگاهم به دنیا و مسائل جاری در آن. امیدوارم آنچه در من نسبت به دین، اعتقادات و حسن بندگی و تسلیم در مقابل پروردگارم محقق شده، برای شما هم توشهای باشد و چراغ راهی!»
همچنین رمان «شانزده سال» نوشته منیژه آرمین در ۴۰۰ صفحه، با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه و به بهای ۱۸ هزار تومان در انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: به عکس روی دیوار نگاه میکند. عکسی که او را به همراه برادرش نشان میدهد. زیر عکس نوشته شده اعلیحضرت احمدشاه قاجار و والاحضرت ولایتعهد، دو برادر، یکی نشسته بر روی صندلی و دیگری ایستاده. شمشیر کیانی در دست شاه است. ولیعهد پوزخندی میزند و زیر لب میگوید: «شمشیر کیانی! برادرم لیاقت حفظ این شمشیر را نداشت... اگر من فقط کمی زودتر به دنیا آمده بودم همه چیز تغییر میکرد... و شاید حالا صدای وحشتناک چکمه قزاقها به گوش نمیرسید.»
چاپ جدید کتاب «نرگس» نوشته رحیم مخدومی در ۲۷۱ صفحه، با شمارگان ۵۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۰هزار تومان در نشر یاد شده راهی بازار شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: یه معلم داریم، اسمش اولیاییه. تو کلاس، قصههای خطرناکی میگه...
چشمان دایی از تعجب باز میماند. یکدفعه نگاهم میافتد به سایههای پشت پنجره. یا امام رضای غریب! انگار چیز سیاهی بالای دیوار حیاطمان راه میرود. نفسم بند میآید. فقط میتوانم با دست اشاره کنم به پنجره و دایی را خبر کنم.
دایی، اون جا رو!... دزد...