«برایم حافظ بگیر» قصه مردی از نگهبانان حرم

|
۱۳۹۹/۱۰/۳۰
|
۰۹:۴۴:۰۴
| کد خبر: ۱۱۲۲۶۸۵
«برایم حافظ بگیر» قصه مردی از نگهبانان حرم
کتاب «برایم حافظ بگیر» اثر زینب سوداچی برگرفته از زندگی شهید شعبان نصیری در انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

به گزارش برنا، کتاب «برایم حافظ بگیر» اثر زینب سوادچی در انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. این کتاب روایتی داستانی از زندگی سراسر اخلاص و جهاد فرمانده گمنام، شهید شعبان نصیری است. برای نگارش آن با بیش از ۱۰۰ نفر از همرزمان و دوستان و نزدیکانش از جمله سرلشکر حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، ابو مهدی المهندس (فرمانده حشد الشعبی عراق) و حجت الاسلام «سید سعیدرضا عاملی» دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی مصاحبه شده است.

شهید شعبان نصیری در قرارگاه فوق سری نصرت نقشی موثر داشت. این شهید در کنار فرماندهان قرارگاه از جمله سردار باقری و سردار شهید علی هاشمی فعالیت می‌کرد. وی پس از مدتی به لشگر ۹ بدر رفت.

شهید شعبان نصیری مدتی در لشگر ۹ بدر با فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی کار کرد. با شهادت این سردار در عملیات کربلای ۵، به جایگاه ریاست ستاد این لشگر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی رسید. وی با آغاز درگیری‌های سوریه و عراق به دمشق، حلب، کربلا و سامرا عازم شد. در سوریه حضوری موثر داشت. رفاقت و نزدیکی‌اش به فرمانده دلاور نیروی سپاه قدس، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی باعث شد، از مشورت‌های این سردار در زمینه‌های مختلف بهره ببرد.

پس از مدتی به لشگر ۹ بدر رفت. مدتی در این لشگر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی فعالیت کرد و با شهادت این سردار در عملیات کربلای ۵، در جایگاه رییس ستاد این لشگر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی مشغول فعالیت شد.

حاج شعبان نصیری با آغاز درگیری‌های سوریه و عراق راهی دمشق و حلب و کربلا و سامرا شد. او حضور موثری در سوریه داشت و رفاقت و نزدیکیش به فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه، سردار حاج قاسم سلیمانی باعث شده بود از مشورت‌های او در عرصه‌های مختلف، استفاده کنند. وی در منطقه عمومی تلعفر در غرب موصل، و در شب اول ماه مبارک رمضان ۱۴۳۸ (حدود ساعت ۷ عصر جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶) به همراه جمعی از دوستانش در کمین تله انفجاری داعش افتاد و به شهادت رسید.

درگزیده کتاب آمده است:

«دو سال پیش در مراسم چهلم سردار بی ادعا، شهید شعبان نصیری، حاج قاسم سلیمانی از این شهید عزیز این گونه یاد نمودند: شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعه ما مخفی ماند. او مثل شیشه عطر بزرگی بود که باید درِ آن برداشته می‌شد، تا جامعه ما عطر آن را استشمام کند و بشناسد خصوصیات چنین شهیدی.»

 

نظر شما