
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، آیین بزرگداشت «محمود زند مقدم»، بلوچستانپژوه و مؤسس دانشگاه سیستانوبلوچستان به همراه رونمایی از مجموعهی هفتجلدی «حکایتِ بلوچ» اثر او، در تالار قلم در مرکز همایشهای سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد.
اندیشگاه فرهنگی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران امروز میزبان جمعی از فرهیختگان و اهالی قلم و اندیشه بود تا یک عمر تلاش و زحمات دکتر محمود زند مقدم را پاس بدارد. اسفندیاری که گرچه رویین تن نبود اما بر سر فرهنگ این سرزمین جانانه از همه چیز گذشت و حاصل آن 7 جلد حکایت بلوچ شد که گویی زندگی فرد فرد اهالی بلوچستان را نگاشته باشند.
«خیلی ممنونم و تشکر میکنم از این همه لطف و عنایت که بعد از 50 سال امروز دیدم.» مراسم بزرگداشت زند مقدم و رونمایی از کتابش «حکایت بلوچ» فقط به همین جمله کوتاه او مزین شد. مرد، بعد از 50 سال با هزینه شخصی وجب به وجب خاک سیستان و بلوچستان را گشتن و خلق شاهکاری که تهیه و انتشارش کار یک سازمان عریض و طویل بود نه محققی که به هیچکس و هیچکجا وصل نبود، حالا از آن همه نامهربانی، نادیده گرفتن شدن، سنگ انداختن و همکاری نکردن به همین جمله کوتاه قناعت می کند و تنها یک بار دیگر به سخن میآید.
به گزارش روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، در این مراسم ضمن رونمایی از کتاب 7 جلدی حکایت بلوچ که به همت انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است لوح تقدیر اشرف بروجردی رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران توسط احمد مسجد جامعی عضو شورای شهر تهران به وی اهدا شد.
در این مراسم همچنین فواد نظیری، مترجم گفت: «برای من... آنچه از بلوچستان به طور پررنگ در خاطرم مانده بود تنها مقالههایی بود در اوایل دهه پنجاهدر نشریهای دانشجویی که اگر اشتباه نکنم به نام «جنگ سحر» به قلم زندهیاد احمد شاملو با عنون شگفتانگیز «خاش، تابویی در پایتخت عطش» که در چند صفحه موجز و غمانگیز و به شدت شاعرانه تصویری از خاش دوران کودکی خود داده بود و سی سال سپستر به قصددیداری دوباره و گزارشی و این مقاله سالهها بعد در نخستین چاپ «از مهتابی به کوچه» مجموعه مقالات شاعر با عنوان تغییر یافته «خاش، تابوی برهوت» درآمد.»
او با اشاره به دیگر آثاری در این زمینه مثل «جای پای اکسندر» نوشته اسلام کاظمیه گفت: «در سالهای هفتاد نقدی خواندم از زندهیاد شاهرخ مسکوب ـ که دریغا چه همه زندهیاد شدند ـ به کتابی با عنوان «حکایت بلوچ» که در آن زمان فقط دو جلدش به همت و سرمایه نویسندهاش منتشر شده بود. نقدی دقیق و تحلیلی در عین حال ستایشگرانه با همان نثر درخشان و بی
مانند مسکوب و پس نشان میداد که آن کتاب کاری خرد نیست که چنان خواجه بر آن مهر تایید زده بود.»
این شاعر و مترجم ادامه داد: «حکایت بلوچ را به تالیف دکتر محمود زند مقدم گرفتم که ن خستین بار بود نامش را میشنیدم و از او چیزی میخواندم. کتاب حیرتانگیز بود. حاصل پژوهشی عمیقا کارشناسانه که گام به گام و سنگ به سنگ پهنه بلوچستان را پیموده و به گونهای موشکافانه از دیدگاه جامعه و مردمشناسی گرفته تا تاریخ و موقعیت جغرافیایی و وییگیهای طبیعی ـ اقلیمی را به قلم و نثیر درخشان و جذاب نگاشته است. خواننده کتا به هر زمان و با هر وسیلهای که نویسنده پژوهشگر منطقه را زیر پا میگذارد کنارش نشسته سفر میکند. همپایش میود، میآید، میخورد، میآشامد، شیفته میشود، رنج میبرد و ا ذرهبین نگاه نویسنده بلوچ و بلوچستان را میشناسد و میپیماید.»
نظیری افزود: «سال 93 برای من بختیاری آشنایی و دوستی نزدیک با ایمان پاکنهاد و نرگس جودکی دست داد. زوج جوانی که روزنامهنگار و پژوهشگر اجتماعی و نویسنده بودند و من شیفته مقالات ونوشتههایشان در مطبوعات به ویژه مجله شبکه آفتاب. و چنان مجذوب بینش و نوشتههایشان شده بودم که راهی برای سپاپ و ادای احترام ندیدم جز اهدای آن دو سه جلد «حکایت بلوچ»ی که در اختیار داشتم و پیشکش کردم که کتاب باید به اهلاش میرسید و آن زمان هیچکدام هیچ نمیدانستیم که سرنوتش نهایی اثر دارد نهفته رقم میخورد. دوستان جوان من چنان شیفته کتاب شدند که راه افتادند به سراغ گرفتن و یافتن دکتر محمود زند مقدم ـ دو شخصیت در جستجوی نویسنده ـ که جستند و یافتند و چنان مرید و محرم شدند که ایمان از آن پس لحظهای نیاسود تا ناشری بیاید و «حکایت بلوچ» را در کلیت کاملش با جلد هفتم یک جا تکمیل و منتشر کنند که منجر شد به یافتن ناشر نهایی انتشارات دنیای اقتصاد و نمونهخوانی و تصحیح و آمادهسازی کل اثر که اینک در هفت مجلد بر آستانه است.»
در ادامه این جلسه نهال نفیسی جامعهشناس درباره آشناییاش با آثار زندمقدم گفت: «من از طریق نقد مسکوب توجهم به این اثر جلب شد. در به در دنبال کتاب گشتم و وقتی توانستم پیدا کنم مبهوتاش شدم و بسیار لذت بردم. حکایت بلوچ توصیف فرد است. خواندن این متن زمان میبرد تا خواننده بتواند با آن انس بگیرد ولی وقتی این ارتباط برقرار شد لذتی بیحساب از مطالعه آن خواهد برد.»
در این مراسم همچنین اعلام شد که وزارت ارشاد 150 جلد و صندوق هنر هم 50 جلد کتاب حکایت بلوچ را خریداری کرده است.
ایمان پاکنهاد روزنامهنگار دیگر سخنرانی بود که گفت: «برای من باعث افتخار است مراسمی برای زند مقدم بعد از 40 سال سکوت و انزوا و گوشهنشینی برگزار میشود. من پنج سال تمام است که دارم شبانهروز با او زندگی میکنم و در ارتباطم. یادم هست یک روز آقای نظیری زنگ زد و گفت که میخواهد کتابی به من ونرگس هدیه دهد. من کتاب را گرفتم و با خودم فکر کردم این همه کتاب را چطور بخوانم اما به محض این که صفحه اول کتاب را خواندم به خودم آمدم و دیدم که تا آخر کتاب را یک نفس خواندهام. به سختی شماره آقای زند مقدم را پیدا کردم و گرچه گمان نمیکردم مرا به حضور بپذیرند ولی ایشان به راحتی قرار گذاشتند و رابطه ما آغاز شد. من با تمام ناشران ایران برای چاپ کتاب حکایت بلوچ مذاکره کردم و تنها ناشری که حاضر به چاپ این اثر سترگ شد دنیای اقتصاد بود. اینک تاب واقعا هدیهای برای مردم ایران است.»
او خطاب به زندمقدم گفت: «آقای زندمقدم شما بر گردن همه مردم ایران حق دارید. شما شرف مستقل بودن و بیدریغ کار کردن برای وطن هستید و مایه مباهات و فخر مایید.»
بعد از پاکنهاد محسن گودرزی جامعهشناس هم گفت: زندمقدم ژانری را به کمال میرساند که حافظ با غزل کرد. یعنی زبان در کارش فقط فرم نیست بخشی از پژوهش است. مردمدار بودن وجه دیگری از کار ایشان است. او از سلولها شروع میکند و تاریخ فردی را به تاریخ جمعی پیوند میزند. به تحقیقات به عنوان ابژه نگاه نمیکند و انسان دوستی عمیقی دارد گرچه خودش فروتنانه میگوید من قلمزنم.»
احمد مسجدجامعی نیز به عنوان آخرین سخنران این مراسم گفت: «خوشحالم که این مراسم برگزار میشود اما ناراحتم که چرا این مراسم دیر برگزار میشود.» او در ادامه پیرامون بلوچستان و مشکلاتی که دارد و کار بزرگ زندمقدم نیز سخن گفت.