
به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛ " پادیاو "به نویسندگی و کارگردانی احسان عبدالملکی در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ به روی صحنهی تماشاخانه نارون رشت رفت. نام اثر تم اصلی نمایشنامه است. تم در ابتدا خلوتگاهِ چهارگوشهی معماری ایرانی را به ذهن متبادر میکند. واژهای چند وجهی که انتخاب هوشمندانه و عمیق نویسنده
برای خلق یک اثر پیچیده و منسجم را گوشزد دارد. نمایش که در چهار پازل ارائه میشود، روایتگرجدال درونی انسان است. انسان مضطرب و رهاشده در تاریکی ذهن، متاثر از موقعیت خود در مکان و زمان. انسان آسیمه که برای گریز از اضطراب به رفتارها و دیالوگهای تکراری روی میآورد. این تکرار ابزاری برای هدایت مخاطب به درک اهمیت هرمنوتیک رفتاری است. نویسنده در مسیر خلق از جدال دوآلیسم جامعهی انسانی بهره میگیرد.
متن پیش رو تلاشی در جهت درک نیت آگاهانه و یا ناخودآگاه مولف در تصنیف اثر است. این واکاوی به مخاطب کمک میکند با وضوح بیشتری دریجه و تاثیر ابهام آلود مواجه با اثر را نظاره گر شود. به هر روی نویسنده در پادیاو با بهره جستن از زوایای مختلف علوم انسانی و به طور شاخص معماری. روانشناسی و ادبیات، موفق به خلق اثری چند وجهی شده است. آنچه به عنوان ویژگی بارز مشاهده میشود انسجام و وحدت رویه در خلق و ارائه اثری چندلایهای است.
متن از رابطه و جدال درونی انسان با خویش، انسان با دیگری گرته برداری میکند. تلاشی که در تکرار دیالوگ و لحن برای رسیدن به چند معنایی و درک درست روابط به نمایش گذاشته شده است. انسان رهاشده در ازدهام بی ثبات تکثر معنا، مضطر از قضاوتهای ناپایدار اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و عاطفی به دنبال رابطه و ناتوان از آن است.
شخصیت پردازی در اثر، یک کلِ منسجم به نظر میآید که در پلان و پازلهای مختلف پخش است. به این ترتیب شرایط برای ارائه حالات و نوسانات روحی انسان آسیب دیده از خویش و دیگری فراهم آماده است. دیالوگهایی که اگرچه از زبان کاراکترهای مختلف روی صحنه ایفا میشود، اما روایت از اشتراک درد در جان آدمی دارد. او در اینجا ورای جنسیت خویش به زخمهای روان دچار است. نویسنده با تکه تکه کردن تصویر شفاف روان انسان در پلانهای مختلف به بیان پیچیدگی آسیبهای رفتاری و روانی او پرداخته است. استفاده از طراحی صحنه به شیوه مینیمال، پلانهای چهارگوشه. عروسکی بدون دست نمادین از انسان ناتوان در رابطه، حضور موسیقی به عنوان بخشی از طراحی. بازی و متن در صحنه همگی بیان گر چندلایه بودن متن انسان است.
پس از نام اثر تکنیک "تکرار و تحرک" دوگانهی هوشمندانهی دیگری است که نویسنده به خوبی از آن بهره جسته است. "تکرار" و "حرکت" دیالوگ میان بازیگر زن و مرد، تغییر لحن، حس و حالت از تکنیکهای زبانی و آگاهانهای بوده است که به رابطهی میان تم و روند آفرینش کاراکترهای اثر
انسجام بخشیده است.
نگاه دوآلیسم نویسنده، نظریهی دو جنبهی ناخودآگاه یونگ را به ذهن یاداوری میکند. آنیما و آنیموس؛ این دو کهن الگو که نقش مهمی در شکل گیری روابط ما دارد. آنیما وجه زنانه در مردان. نمایندهی احساسات، عواطف، شهود و خلاقیت است. آنیموس وجه مردانه در زنان، نمایندهی منطق.
عقلانیت، قدرت و اراده است. یونگ معتقد است تعادل میان آنیما و آنیموس برای سلامت روان ضروریست و سرکوب هر یک از این جنبهها منجر به مشکلات روانی و روابط ناسالم میشود. همچنین این دو کهن الگو، الگوهای رفتاری ناخودآگاه و غریزی مشترک میان انسانها را شکل میدهد
و به شیوه خاص در نا خودآگاه انسان متجلی میشود.
چنانچه بر منظر یونگ و همچنین تعریف اگزیستانسیالیسم که معنای زندگی برساختهی زیست فردی است، توافق داشته باشیم؛ انسان جستجوگر، از طریق روابط، خلاقیت، عشق و تعهد به ارزشها، معنایی بر زندگی خویش خلق میکند. از منظر یونگ شاید بی راه نرفته باشیم اگر آنیما و آنیموس را ابزاری برای شناخت خویش و خودشکوفایی بدانیم. زیرا آنیما و آنیموس جنبههایی از شخصیت ما را آشکار میسازد که اغلب نادیده انگاشته میشود. این جستوجو باید منجر به شناخت ما در مواجه با احساسات. تمایلات و الگوهای رفتاری ناخودآگاه شود. در نهایت ادراکات ما و بینش حاصل از تجربهی زیسته و سفر پیچیدهی درون، این شانس را خواهد داشت که به خودشناسی، تعادل و رشد فردی بیانجامد.
جدال آنیما و آنیموس در پادیاو به صورت دوگانههای متتضاد بروز یافته است. انسانی سرگشته و ناگزیر از استیصال، گلاویخته در غل و زنجیر جدال انگیز اخلاق و رابطه.
طراحی صحنه با پلانهای چهارگوشه که به ظاهر اقتباسی فرمال از پادیاو در معماری ایرانی است صحنه را به فضاهای مجزا برای ارائهی مکان یا زمان متفاوت تقسیم میکند. ضمن امکانِ به تصویرکشاندن صحنههای مختلف بدون وقفه در نمایش؛ بیانگر نمادینِ پیوستگی حضور ابعاد مختلف روان.
تجربه و معنا، در گذر زمان و مکان در انسان است. تضاد در تقسیم فضا، دوگانهی دیگری از اقتضاع جامعهی نابرابر انسانی است که جدالی از فقر و ثروت، قدرت و ضعف، محدودیت و آزادی را مصور میسازد.
تمایز در ابعاد مستطیلهای صحنه و زوایای چینش، احساس محدودیت در مقابل آزادی عمل بیشتر را ارائه میدهد. گویی هوشمندانه برخی از روابط، حتی در طراحی صحنه نیز به نمادی اعتراض آمیزعلیه نابرابری و بی اعدالتی دچارند. تاریکی و نورِ سفید، تضاد دیگری است که در صحنه ضمن
وفاداری به ایده دوآلیستی نویسنده، حس دراماتیک و تعلیق را تقویت میکند. این تضاد خود میتواند نمایندهی خیر و شر، امید و ناامیدی باشد. تاریکی که نماد شر، جهل و ناپاکی است در کنار نور سفید نماد معصومیت انسان است. آنجا که زیر سایه روشن نور میتواند با تکنیک تکرار و تغییر احساسات.مخاطب را به تعویل وادارد. ایدهای جهت پذیرش چندمعنایی برای رهایی از قضاوت جامعهای بنیادگرا و تک معنا در مخاطب.
علی رغم ۹۰ دقیقه زمان نمایش، که میتواند زمان مبسوطی برای نشاندن مخاطب به روی صندلی باشد، اما آنچه که محصول چینش خلاقانهی صحنه، ریتم و سرعت حرکت میان پلانهای مختلف شده است؛ عبور از سنگینی طول زمان و نامحسوس بودن گذرش شده است. این برای نویسنده و
کارگردان، طراح صحنه میتواند یک موفقیت متمایز و چشم گیر باشد. تازه نگاه داشتن مخاطب در تئاتر در گذر زمان اجرا کار دشواری است که در اینجا هوشمندانه درنوردیده شده است.
حضور نوازندگان در پلان مستقل در حین نمایش، موسیقی را جزیی از کاراکتر بازی در صحنه معرفی میکند. آنچه شنیده میشد، حضور متواضعانهی ملودیهای ساده در خدمت متن بود. جدال دوآلیسم آنیما و آنیموس، در سازبندی و جمله پردازی به قدر غایت و رضایتمندی شنیده و دیده نمیشد. برای خلق موسیقی متناسب با اثر توجه به کنتراستهای هارمونیک و ملودیک میتوانست وفادارانه به تم نمایشنامه به خلق و گسترش بیانجامد. استفاده از گیتار الکتریک در کنار تنبور اگر چه در نوع خود نوعی هم نشینی نامتعارف و ساختار شکنانه محسوب میشده است. اما در اینجا بیش از آنکه ما نیازمند ساختار شکنی در سازبندی باشیم، نیازمند به خدمت گیری سازها برای بیان دراماتیک اثر و ایده هستیم.
آهنگساز برای ترجمهی آنیموس و بازیِ تاریکی در نمایش، با استفاده از گامهای مینور با هارمونیهای دیسونانس، ملودیهای زاویه دار و ریتمهای نامنظم و فواصل نامتعارف میتوانست حس تنش و ناآرامی را هنرمندانه القا کند. در ارکستراسیون و سازبندی استفاده از سازهایی مانند کنترباس، سازهای کوبهای و در مجموع سازهایی با صدای بم، تیره، خشن و بلند برای ایجاد حس ناآرامی و تهدید بسیار موثرتر واقع میشد. اما نه تنها چنین بازیای از موسیقی در صحنه نمایش ارائه نشد بلکه استفادهی خلاقانه از تمپوهای سریع و داینامیک قوی در اثر ارائه شده بسیار کم و محتاتانه شنیده شد.
همچنین برای ایفای نقش آنیما در موسیقی؛ هارمونیهای مطبوع، ملودیهای روان و ریتم منظم میتوانست حس آرامش و تعادل را منتقل کند. حضور ملودی در گامهای ماژور، مدال و فواصل مطبوع به این تعادل کمک میکرد. ساز دوم میتوانست از میان سازهایی با صدای زیر و روشن مانند فلوت. کلارینت، ویولن و یا هارپ انتخاب شود. این انتخاب به تقویت تصویر زیبایی و معصومیت آنیما میافزود.
آهنگساز برای هر کدام از پلانها میتوانست یک موتیف در نظر بگیرد. این موتیف در طول نمایش. با تغییرات جزئی، حضور و تحول شخصیتها را نشان دهد. در نهایت لحظات اوج گیری جدال آنیما و آنیموس با استفاده از سکوتهای طولانی حس تعلیق و تنش را به اوج برساند. اما چنین روایتی از موسیقی در پادیاو حاضر نبود.
یکی دیگر از خلاقانهترین نمادهای حاضر در صحنه طراحی لباس و عروسک بود. استفاده از رنگ سفید به عنوان رنگ غالب در طراحی لباس، شخصیتهای بی گناه و روحهای پاک نشان داده میشود. شخصیتهایی که در سکوت و انزوا از جامعه جدا شدهاند و در دنیای خویش یا پادیاو درون زندگی میکنند. پارچههای سفید تکه دوزی شده نماد آشفتگی، ناهماهنگی و آسیب پذیری است.
این میتواند به مفهوم انسان در جدال باشد. تکه رنگ قرمز نمادی از خشم و آسیب پنهان شدهی درون انسان است. عروسک طوسی و بدون دست، نماد شخصیت افسرده و منزوی است که در سایه است. استعارهای از میل سرکوب شده یونگی که تبدیل به سایه میشود. ناتوان در برقراری ارتباط و در عین حال وابسته. دوختهای نمایان پارچهی بدن عروسک، بیانگر آسیب پذیری و شکستگی و نقص است. نماد شخصیتهایی که درگیر زخمهای عمیق هستند. عروسک میتواند به عنوان نمادی از انسانهای جامعه باشد که در عین نقص، برای رسیدن به هدف در حال تلاش هستند.
پادیاو، تلاش موفقی برای ارائه یک اثر تکنیکال و هنری بوده است. داستان از شاکلهی قوی میان تمو تعمیم بهره برده است. انسجام وحدت میان عناصر مختلف نمایش، شامل خلق کاراکتر و دیالوگ درروند داستان، طراحی صحنه، نور، موسیقی در حد بالایی ارائه شده است. چنانچه مخاطب بتواند رشته ارتباط کدهای حاصر در اثر را دنبال کند، ابعاد و لایهها مختلف از وجوه انسان معاصر را درک و دریافت میکند. ارائه این تمِ پیچیده از منظر روانشناختی، در قالب روایت روزمره و سادهای از تجربهی انسان معاصر است. این ویژگی موثری برای همراه کردن مخاطب با پادیاو و تسهیل در این ارتباط بود.
فرزانه مجریان
کارشناس ارشد اتنوموزیکولوژی