
امید محسنی: اما این زاویه از دید ما شاید همه آن چیزی نباشد که باید ببینیم. لنزها را برگردانیم روی صورت «شی جین پینگ» رئیسجمهور خلق چین که بعد از آمدن ترامپ بیش از اینکه سخن بگوید نظارهگر مناظر شوکآور در عرصه جهانی میان اروپاییها، روسیه و ایالات متحده است.
آیا او به اندازه پوتین از این تغییر در نظم جهانی خشنود به نظر میرسد؟ او نظاره میکند چون ممکن است تاریخ بارها تکرار شود، گاهی در قالب تکرار مشابه و گاهی در وضعیت معکوس آنچه که در گذشته رخ داده و سیاستمداران دنیا را غافلگیر کرده است. شی، این روزها حتما به مذاکرات دیپلماتیک دهه ۱۹۷۰ که غیرممکن به نظر میرسید، میاندیشد، زمانی که روابط ایالات متحده و چین به سردی گراییده بود و چین از پذیرش آمریکاییها به عنوان همتای خود در صحنه جهانی امتناع میکرد.
هنری کیسینجر در کتاب خود درباره چین توضیح میدهد که سفرش را بهصورت کاملاً مخفیانه انجام داد تا هیچگونه انعکاسی در رسانهها و افکار عمومی ایجاد نشود. او از دولت پاکستان برای تسهیل سفرش به چین استفاده کرد. به عبارت دیگر، او از اسلامآباد به عنوان یک پل ارتباطی بین واشنگتن و پکن بهره برد تا امکان گشایش در روابط دیپلماتیک با چین را بیازماید.در آن دوران چین و روسیه هم به رغم نزدیکی ایدئولوژیکی که داشتند بر سر رهبری کمونیست جهانی، مسائل مرزی و ایدئولوژیکی رقیبی به شمار میآمدند که فقط یکدیگر را تحمل میکردند.
بخشی از این تحمل دیپلماتیک البته به فرایند جهانیتری مرتبط بود که از مسیر جنگ سرد ایالات متحده و شوروی میگذشت. در واقع، کیسینجر بهعنوان مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون به چین رفت تا زمینهسازی برای سفر تاریخی نیکسون در سال ۱۹۷۲ را انجام دهد.در طول دیدارها، کیسینجر متوجه شد که چین به روابط با آمریکا نه بهعنوان یک دشمن، بلکه بهعنوان یک فرصت برای تقویت موقعیت جهانی خود نگاه میکند.
کیسینجر، همانطور که در کتابش توضیح میدهد، در این سفر به چین پیشنهادهایی را برای کاهش تنشها و نزدیک کردن دو کشور مطرح کرد. در نهایت، این مذاکرات زمینهساز سفر رسمی نیکسون به چین در فوریه ۱۹۷۲ و ایجاد روابط دیپلماتیک بین دو کشور شد.سفر ۱۹۷۱ کیسینجر یخ روابط میان چین و آمریکا را شکست و پایه برقراری روابط رسمی در سالهای بعد بود. توافقات مهمی در این سفر انجام شد که تأثیرات بزرگی بر سیاست جهانی داشت، زیرا با شکستن انزوای چین و بازکردن درهای دیپلماسی، زمینه برای تغییرات بزرگتر در جنگ سرد و روابط بینالملل فراهم شد که در نهایت فشار اقتصادی بر شوروی را تا فروپاشی درونی به پیش برد.
تاکتیک نزدیکی به روسیه
بعد از این روایت تاریخی، رفتار آمریکایی کسینجر و نیکسون شما را به یاد ترامپ در تلاش مفرطی که برای نزدیکی با روسیه نشان میدهد نمیاندازد؟ شاید ورق برگشته و حالا جای چین را روسیه برای ایالات متحده پر کرده است.چین قوی که در چند دهه گذشته بازی «وی چی» خود را با صبر و استقامت زیاد در زمین ایالات متحده مدیریت کرده و بخش بزرگی از تجارت دنیا را در اختیار گرفته، کمتر از تهدید شوروی دوران جنگ سرد برای ترامپ با شعار «اول آمریکا» نباید باشد.
بگذارید سادهلوحانه به مسئله نگاه نکنیم و این تحلیل را برای چند لحظه فراموش کنیم که ترامپ تاجر بیشعوری است و بدون مقدمه و در لحظه تصمیم گرفته زلنسکی را در دفتر بیضی کاخ سفید مورد شماتت و حقارت قرار دهد؛ فقط به این خاطر که هزینه 300 میلیارد دلاری جنگ اوکراین برایش دردآور بوده و بایدن این پول را از جیب آمریکاییها برداشته است. نه، بعید است که ترامپ اینقدر سادهانگارانه به هزینه و فایده جنگ اوکراین نگاه کند. بگذارید مبالغ بزرگتری را روی دایره تحلیل بریزیم تا با یک حساب سرانگشتی درک کنیم موضوع بزرگتر و پیچیدهتری در میان است. اندیشکده آمریکایی «شورای روابط خارجی» در آخرین گزارش خود آورده است که میزان وابستگی اقتصادی چین به آمریکا روند کاهشی داشته و این مساله موجب کاسته شدن از میزان اثرگذاری تعرفهگذاری جدید از سوی واشنگتن بر صادرات پکن خواهد بود.
کاهش وابستگی تجاری چین به آمریکا
در حال حاضر چین میزان تجارت خود با سایر شرکا را افزایش داده و ایالات متحده با ۶۸۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۴، در جایگاه سوم شرکای تجاری چین بعد از آسهآن با ۹۸۲ میلیارد دلار و اتحادیه اروپا با ۷۸۶ میلیارد دلار قرار دارد. در واقع صادرات چین به آمریکا تنها ۱۵ درصد از کل صادرات این کشور را شامل میشود. این کاهش وابستگی از دو منظر برای ایالات متحده مخاطرهآمیز است. اول اینکه تحمل چین قوی و اقتصادی در دنیا را باید محصول بهره اقتصادی آمریکا از این رشد روزافزون در دهههای اخیر بدانیم که با کاهش وابستگی تجاری پکن در درازمدت تبدیل به هزینه برای واشنگتن خواهد شد. دوم سرمایهگذاریهای کلان چین در مسیرهای غیرمرتبط با آمریکا در حال افزایش است.
در حال حاضر چین در 129 بندر کلیدی دنیا سرمایهگذاری کرده؛ راه ابریشم دریایی را گسترانده و پروژه بزرگ کمربند- جاده چین به عنوان ابزاری برای گسترش نفوذ چین در سطح جهانی منافع اقتصادی و امنیتی آمریکا را تهدید میکند. به همین سادگی و به آرامی چین حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را افزایش داده وآمریکا نگران است که پکن از این پروژه برای گسترش نفوذ خود در کشورهای در حال توسعه و تقویت موقعیت استراتژیک در مناطق مختلف استفاده کند. حتی برخی کشورهای غربی به طور مکرر هشدار دادهاند که کشورهای مشارکتکننده در پروژه کمربند و جاده ممکن است با مشکلات جدی بدهی مواجه شوند و نتوانند هزینه پروژهها را بهطور کامل بازپرداخت کنند.
این موضوع میتواند منجر به بدهیهای سنگین و وابستگی اقتصادی به چین شود. همچنین مسیرهای تجاری جدید ایجاد شده در این پروژه با تأثیر منفی بر نظم تجاری فعلی و شبکههای جهانی که تحت سلطه کشورهای غربی است، میتواند زیرساختهای حیاتی و حساس مانند بنادر و شبکههای حملونقل را تحت کنترل پکن درآورد.
پروژه کمربند و تسلط سیاسی و اقتصادی چین
با این توضیحات دلایل محکمتری در یک دهه اخیر برای انزوای چین و بازگشت ایالات متحده به عصر روابط با روسیه وجود دارد. پروژه «کمربند و جاده» بهطور عمده شامل دو بخش اصلی است: کمربند زمینی که به جاده ابریشم تاریخی شباهت دارد و مسیرهای دریایی. در بخش زمینی، روسیه به عنوان یک پل ارتباطی مهم بین چین و کشورهای آسیای مرکزی و اروپای شرقی شناخته میشود. بسیاری از مسیرهای زمینی پروژه کمربند و جاده از طریق خاک روسیه عبور میکنند.
پروژه کمربند و جاده نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه از منظر استراتژیک نیز برای چین و روسیه اهمیت دارد. هر دو کشور به دنبال تقویت روابط خود و کاهش وابستگی به کشورهای غربی هستند. این همکاری بهویژه از جنبههای سیاسی و امنیتی در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز اهمیت دارد، اما در بخشی از این پروژه تضادهای منافع نیز وجود دارد که رقابت درونی پکن و مسکو را بیشتر عیان میکند. بر اساس مقالهای که در معاونت دیپلماسی وزارت خارجه ایران در سال 98 منتشر شده، لیودمیلا آریستووا و نلی سمنووا دو نامزد علم اقتصاد و کارمندان علمی ارشد مرکز مطالعات اقتصادی فرهنگستان علوم روسیه در مقاله «یک کمربند - یک راه: عوامل سازنده و منفی توسعه »به روایتی از تضادهای دو کشور در حوزه ژئوپلیتیک پرداختند که میتواند به واگرایی از کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، از بین رفتن منافع و "بیرون راندن" روسیه از حوزههای سنتی نفوذ سیاسی آن منتهی شود.
چین و روسیه در مناطق آسیای مرکزی که بهعنوان گذرگاههای اصلی در پروژه کمربند و جاده شناخته میشوند، برای تقویت نفوذ خود تلاش میکنند. این منطقه که از نظر ژئوپولتیکی برای هر دو کشور اهمیت دارد، بهویژه برای چین در راستای گسترش روابط تجاری و سرمایهگذاریهای زیرساختی، و برای روسیه بهعنوان یک منطقه استراتژیک با اهمیت امنیتی بالا، اولویت یافته است. با این حال در چند سال گذشته، بخصوص بعد از جنگ اوکراین همکاریهای پکن و مسکو زیر سایه تحریمها و فشارهای اقتصادی رو به فزونی گذاشت و توسعه روابط ضد غربی در قالب سازمان همکاری بریکس و شانگهای نشانهای بود بر چشمپوشی آنها از تعارض منافعی که در پروژههای سیاسی و اقتصادی داشتهاند.
موضع مستقیم ترامپ درباره پیمانهای غیرآمریکایی
ترامپ در یکی از سخنرانیهای اخیر خود به صراحت به این موضوع اشاره کرد «کشورهایی که در بریکس فعالیت داشته باشند مورد تحریم ایالات متحده قرار میگیرند.» او که بر سلطه دلار اصرار ورزید در حالیکه چین از این پروژههای متقابلی برای گسترش یوآن در مبادلات مالی بینالمللی استفاده میکند.
برخی از قراردادهای BRI با یوآن تسویه میشوند، که میتواند سلطه دلار را در بلندمدت تهدید کند و در صورتی که یوآن جایگاه بالاتری در تجارت جهانی بیابد، ابزارهای اقتصادی آمریکا برای اعمال فشار (مانند تحریمها) کارایی کمتری خواهند داشت.چین از طریق توسعه سیستمهای مالی جایگزین مانند سیستم پرداخت CIPS ( جایگزینی برای سوئیفت) و مشارکت در پروژههای انرژی و بانکداری، به کشورهایی که تحت تحریم آمریکا هستند (مانند ایران و روسیه) کمک میکند تا راههای دور زدن تحریمها را پیدا کنند. این امر باعث کاهش اثرگذاری ابزارهای فشار اقتصادی آمریکا میشود.
سرمایهگذاری درازمدت چین
از سوی دیگر، پروژه کمربند و جاده، نهتنها یک پروژه اقتصادی، بلکه یک ابزار ژئوپلیتیکی برای چین است که میتواند نظم جهانی تحت رهبری آمریکا را به چالش بکشد. واشنگتن و غرب در سالهای گذشته تلاش کردند با پروژههای جایگزین مانند ابتکار مشارکت در زیرساخت جهانی (PGII) و استراتژی ایندوپاسیفیک به این روند پاسخ دهند، اما صرفنظر هزینههای این طرحها که ترامپ تمایلی به حضور قوی در آنها ندارد، این رویکرد تاکنون موفق نشده جلوی نفوذ گسترده چین را بگیرد.
گرچه بر اساس برآورد بانک جهانی در 2019 ممکن است سرمایهگذاری کلی چین در این پروژه تا سال ۲۰۵۰ به ۱.۲ تا ۱.۳ تریلیون دلار برسد، اما پکن در بلندمدت از طریق بازارهای جدید، دسترسی به منابع خام، تقویت یوآن و کنترل مسیرهای تجاری سود خواهد برد و برآوردهای اولیه نشان میدهد که سود نهایی چین از پیشبرد این طرح بلندپروازانه بیش از 5 برابر سرمایهگذاریهای اولیه است؛ یعنی چیزی بیش از 5 تریلیون دلار. هزینه از دست دادن هژمونی آمریکایی – اروپایی یا 300 میلیارد دلار در جنگ اوکراین در قبال از دست دادن بازارهای بزرگ تجاری و تسلط سیاسی و اقتصادی در بخش بزرگی از دنیا قابل قیاس نیست.
تلاش ترامپ برای همراهی با روسیه و انزوای چین با همه هزینههاییی که دارد احتمالا یک سود اقتصادی بزرگ برای آمریکا به دنبال خواهد داشت: انزوای اقتصادی و سیاسی پکن در پیشبرد پروژههای آرمانی. اما اینکه ترامپ بتواند مانند نیکسون و کسینجر یک کشور رقیب را از دنیای خارج از اراده آمریکا جدا کند و آیندهنگرانه تسلط دلار و اقتصاد خود را مصون نگه دارد، سوالی است که نشانههای آن در چهار سال آینده بروز و ظهور خواهد یافت. باید دید بازیگران غربی در این نبرد پیروز خواهند شد یا پکن با ادامه بازی نفسگیر و استقامتی«وی چی» گوی و میدان اقتصاد دنیا را به دست میگیرد؟
انتهای پیام/