
به گزارش گروه خبر خبرگزاری برنا، در 30 سالگی در محرم 1203 به کلکته رفته و در سال 1220 هجری در حیدرآباد دکن به علت بیماری مزمن و ناسازگاری آب و هوای هند وفات یافته است.
گفتنی است که میرعبداللطیف کتاب را در 1216 هجری پایان برده و سپس گویا در سال 1219 هجری لاحقهای نیز به نام ذیلالتحفه بر آن افزوده که ناتمام مانده است. گزارش حملهی وهابیون در همین بخش ضمیمهی کتاب در چندین صفحه - در صفحات 481-447- آمده و نشانگر اهمیت خبر حمله وهابیون به کربلا در میان مردم و مسلمانان هند و نویسنده قرار گرفته است.
کتاب تحفهالعالم کتابی خواندنی است که با مقدمه و تصحیح و حواشی و فهرستها به اهتمام صمد موحد در سال 1363 در 19 فصل پرمحتوا و متنوع به همراه ذیلالتحفه چاپ (چاپ گلشن) شده است. آنچه در بخشهای بعدی گزارش آمده همه از این کتاب نقل شده است.
شرح حمله وهابیون به کربلای معلا
بالجمله در آنجا بودم که خبر کدورت اثر عبدالعزیز وهابی رسید که در هجدهم ذیالحجه سنه 1216، با جیشی از اعراب در ارض اقدس کربلای معلا تاخت آورد و به قدر چهار، پنج هزار کس از مؤمنین را به قتل رسانید و سوء آدابی که از ایشان به آن روضه منوره رسید، درخور نگارش نیست. شهر را غارت نموده، اموال به یغما ببرد و باز به مقرّ ریاست خود که درعیه است، بازگشت.
سخن بدینجا که رسید، مناسب نمود که پارهای از احوال وهابی به قلم بدایع رقم برنگارم تا ناظران را اطلاعی کامل به او و مذهب او به هم رسد و انتظاری در کلام نماند:
عبدالوهاب در اصفهان
شیخ عبدالوهاب که مؤسس این اساس بوده، مردم درعیه مِن اَعمال نجد است. در اماثل و اقران خویش به ذهن و ذکا معروف و به عقل و کیاست موصوف بود و جودی به افراط داشت که به هر چه دسترس او بود به اتباع و انصار خود بذل و ایثار مینمود. بعد از آنکه در وطن پارهای از علوم عربی و قدری از فقه حنفی خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن یونانکده از فضلای نامدار و حکمای عالیمقدار استفاده حِکمیات نموده بر مسائل حِکمی، که مدحض اَقدام عوام کالانعاماند، فیالجمله بصیرتی به هم رساند و عود به وطن و در سنه 1171 یا یک، دو سال پس و پیش- که ضبط آن درست معلوم نیست- مدعی این ملّت گردید و طریقه او حنفی و در اصول مقلد امام اعظم ابوحنیفه و در فروع برای خود عمل مینمود و بالاخره در بعض اصول نیز گردن از قلاده تقلید امام معظم برآورده، مستقلانه آنچه برای او مستحسن آمدی، گفتی و مردم را بدان دعوت کردی. از آن جمله جمیع فرق اسلامی و یهود و نصارا و سایر اصناف انام را مشرک و کافر در زمره عبده اصنام محسوب داشتی و بدینگونه اقامه دلیل کردی که مسلمانان تعظیم و توقیری که به قبر سید رسل (ع) و آن روضه مقدسه و قبور پرنور ائمه هدی و بقاع منوره اوصیا و اولیا کنند و در ضراعات و توسلات و انجاح مطالب دنیوی و اخروی به آن اماکن که خود از سنگ و گل بنا نهادهاند و به صاحبان قبور و اموات متوسل شوند و در مقابل قبور سجده کنند و جبهه نیاز به خاک در آن آستانهها سایند، در حقیقت بتپرستی و عبادت اصنام عبارت از آن است؛ چنان که عبده اصنام نیز صنم و آن هیکل مخصوص را خدا نگویند بلکه گویند که آن قبله ماست و به وساطت اینان مستدعیات خود را از درگاه باری مسئلت مینمایند و چنین است حال یهود و نصارا که در کلیساها و معابد تصویرات موسی و عیسی را نصب و آنها را پرستش کنند و شفیع خود آورند و خدایپرستی آن است که ذات واجب را سجده و پرستش نمایند و به او، جل شأنه، شریکی قرار ندهند.
سرّ براتی به نام خازن بهشت
مجملاً جمعی از قبیله اعوام او متابعت او را اختیار و در قراء نجد صاحب آوازه و اشتهار گردید و مدام تخریب قبّه رسول انام و مراقد منوره ائمه کرام را ورد زبان و نصب عین داشتی که در وقت فرصت و هنگام قدرت همه را خراب و با زمین یکسان نماید که اثری از این ها باقی نماند. اجل او را فرصت نداده، درگذشت. وصی او، عبدالعزیز که حالیا او، یا سعود پسر او، خلیفه و جانشین و مسمّی به امیرالمسلمین است به آن مردم نواح نجد اکتفا نکرده، بلدان دوردست را به آن طریقه دعوت و در رواج آن طریقه کوشید و به اتباع و امت و تبعه خویش اموال و دماء جمیع فرق را مباح و فرمان داد که در هر شهر و دیار که درآیند مردان را عرضه تیغ تیز و اموال را به غارت برند اما به زنان و ناموس مردم دست نزنند و نگاه نکنند و به هر یک از مجاهدین در وقت محاربه براتی به نام خازن بهشت دهد و در گردن او آویزد که بعد از مفارقت روح، بلافاصله بیسؤال به بهشت درآید و در دنیا بعد از او متکفّل عیال و اولاد او شود و ایشان نیز به طمع مال و بهشت قویدل و به اطمینان تمام، قدم در معرکه رزم گذارند، چه اگر فتح کنند، غنیمت به دست آورند و اگر کشته شوند به وسیله براتی که دارند یکسر به بهشت روند.
در سنوات قبل در نواح نجد و لحسا و قطیف و بیشتری از برّ عرب تا چهار فرسخی بصره و نزدیک عمان و بر بنی عتبه به غلبه مستولی شده، بعد از قتل و اسر و تاراج، مردم به دین او ایمان و طریقه او را اذعان کردند وصیت شوکت و اقتدار او در اقطار عالم پیچید و با اینکه مکرر غلبه او به عرض سلطان روم و پادشاه عجم رسید کسی از ایشان قدم پیش نگذاشت و به دفع او نپرداخت.
بخشی از متن مدعیّات وهابیون
رسالهای که در فتوی و اعتقاد نوشته بود، نزد یکی از پیروان او دیدم، به حبس ثبت افتاد:
«اعلم رحمکما... انالحنیف مله ابراهیم ان تعبدا... مخلصاً لهالدین و بذالک امرا... جمیعالناس و خلقهم له، کما قالا... تعالی «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (قرآن 51/56). فاذا عرفت انا... خلقالعباد للعباده، فاعلم انالعباده لا تسمی عباده الا معالتوحید، کما ان الصلوه لا تسمّی صلوه الا معالطهاره. فاذا دخلالشرک فیالعباده فسدت کالحدث اذا دخلالطهاره، کما قالا... تعالی «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجدا... شاهدین علی انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم و فیالنار هم خالدون» (قرآن 9/17). فمن دعی غیرا... طالبا منه ما لا یقدر علیه الاا... من جلب خیر او دفع ضرر فقد اشرک فیالعباده، کما قالا... تعالی «و من اضل ممن یدعوا من دونا... من لا یستجیب له الی یوم القیمه و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشرالناس کانو له اعداء و کانو بعبادتهم کافرین» (قرآن 46/5 و 6) و قالا... تعالی «والذین تدعون من دونه ما یملکون من قطمیر ان تدعوهم لا یسمعوا دعائکم ولو سمعوا ما استجابوا لکم و یوم القیمه یکفرون بشرککم و لا ینبئک مثل خبیر» (قرآن 35/13 و 14). فاخبر تبارک ا... تعالی ان دعاء غیرا... شرک؛ فمن قال یا رسولا... او یا بن عباس او یا عبدالقادر، زاعماً انه بان حاجته الی ا... و شفیعه عنده و وسیلته الیه، فهو المشرک الذی یهدر دمه و ماله الا ان یتوب من ذالک و کذالک الذین یخلصون لغیرا... او توکل علی غیرا... او رجاء غیرا... او خاف خوف السر من غیرا... او التجاء الی غیرا... او استعان بغیرا... فیما لا یقدر علیه الاا... فهو ایضاً مشرک.
و ما ذکرنا من انواع الشرک هوالذی قالا... تعالی فیه «انا... لا یغفران یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء» (قرآن 4/48) و هوالذی قاتل رسولا... مشرک الرب و امر هم باخلاص العباده کلها لله تعالی. و یصح ذلک بمعرفه اربعه قواعد ذکرها... تعالی فی کتابه: اولها ان تعلم انالکفار الذین قاتلهم رسولا... یقرون انا... هوالخالق الرازق المحیی الممیت المدبر لجمیع الامور، و دلیل علی ذلک قوله تعالی «قل من یرزقکم منالسماء و الارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی منالمیت و یخرج المیت منالحی و من یدبر الامر، فسیقولونا...، فقل افلا تتقون» (قرآن 10/31)، «قل من رب السموات السبع و رب العرش العظیم، سیقولونا...، قل افلا تتقون. قل من بیده ملکوت کل شیی و هو یجیر و لایجار علیه ان کنتم تعلمون، سیقولون لله، قل فانی تسحرون» (قرآن 23/86 تا 89). اذا عرفت هذه القاعده و اشکل علیک فاعلم انهم بهذا اقروا ثم توجهوا الی غیرا... یدعونه من دونا... . فاذا عرفت هذه فاعرف القاعده الثانیه و هی انهم یقولون ما نرجون الیهم الا لطلب الشفاعه عندا... نرید منا... لا منهم و لکن بشفاعتهم، والدلیل علی ذلک قولا... تعالی «و یعبدون من دونا... مالا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عندا...، قل اتنبئونا... بما لا یعلم فی السموات و لا فی الارض سبحانه و تعالی عما یشرکون» (قرآن 10/18)، و قالا... تعالی «والذین اتخذوا من دونه اولیاء مانعبدهم الا لیقربونا الیا... زلفی، انا... یحکم بینهم فیما هم فیه یختلفون، انا... لا یهدی من هو کاذب کفار» (قرآن 38/3) فاذا عرفت هذه فاعرف القاعده ثالثه و هی ان منهم من طلب الشفاعه من الاصنام و منهم من تبرء من الاصنام و تعلق علی الصالحین مثل عیسی و امه و الملائکه و الدلیل علی ذلک قوله تعالی «اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربک کان محذورا» (قرآن 17/57). و رسولا... لم یفرق بین من عبدالاصنام و بین من عبدالصالحین بل کفرا لکل و قاتلهم حتی الدین کله لله. فاذا عرفت هذاه فاعرف القاعده الرابعه و هی انهم یخلصونا... فیالشدائد و ینسون ما یشرکون، و الدلیل قالا... تعالی «فاذا رکبوا فیالفلک دعوا... مخلصین لهالدین فلما نجاهم الی البر اذاهم یشرکون» (قرآن 29/65). و اهل زماننا یخلصون الدعاء فیالشدائد لغیرا... . فاذا عرفت هذاه فاعرف القاعده الخامسه و هی ان المشرکین فی زمان النبی اخف شرکا من عقلاء مشرکین زماننا، لان اولئک یخلصون ا... فی الشدائد و هؤلاء یدعون مشایخهم فیالشدائد و الرخاء و ا... اعلم بالصواب.» انتهی.
پاسخ کوتاه عبداللطیف به عبدالوهاب
اگرچه اغلب ادلّه او را که از آیات کریمه استدلال مینماید، جواب نیز از کلاما... دارد، مثل تعظیم شعائرا... و اطاعت رسولا... که منضمّ است به اطاعت باری و هرگاه اطاعت رسول ثابت شد و فرض عین گردید و کریمه «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» (قرآن 53/3 و 4). نیز مؤید این معنی است که به فرموده آن حضرت اقرار به جنان و زبان و ارکان باید و از اوجب واجبات است و از آنچه به او، صلواتا... علیه، نازل شده و فرموده است تخلف جایز نیست، پس در توسلات و ضراعات و شداید، و جلب نفع و دفع ضرر و ایام رخا و طلب مثوبات اخروی اگر کسی او را، یا جمعی که اخیار و اولوالامرند، شفیع آورد، باکی ندارد و ضرر به هیچ عقیدهای نمیرساند؛ لیکن او با مقالاتی که دارد شمشیر بران را برهان قاطع میآورد و آن مرحله را جواب به جز شمشیر تیز چیزی دیگر نیست.