به گزارش خبرگزاری برنا، شعر سیده فاطمه موسوی شاعر و نویسنده درباره شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی به شرح ذیل است:
چه بلایی سر انسان معاصر آمد
که غم جنگ سراغ من شاعر آمد
قلم انگار تفنگ است بدستم چه کنم
من روایتگر یک فاجعه هستم چه کنم
آن طرف چادرى افتاده،میان خون است
این طرف از دل آوار سرى بیرون است
این طرف تر پدرى مات سرى بی بدن است
این صدایی که شنیدید صدای یمن است
چشم وا کن یمن امروز همان کرب و بلاست
دور تا دور پراز خیمه ى وهابی هاست
جاى گل بر تن این خاک کفن افتاده
شمر اینبار گذارش به یمن افتاده
رسم کودک کشی از کرب وبلا ماند بجا
نطفه هاشان همه از آل زیاد است اینها
یک به یک حرمله و شمر و سنانند اینها
لکه ى ننگ به دامان جهانند اینها
آرى این قوم همان است که در میشکند
شیعه اینبار ولی آمده سر میشکند
شک نکن بار گرانیست به تن سرهامان
زنده باشیم و بمیریم برادرهامان
ای شما که همه از نسل ابوسفیانید
ما شهادت طلبان را ز چه میترسانید
آن که میترسد از این جنگ شمایید نه ما
آنکه شد قافیه اش تنگ شمایید نه ما
ماکه انگشترمان نیز عقیق یمن است
ما که پیراهن مهمانی مان هم کفن است
ما که باروضه ى عباس علم ساخته ایم
بیخ گوش خودتان سنگر کم ساخته ایم
ما که از روز ازل میل شهادت داریم
شاعرانه به گل سرخ ارادت داریم
بین وهابیت و داعش اگر عهدی هست
ما زخونخواهى سردار نخواهیم نشست
از کسی باک نداریم که قاآنى هست
روى انگشترمان نقش سلیمانى هست
رهبرى امر کند غرش ایرانى هاست
تازه این چشمه اى از خون سلیمانى هاست
ماشهیدیم در این غائله عشق است گواه
به همین زودی ها قدسیم ان شاء الله
پایان پیام/