به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، متن سخنرانی بهمن جلالی در (21 سپتامبر) 31 شهریور سال 1386 به مناسبت روز جهانی صلح به شرح زیر است:
جماعتی مثل ما که ناچاریم دنیا را از طریق دوربینمان نگاه کنیم و ناچاریم که با واقعیت روبرو شویم و ناچاریم هرچقدر دردناک و غم انگیز حضور داشته باشیم چون راه دیگری نداریم، شاید شاهدی باشیم برای واقعهای و شهادت بدهیم که آن اتفاق افتاده و شمایی را که آنجا نبودید وارد کنیم به اینکه ببینید آنچه را ما دیدیم و شما ندیدید، این وظیفه یک عکاس است، شهادت میدهد برای اتفاقی که افتاده، من نوعی آدم رمانتیک و ایدهآلیستی نیستم و نمیتوانم باشم و هیچوقت نمیتوانم عکسی بگیرم که در اتاقم نشسته باشم و در جای آرامی باشم و عکس جنگ و انقلاب و بگیرم و هزاران ناهنجاری و فلاکتی که هر روزه جلوی چشمم میبینم ناچارم در کنارش قرار بگیرم و با آن برخورد کنم تهمتهایش را بشنوم و ممانعتهای دیگران را هم تحمل کنم تا بتوانم عکسی بگیرم، تازه اگر شما بتوانید آن را ببینید. پس من از دیرچه عکاس صحبت میکنم.
وقتی از صلح صحبت میکنیم خیلی دلچسب و زیباست و فکر نمیکنم کسی باشد که مخالف باشد با اینکه در جهانی با صلح زندگی کند. ولی از طرف دیگر هم میبینم در جهانی زندگی میکنم که صلح برای آن خیلی دور است شاید برایم دست نیافتی است. من وقتی در نمایشگاهی بیرون از اینجا عکسهای ترکیبی درست میکردم صحبتی میکردم و از من سوالی کردند و من گفتم من با زمان بازی میکنم. گفتند کدام زمان؟ گفتم با دو زمان، گذشته و حال. گفتند آینده کجاست؟ گفتم من آینده را نمیشناسم. من منتظرم ساعات بعدی بیاید و به گذشته بسپارم و همین طور حرکت کنم و در این رودخانه بروم. چرا که در جامعهای زندگی میکنم که هر روز چه از خارج و چه از داخل تهدیدم میکنند. در جامعهای زندگی میکنم که نمیدانم عاقبتم در دو سه سال آینده چه خواهد بود ترجیح میدهم خود را به حال و گذشته سرگرم کنم تا ببینم چه اتفاقی میافتد. اما وقتی از صلح صحبت میکنیم من فکر میکنم در مقابلش حتما یک پرخاشگری و خشونت و جنگی وجود دارد که از صلح صحبت میکنیم وگرنه اگر دنیا امن و امان بود اصلا چرا از صلح صحبت میکنیم؟ فکر میکنم وقتی این ستیزها و بی عدالتیها و جنگها و همه این خونریزیها و تکه پاره شدنها وجود دارد ما را وادار میکند که به صلح فکر کنیم. و در مقابل صلح برای من نوعی که هر روز از خواب بیدار میشوم و هر کانال رادیویی و تلویزیونی که باز کنم با خبر تکه پاره شدن دهها نفر در عراق، افغانستان، پاکستان و... و آوارگی هزاران نفر و قتل عام دو قبیله در کنیا و... روبرو میشوم و اینها را میشنوم . به عنوان یک انسانی با این شکل از خانه بیرون میآیم و وقتی از خانهام بیرون میآیم با چنان خشونت و بیحرمتی روبرو میشوم در جامعه خودم که ناچارم گاهی سرم را پایین بیندازم و حرکت کنم. حتی در کوچکترین رفتار مدنی و شهری این ستیز وجود دارد. من مطئنم خیلی از کسانی که اینجا هستید و دوست دارید و علاقهمند بودید که آمدید راجع به صلح بشنوید یا صحبت کنید وقتی پشت ماشینتان نشستید به یک عابر پیاده اجازه عبور از خیابان نخواهیم داد، برای اینکه تربیت صلح نداریم، نمی دهیم برای اینکه خودمان این رعایت را نمی کنیم کدام راننده در خیابان ترمز کرد که بتوانم من از این خیابان رد شوم. کدام عابر پیاده درخیابان به من طعنه زد و نگفت ببخشید. من هر روز با این خشونت ها روبرو می شوم. وقتی که صفحه حوادث روزنامه ها می خوانیم هر روز با این فجایع عجیب و غریب. دو تا کیسه پیدا کردیم در یکی از آنها سه دست بود و در یکی دیگر یک سر بود و گردنش گم شده بود. دستش چون علامت مشخصی داشت دست را برده بودند. زمان من اگر کسی، کسی را می خواست با یک ضربه چاقو می کشت الان با صد ضربه می کشد. این خشونت از کجا آمده این خشونت زاییده چیست این خشونت در فطرت ما نبود این خشونت وجود نداشته این خشونت زاییده جامعه ای است که ما در آن داریم زندگی می کنیم. این خشونت زاییده برخوردی است که دارد با ما می شود. این خشونت خشونتی است که ما به عنوان یک شوی تلویزیونی در خیابان انجامش می دهیم و اجرایش می کنیم آدمی را می آوریم با جرثقیل جلوی همه دار می زنیم. عکس را دیدم از یک مسابقه عکاسی خبری وحشتناک است ولی خودمان خبر نداریم، شخصی دست دختر 5، 6 ساله اش را گرفته با یک با چهره ای خیلی مظلوم آورده اعدام یک آدم را در خیابان ببیند. آیا او فکر می کند چه صدمه ای به آن بچه می زند، فکر نمی کند. فکر می کنم عادت کردیم فکر می کنم اگر هر روز صبح من نوعی رادیو را باز نکنم و شاهد کشتار در عراق، افغانستان و پاکستان و دارفور و اینها نباشم فکر می کنم یک چیزی کم دارم چون اینقدر این رسانه ها این خشونت را تکرار کردند و تکرار کردند و تکرار کردند که ما منتظر دیگر رفع و رجوع شدنش نیستیم منتظر خاتمه اش نیستیم انگار عادت کردیم که این جهان همین است و این خشونت همین است و این خونریزی هم همین است ولی چگونه عکس می تواند آیا اصلا این عکس می تواند در مقابل این خشونت به صلح بیندیشد می تواند مشروط به اینکه درست استفاده کنیم. شاید یکی از مهمترین مثال هایی که می توانم بزنم جنگ ویتنام است به قدری عکس درست عمل کرد که ژنرال های آمریکایی گفتند عکاس ها باعث شدند امریکا در ویتنام شکست بخورد خب چرا الان پس این اتفاق نمی افتد چرا در جنگ عراق و افغانستان و پاکستان این اتفاق نمی افتد برای اینکه جنگ را از نظر خبری کانالیزه کردند اجازه خروج عکس داده نمی شود اجازه داده نمی شود جهان با این فجایعی که آنجا دارد اتفاق می افتد روبرو شود. ما از تمام تصاویری که از این جنگ ها می بینیم برای من یک شوی خیلی مسخره است، مسخره است و می گویم چون بیرون نمی آید این اتفاق می افتد و عکس قادر نیست کارش را انجام دهد ولی آن لحظه ای که منفذش را پیدا کرد و خودش را خارج کرد دیدیم که چه اتفاقی افتاد. اشاره می کنم به عکس هایی که از زندان ابوقریب آمد بیرون، اشاره می کنم به آن عکس هایی که جهان را وادار کرد بیندیشد آنجا چه اتفاقی دارد می افتد و همان عکس ها جهان را وادار کرد که آمریکایی سرباز خودش را و انگلیسی سرباز خود را را محاکمه کند. بدون آن عکس ها این اتفاق نمی افتاد پس عکس مهم است عده ای فکر می کنند و فریاد می زنند که عکاسی مستند دیگر نمی تواند اصلاح گر باشد این نوع عکاسی نمی تواند عمل کند اگر نمی تواند عمل کند اگر نمی تواند اصلاح گر باشد پس چرا جلویش را در خیابان می گیرد اگر کاری نمی تواند بکند چرا ممانعت می کنید اگر کاری نمی تواند بکند چرا عکسش را چاپ نمی کنید می تواند بکند مشروط به اینکه به او اجازه بدهید مشروط به اینکه بستری برای فعالیت هایش فراهم کنید و در آخر فکر می کنم نظر خودم را عرض می کنم از صلح حرف زدن با گرفتن عکس های از گل و بلبل و قناری میسر نمی شود آن صلح نیست آن مثل یک ماده مخدری است که با دیدنش لحظاتی خوشحال می شویم لحظاتی با دیدن عکس درختی که شکوفه دارد خوشحال می شویم ولی صلح را در جای دیگری باید پیدا کنیم. به نظر من دنیای رمانتیک را بگذاریم کنار و واقع گرایانه به جهان نگاه کنیم، به جهانی که در آن زندگی می کنیم چه در این جهان و چهدر این قطعه ای که خودمان داریم در این شرایط در آن زندگی می کنیم اگر واقع گرایانه به آن بیندیشیم با عکس خیلی کار می توانیم بکنیم مشروط به اینکه درست از آن استفاده کنیم مشروط به اینکه بجا استفاده کنیم.