به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ سرمازیستی فرآیندی است که طی آن، اندام بدن موجود زنده منجمد میشود. اغلب افراد مبتلا به بیماریهای لاعلاج دلشان میخواهد به این روش جدید و مدرن پناه ببرند. این دسته از آدمها چیزی برای از دست دادن نداشته و با خود فکر میکنند بالاخره در آینده راه حلی برای درمانشان پیدا میشود.
جالب است بدانید سرمازیستی صرفا محدود به قرن بیست و یکم نیست و در سال ۱۹۶۷ میلادی اولین انسان متحمل فرآیند سرمازیستی شد. اولین فرد منجمد شده نه یک سلبریتی بود و نه یک دانشمند برجسته. او تنها یک تعمیرکار تلویزیون بود که بنا به دلایلی به این کار تن داد. آیا او بالاخره روزی از خواب بیدار میشود؟
در پاسخ به این سوال نمیتوان هنوز با قاطعیت پاسخ داد. هر چند دانش پیرامون فرآیند سرمازیستی طی این همه سال تکامل پیدا کرده و پیشرفت روزافزون فناوری به موازات علم پزشکی در انجام این فرآیند به شدت کمککننده است. این تغییر و تحولها باعث شد امروزه اکثر مردم، فرآیند سرمازیستی را به چشم یک پژوهش قابل ممکن ببینند نه یک امرِ غیرمعقول و غیر ممکن.
بخش عمده بحث درباره مزیتهای سرمازیستی و میزان موفقیت این فرآیند، صرفا تئوری بوده و تنها میتوان روی کاغذ آن را شرح داد. بسیاری از دانشمندان عقیده دارند سرمازیستی برای شکستن سدِ مرگ، به شدت سودمند واقع خواهد شد. اگر میل به جاودانگی یک امر قانونی تلقی شود پس رد تقاضای بیماران بدحال و رو به موت بر استفاده از سرمازیستی میتواند جنجالهای زیادی به پا کند.
دانشمندان برای اولین بار موفق به ثبت تصویری از درهم تنیدگی کوانتومی شدند
تلسکوپ فضایی هابل سیاهچالهای با ساختار غیر ممکن کشف کرد
برخی از دانشمندان و حتی مردم عامه باور دارند مرگ به مثابه یک بیماری است و باید آن را درمان یا حتی ریشهکن کرد. همانطور که ما برای مداوای بیماریهای صعب العلاج تلاش میکنیم، برای مرگ نیز باید این رویه در پیش گرفته شود.
مثال بارز در احیای قلبی بیمارانی است که به تازگی سکته کردهاند. پزشک و تیم اورژانس تا حد امکان سعی میکنند فرد را از مرگ برگردانند. پس استفاده از فرآیند سرمازیستی از لحاظ پزشکی و منطق ارسطویی ایرادی ندارد. در وهله اول شاید ترسناک باشد اما هر طور فکر کنید جهت بالا بردن راندمان یک جامعه، استفاده از فرآیند سرمازیستی میتواند مفید باشد.
بحث مهم بیشتر درباره تئوریهای اخلاقی مطرح است. آیا برگرداندن بیماران رو به موت میتواند باعث ایجاد نشاط و شادمانی بیشتر در جامعه شود؟ در صورت مثبت بودن پاسخ پس نباید ایرادی داشته باشد از فرآیند سرمازیستی استفاده کنیم. حداقل اگر فردی در حال احتضار است، خانواده و عزیزانش چندان غصه نمیخورند. چرا که توسط سرمازیستی بالاخره روزی مجدد به این کره خاکی برمیگردد.
عدهای سرسختانه اعتقاد دارند مرگ، بخش ضروری و طبیعی چرخه زندگیمان است. اینکه انسانها مجدد به این دنیا برگردند امکان دارد آنها را افسرده و پس از مدتی به یک پوچی هدایت کند. چرا که در نهایت آنها به علت جاودانگی همیشه در این دیار باقی خواهند ماند. از طرفی دیگر توازن میان موالید زنده و مرده از بین رفته و با جمعیت روزافزون روبهرو میشویم که چالشهای زیادی در بر خواهد داشت و مردم برای دریافت منابع بیشتر و تغذیه در نهایت وارد جنگ با یکدیگر خواهند شد. دولتمردان چگونه باید این معضل اجتماعی را حل کنند؟
دانشمندان زیادی بر این موضوع انتقاد دارند که فرآیند سرمازیستی مثل احیای قلبی نیست. چرا که فرض بر این موضوع است که علم پزشکی حتما رو به جلو حرکت میکند و دانشمندان بالاخره یک مداوا برای درمان یک بیماری سخت مثل پارکینسون پیدا میکنند. در این سناریو، مسئله زمان مطرح است. از طرفی علم پزشکی به عقیده این دسته از دانشمندان باید روی افزایش طول عمر کار کند، نه اینکه تنها بیماران را از مرگ برگرداند. باید به حل مسائل کار کرد نه اینکه صورت مسئله را پاک کنیم.
جوزف ویزنبام، خالق تکنیک آزمایشگاهی ELIZA و استاد دانشگاه MIT در رابطه با مرگ توضیح میدهد:
جدا از عوامل متفرقه و خارجی، تمایل انسان برای جاودانگی و ارضای میل بشریت به زندگی ابدی میتواند از او یک فرد با ویژگیهای منفی و ناهنجار بسازد. امکان دارد پس از مرگ تمایل بیشتری به اعمال خشونت و خودخواهی از خود نشان بدهیم. شاید اگر به علت ترس از مرگ نبود، تا الان دست به کارهای خطرناک و ناهنجار زیادی زده بودیم. حتی اگر مرگ، «علت» این ترس نباشد، یک عامل «تاثیرگذار» در کنترل رفتارمان در جامعه محسوب میشود.
برخی از منتقدین فرآیند سرمازیستی توضیح میدهند شاید ما در ورود به این دنیای فانی، اجازه و اختیار نداشتیم که در چه نقطه از کره زمین به دنیا بیاییم اما مرگ خود را میتوانیم تا حد امکان تعیین کنیم. چرا باید مرگ را دست بیندازیم؟ چرا با پذیرش این مرحله از زندگی، به درستی چرخه زندگی خودمان را خاتمه ندهیم؟
البته که هر فردی روی این کره خاکی دلش نمیخواهد به یک شیوه بمیرد. برخی از انسانها حتی تمایل دارند از یک ارتفاع به پایین پریده و برخی دیگر هم دلشان میخواهد در یک سانحه، زندگی خود را خاتمه دهند. با این تفاسیر آیا باید گفت انجام فرآیند سرمازیستی غیرمنطقی است؟ خوشبختانه در این سناریو هزینه بالای انجام فرآیند سرمازیستی میتواند یک عامل کنترل کننده به شمار رود. در حال حاضر داوطلبین برای انجام این آزمایش مبلغی در بازه ۳۰ تا ۲۰۰ هزار دلاری باید پرداخت کنند. کماکان اینکه افراد زیادی در همین لحظه که شما این یادداشت را مطالعه میکنید با پرداخت هزینه، اعلام آمادگی میکنند.
منتقدینِ فرآیند سرمازیستی اعتقاد دارند صرفا ایجاد نشاط و خوشحالی در جامعه نمیتواند هدف غایی یک جامعه باشد. چرا که نشاط بیشتر سطح توقع مردم را احتمالا بالاتر میبرد. هدف یک جامعه باید بالا بردن سطح کیفیت زندگی باشد که برای این هدف همین الان هم میتوان تلاش کرد. جدا از تمام انتقادات باید به مسائل مذهبی در جوامع نیز نگاهی انداخت که مرگ در تمامی ادیان، خاتمهای بر زندگی دنیوی دانسته میشود. افراد مذهبی بعید دیده میشود با انسانهای از مرگ برگشته رفتار درستی از خود نشان بدهند.
دو جبهه دیدگاه مثبت و منفی فرآیند سرمازیستی میتوانند تا ابد در این رابطه با یکدیگر در تقابل باشند اما راهکار چیست؟ باید چاقو زیر گلوی منتقدین این دیدگاه گذاشت؟ مسلما خیر. اصلا با پذیرش مفید و سودمند بودن فرآیند سرمازیستی، باید به این مقوله پرداخت که چالشهای پیش روی این فرآیند چیست.
همانطور که در قبل اشاره کردیم، عامل زمان در انجام این پروسه پیچیده نقش بزرگی ایفا میکند. اگر یک بیمار تنها چند سال پیش از احیای مجددش منجمد شود، امکان دارد نتیجه مطلوبی در بر نداشته باشد. چرا که مبنای زمانی در پدیده انجماد یک برهه حداقل صد ساله است.
تصور کنید فردی را در سال ۱۹۱۹ میلادی منجمد کردیم. او بر اساس توافقها قرار بود در سال ۲۰۱۹ میلادی به زندگی خود برگردد اما امسال انجام این کار مقدور نیست و شاید تا صد سال آینده هم مقدور نباشد. آیا بیمار میتواند زندگی در چند قرن بعد را پذیرش کند؟
اصلا فرض کنیم امکانات برگرداندن افراد از مرگ را داشتیم. از کجا معلوم این دسته از آدمها، حامل یک بیماری ویروسی و واگیردار نباشند که در صد سال گذشته تشخیص داده نشده باشد؟ از طرفی تطبیق شیوه زندگی افراد برگردانده شده با زندگی مدرن، یک چالش اساسی است که دولتها را به شدت درگیر میکند. چه بسا انجام یک فعالیت در صد سال گذشته جرم نبوده اما امروزه جرم تلقی شده و انجام آن، منع قانونی دارد.
چالش بعدی در نحوه گویش و گفتار مردم تعریف میشود. قطعا زبان مردم در چند قرن گذشته با حال حاضر تفاوت اساسی دارد. تصور کنید انسانهای دو قرن پیش در عصر حاضر در خیابانها قدم بزنند. آنها چطور باید با ما ارتباط برقرار کنند؟ منطق میگوید افرادی که با استفاده از فرآیند سرمازیستی با موفقیت از خواب بیدار شدهاند باید مدت زیادی در قرنطینه باشند تا در درجه اول زبان و در درجه بعدی فرهنگ و قوانین حاکم بر جامعه به آنها آموخته شود.
افرادی که مرگ آنها حتمی است چیزی برای از دست دادن نداشته و اگر توان مالی داشته باشند به انجام فرآیند سرمازیستی تن میدهند اما بسیاری از مردم مرگ را بخشی از چرخه زندگی دانسته و معتقدند نباید توازن بین مرگ و زندگی را از بین برد. با این حال درصد موفقیت این فرآیند هنوز مشخص نیست و هیچ دانشمندی این قدرت را در حال حاضر ندارد که انجام سرمازیستی را تضمین شده بداند. در هر صورت اگر بالاخره این فرآیند چارچوب درستی پیدا کند و موفقیتش تضمین شود، باید به فکر قانونگذاریهای جدید بود. حداقل باید تلاش کرد جامعه یکپارچه باقی بماند و افراد از گور برگشته حسِ اصحاب کهف را پیدا نکنند.