حسن وارسته فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: برای بررسی ادبیات گفتاری کاراکترها در آثار تلویزیون مثل سریالها باید وارد جزئیات شویم و نمیتوان با نگاهی کلی درباره این موضوع نظر داد. در آثار نمایشی هر وقت در ادبیات، ساختار، لحن به مردم نزدیک شدهایم مردم نیز از آثاری که تولید شدهاند استقبال کردهاند و هر گاه که از جامعه فاصله گرفتهایم مردم نیز از آثار استقبال نکردهاند.
وارسته خاطرنشان کرد: خاستگاه کیفی هر اثر که مورد توجه مخاطبان قرار میگیرد و جذابیت و کیفیت دارد به ریشه آن اثر مربوط میشود که در سینما و تلویزیون مربوط به متن است. متن یا همان فیلمنامه ریشه و فونداسیون هر اثر است که اگر قوی باشد اثری قدرتمند و باکیفیت ساخته میشود اما متأسفانه در تلویزیون فیلمنامههایی که نوشته میشوند حتی اگر کیفیت بالایی داشته باشند در طول مدت تولید با تغییراتی چشمگیر مواجه میشوند که این تغییرات به واسطه ضرورتهای تولید، سلیقه کارگردان، نفوذ بازیگران و... شکل میگیرد که کاملاً غیر فنی هستند.
او افزود: این تغییرات در لحن و ادبیات کاراکترهای یک اثر هم دیده میشود و بسیاری مواقع ادبیات کاراکتر با اعمال سلیقهها و اتفاقاتی تحمیلی در زمان تولید تغییر میکند و بسیاری مواقع بازیگر لحن شخصیت را با تجربیات شخصیاش عوض میکند تا راحتتر دیالوگها را بیان کند در حالیکه ترکیببندی دیالوگها توسط نویسنده با هوشمندی و بر اساس اصولی منطقی صورت گرفته و نباید با سلایق و تجربیات شخصی تغییر کند.
نویسنده مجموعه تلویزیونی «دودکش» در ادامه اظهاراتش درباره ایفای نقشهای تکراری توسط بازیگران گفت: این موضوع به مسائل مختلفی بستگی دارد؛ برخی مواقع قدرت نفوذ بازیگر است که باعث میشود کارگردان با خواسته او کنار بیاید و نقش را به شکلی که او مدنظر دارد تغییر دهد. نکته دیگر به خواسته رسانه برمیگردد. در کشور ما وقتی یک اثر با استقبال خوبی مواجه میشود روی دیگر تولیدکنندگان تأثیر میگذارد و ما میبینیم که موجی از آثار شبیه بهم در دورهای خاص ساخته میشوند. این وضعیت در سینما نیز وجود دارد و پس از موفقیتهای بینالمللی اصغر فرهادی شاهد بودیم که فیلمهای سینمایی متعددی در سبک و سیاق آثار فرهادی ساخته میشوند و این باعث میشود ما با انبوهی از فیلمها مواجه باشیم که بر اساس الگوبرداریهای کورکورانه ساخته شدهاند.
او افزود: در تلویزیون هم این نمونه وجود دارد، به عنوان مثال سریال «پایتخت» پس از موفقیتی که کسب کرد به یک الگو تبدیل شد و دیدیم که سریالهای زیادی با استفاده از لحن و لهجه و مشخصات ظاهری این سریال ساخته شدهاند که هیچ یک اقبال آن را نداشتند. این وضعیت باعث میشود که ما با تکرار زیاد مواجه باشیم.
این فیلمنامهنویس در ادامه تأکید کرد: دیالوگ به هر شکل که باشد، ساده یا جملهای پرطمطراق؛ باید به شکلی باشد که بیانش توسط کاراکتر با توجه به رنگآمیزی شخصیت منطقی به نظر برسد. ممکن است یک کاراکتر حتی فردی کاملاً بی سواد باشد و جملهای پرمعنا بگوید، اما این جمله به هر شکل باید با شخصیت آن فرد همخوانی داشته باشد. شخصیتها نباید فقط حرف بزنند، لازم است که هر دیالوگ علاوه بر وظایفش که پیش بردن قصه است عمق هم داشته باشد. دیالوگنویسی یک تخصص است و همانطور که یک نمایشگاه ماشین ویترینش به ماشینهایی است که در آن وجود دارد، یک نویسنده هم با دایره واژگانش میتواند خودنمایی کند اما این واژگان باید به شکلی باشند که باورپذیری داشته و به قصه و درام کمک کنند. یک نویسنده میتواند با انتخاب واژگان اشتباه به فرهنگ کشور لطمه وارد کند و ما وظیفهمان این است که فرهنگ کشورمان حفظ کنیم.