در حالی واپسین سال های هزاره سوم سپری می شود که عصر فرا ارتباطات فرا رسیده و سرعت انتشار اطلاعات به سرعت نور رسیده است و این مهم اهمیت روابط عمومی به خصوص در نظام های مردم سالار و جوامع مدنی با رویکرد پاسخ گویی را دو چندان می کند.
دستگاه عظیم تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش به عنوان تاثیر گذارترین سازمان در کشور در خصوص توسعه مهارت ها و تغییر نگرش ها از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است و به همین سبب کار در عرصه پرمخاطره روابط عمومی این سازمان دارای اهمیت فراوران و در عین حال سختی ها و مرارت ها و دشواری های بسیار و خاص خود، است.
بی شک تقویت روابط عمومی ها و همراه کردن برنامه های آموزش و پرورش با افکار عمومی، باعث می شود از تحمیل هزینه های غیرضروری به نظام تعلیم و تربیت و کشور جلوگیری شود و اجرای برنامه ها و تحقق اهداف ما با سرعت بیشتری به سرانجام برسد.
به نظر می رسد ما در روابط عمومی باید از اطلاع رسانی یک سویه و تبلیغات گام را فراتر نهیم و نقش آیینه گی بودن خود را به بهترین نحو انجام دهیم تا با توسعه ارتباطات دو سویه و تقویت بعد مخاطب پژوهی و افکار سنجی در روابط عمومی و اطلاع از نظرات مخاطبان و افکار عمومی و ایجاد ارتباط و تعامل صمیمی با مخاطبان خود ،زمینه توفیق بیش از پیش آموزش و پرورش را فراهم کنیم.
به باور صاحب این قلم اولویت اصلی متولیان تعلیم و تربیت برای تقویت روابط عمومی ها و کسب توفیق در عرصه افکار عمومی، اصلاح ساختار تشکیلاتی وسازمانی است که در بسیاری از استان ها بخصوص شهرستان ها و مناطق آموزشی روابط عمومی از کمبود نیروی انسانی به خصوص نیروی انسانی متخصص رنج می برد و در عصر فرا ارتباطات تنها یک نیرو آن هم با چند پست ترکیبی و نا متجانس در عرصه روابط عمومی فعالیت می کند.
هیچ ردیف اعتباری نیز در اختیار ندارد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
بی شک برگزاری دوره های آموزشی و اختصاصی و پیش رفته برای کارشناسان و همکاران روابط عمومی فرصتی است که زمینه امکان توسعه و تطابق روابط عمومی ها با شرایط نوین جهانی را تسهیل می کند و زمینه تبادل تجارب موفق را فراهم و به رفع چالش ها و نقاط ضعف احتمالی نیز کمک خواهد کرد.
چندان که برشمردیم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتیم، الایک از هزاران
و در پایان این مقال کوتاه برای تمام همکارانم در عرصه پرمخاطره روابط عمومی آرزوی سلامتی، توفیق و بهروزی می نمایم و بر این باوریم که:
بیستون ماند و بناهای دگر گشت خراب
این در خانه عشق است که باز است هنوز