گریگوری افیمویچ راسپوتین یا گرگوار ایفیمویج نووی، راهب ماجراجو و سیاستمدار روسی (زاده ۱۸۶۹ - درگذشته ۱۹۱۶) است. وی قدرت و نفوذ عجیبی در نیکلای دوم و همسر او داشت و در اغلب کارهای درباری دخالت میکرد. او توسط سه تن از اشراف روسی در آب خفه شد. پیش بینی انقلاب روسیه توسط راسپوتین از معروفترین پیش بینیها در تاریخ به حساب میآید. عدهای از مردم وی را بعنوان یک قدیس شفا بخش و در بین عدهای دیگر بعنوان یک موجود شیطان صفت شناخته میشود.
ورود راسپوتین به دربار روسیه
در دربار تزار نیکولاس دوم امپراتور روسیه، از خاندان رومانفها، تنها شاهزاده پسر که قرار بود پس از مرگ امپراتور جایگزین وی شود به بیماری هموفیلی دچار بود که از مادرش الکساندرا، نوهٔ ملکه ویکتوریا، به وی به ارث رسیده بود. پزشکان دربار و بهترین پزشکان کشور از درمان وی عاجز مانده بودند. شاه نیز از ترس اینکه مردم قطع شدن رشته سلطنتی وی را با مرگ احتمالی تنها وارث تاج و تخت روسیه کبیر متوجه شوند، این موضوع را از افکار عمومی بشدت مخفی نگه میداشت.
گریگوری راسپوتین که یک کشیش و راهب فقیر بود که درحال سفر بی هدف بود. وی از طرف هم روستاییانش بخاطر عقاید متفاوتش طرد شده بود.
راسپوتین در اولین روز ورودش به سنت پترزبورگ در کلیسایی حاضر میشود و ادعا میکند مریم مقدس او را لمس کردهاست. پدر روحانی آن کلیسا پس از لمس وی ناگهان در مقابلش زانو میزند و از همه افراد حاضر در آن کلیسا میخواهد از راسپوتین شفاعت بخواهد که بقیه نیز چنین میکنند.
راسپوتین در خاطرات خود میآورد که:
مریم مقدس مرا را لمس کرد و به من گفت که به سنت پترزبورگ (لنینگراد) برو و فرزند امپراتور را شفا ده
کشیش کلیسا که از معدود افرادی بود که از بیماری الکسی با خبر بود و وی مرتباً در بالین الکسی حاضر میشد، راسپوتین را بعنوان فردی مقدس به دربار معرفی میکند، بدون اینکه از بیماری الکسی به وی خبر دهد. درواقع ملکه روسیه از راسپوتین دعوت میکند که به دربار برود. او با صدای خدمتکار وارد کاخ مجلل تزار نیکلای رومانف شد.
راسپوتین کنار تخت ولیعهد نشست. نگاهی به صورت رنجور الکسی کرد. دستش را به دست گرفت، چیزی زیر لب زمزمه کرد و با دست دیگر موهای الکسی را نوازش کرد. لحظهای بعد خونریزی الکسی بند آمد ازین پس بود که راسپوتین جای تمام پزشکان دربار را گرفت.
به دلیل دخالتهای راسپوتین در امور کشور نخست وزیر آن زمان روسیه پیتر استولیپین از مقام خود استعفا کرد.
جنگ جهانی اول
در روز ۲۸ جون ۱۹۱۴، دوک اعظم فراند فردیناند وارث تاج و تخت اتریش-مجارستان توسط یک دانش آموز بوسنیایی صرب به نام گاوریلو پرینسیپ ترور شد. اتریش-مجارستان علیه صربستان اعلام جنگ کردند. قدرتهای دیگر اروپایی نیز به همراه اتریش-مجارستان علیه صربستان که از متحدان رسمی روسیه بود به پا خواستند.
نقش راسپوتین در جنگ
از آنجا که خود شاه در دربار حضور نداشت و همسرش اداره امور جنگ را برعهده داشت، و نیز بعلت درست از آب درآمدن تمام پیش گوییها و پیش بینیهای راسپوتین، ملکه مستقیماً از طریق پیش بینیهای راسپوتین تاکتیکهای جنگی را به فرماندهان جنگ ابلاغ و آنها را موظف به تبعیت از آنها میکرد. به عقیده عدهای از مردم راسپوتین که خود از قشری رنجدیده بود، عمداً پیش بینیهای غلطی انجام میداد تا موجبات سقوط حکومت رومانفها را فراهم آورد.
پس از شکستهای پی در پی ارتش روسیه در جنگ، مردم و همچنین درباریان به نفوذ بیش از حد راسپوتین در دربار اعتراض کردند و خواستار اعمال راه حل اساسی در این باره شدند. آنها حتی در نامهای به ملکه انزجار خود را از این موضوع ابراز کردند که با بی توجهی ملکه روبرو شدند.
ترور راسپوتین
سه شخص سرشناس به نامهای شاهزاده فلیکس یوسوپف (همسر دخترخاله تزار)، ولادیمیر میتروفانوویچ پوریشکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعظم دیمیتر پاولووییچ (پسرخاله تزار)، در طی جلسهای رسمی راسپوتین را خطری جدی برای امنیت روسیه تلقی کردند. آنها در آن جلسه نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد شاهزاده فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زنها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور در لای کیک و کلوچه و شراب او را بکشند.
گفتنی است مرگ راسپوتین حتی بیشتر از زندگی وی معروف است. در ۳۰ دسامبر ۱۹۱۶ شاهزاده فلیکس از وی میخواهد برای مداوای همسرش به خانهاش برود. راسپوتین پس از چند بار امتناع از قبول این درخواست، سرانجام با اصرار زیاد طرف درخواست کننده مواجه شده و درخواست او را میپذیرد. پس از آن وی نامه معروفش را مینویسد که هم اکنون در موزه ملی سنت پترزبورگ روسیه از آن نگهداری میشود. قسمتی از متن نامه مذکور بدین شکل است:
مادر (منظور ملکه میباشد)، میدانم که مرگ من نزدیک است. امروز آخرین لحظات زندگیم را سپری میکنم. اما آگاه باشید. اگر من توسط روستاییان و کولیها و هم قطارانم به قتل رسیدم بدانید که هیچ خطری شما و مردم روسیه را تهدید نمیکند، اما اگر من توسط یکی از افراد دربار یا فامیلهای شما به قتل رسیدم، بدانید که شما و خانوادهتان و کل اهل دربار بیش از ۲ سال زنده نخواهید ماند و به دست مردم روسیه کشته خواهید شد... دوستتان دارم، پدر گریگوری راسپوتین.
این آخرین پیش بینی راسپوتین بود که کاملاً درست از آب درآمد، درست مثل سایر پیش بینیهای وی.
مرگ راسپوتین
راسپوتین به خانه شاهزاده فلیکس میرود و در زیر زمین خانه وی، در حین انتظار برای دیدن همسر به ظاهر مریض وی (که وی هرگز او را در آن روز نمیبیند)، با کیکهاو شراب مسموم شده به سیانور پذیرایی میشود. شاهزاده پس از تعارف کیک و شراب به راسپوتین و دیدن اینکه وی همه آنها را خورد، به بالا میرود تا مرگ وی را انتظار بکشد. از آنجا که سیانور تنها در کمتر از چند دقیقه انسان را از پای در میآورد، شاهزاده فلیکس پس از چند دقیقه به پایین میآید، اما در کمال تعجب میبیند که راسپوتین از وی تقاضای کیک و شراب بیشتری میکند. وی با بالا رفته و با کمک پزشکی که در آنجا بود همه پودر سیانور را در کیکها و گیلاس شراب خالی میکند و آنها را به پایین میآورد. در کمال تعجب، پس از چند بار درخواست برای کیک شراب مجدد، راسپوتین هنوز زنده بود.
شاهزاده فلیکس دیگر تحملش تمام میشود و با تپانچهاش به قلب راسپوتین نشانه میرود و شلیک میکند. در این هنگام راسپوتین به زمین افتاده و به ظاهر از پای در میآید. شاهزاده فلیکس به بالا میرود تا طنابی حاضر کند و با آن بدن راسپوتین را بسته وی را به جایی دیگر انتقال دهد. پس از اینکه وی به پایین میآید تا طناب را دور بدن راسپوتین ببندد، ناگهان راسپوتین بلند میشود و قصد خفه کردن وی را دارد. به هر زحمتی که شده شاهزاده فلیکس دوباره دو گلوله به راسپوتین شلیک میکند و به بالا میرود تا دوستانش را صدا کند، اما هنگام بازگشت به همراه دوستانش میبیند راسپوتین قبلاً برخاسته و از پلههای دیگری در سمت دیگر زیر زمین به بالا فرار میکند. آنها وی را تا دروازه قصر در آن شب سرد برفی دنبال میکنند و وی را در بالای میلههای آهنی قصر در حالی که قصد افتادن از میلهها را در سمت دیگر قصر برای فرار داشتهاست، مجدداً هدف گلوله قرار میدهند که اینبار وی از بالای میلهها به زمین افتاده و دوباره به ظاهر میمیرد.
شاهزاده فلیکس و دوستانش وی را با طنابی بسته و به بالای پلی میبرند تا وی را در آبهای نیمه منجمد رودخانهای که از شهر عبور میکرده رها کنند. آنها در راه نیز با مقاومت راسپوتین مواجه میشوند. با میله ای آهنین بر سر او میکوبند و بی هوش میشود.بالاخره موفق میشوند وی را در آب بیندازند. وی از ترس رسیدن ماموران حکومتی به همراه دوستانش آنجا را ترک میکنند.
فردای آنروز ملکه در حالیکه نامه راسپوتین را که روز قبلش به وی از طرف راسپوتین ارسال شده بود میخواند و متوّجه داستان قتل او می شود. درست همانگونه که راسپوتین در نامهاش پیش بینی کرده بود با انقلاب کبیر روسیه در سالهای ۱۹۱۶ و ۱۹۱۷ به نابودی خاندان رومانوفها انجامید.