خود من جزئی از اصولگرایان هستم و هیچوقت از دایره اصولگرایی بیرون نیامده و نخواهم آمد لکن اصولگرایی که من دیدم آنطور که باید نبود، خیلی جاها تغییر جهت داده شده است. من که خود را در درون این جریان تعریف میکنم وظیفه ندارم با هر تغییر جهتی که از سوی برخی در این جریان صورت میگیرد همراه شوم و تغییر مسیر ندهم. ما ماشین نیستیم، درک و شعور داریم و خودمان درست را از غلط تشخیص میدهیم.
خیلی جاها حرفهایی زدند، توهینهایی کردند که آنها را از دایره اصولگرایی خارج کرد، خشونت از خود نشان دادند، به بزرگان جسارت کردند، تندروی کردند و …البته منظورم همه اصولگرایان نیست، آن بخشی از اصولگرایان که تعریف جدید ارایه کردند و منش و رفتار خاصی از خود بروز دادند، خود را عقل کل میدانستند و عقلا و با تجربگان و بزرگان اصول گرایی را منزوی کردند این شکست را به اصولگرایی در تهران تحمیل کردند.
نه اینگونه هم نبود، ما در ایام انتخابات همهاش درگیر بودیم، جریان اصلی اصولگرا که من یکی از آنها بودم با امتزاج و قاطی شدن با پایداریها مخالف بود. خود من دوبار در جلسه اصولگرایان شرکت کردم و دیدم که پایداریها بیشتر از ما هستند، چون نمیتوانستم با روش و رویه آنها کنار بیایم دیگر به جلسات نرفتم.
متاسفانه یک استدلالی داشتند با این عنوان که این افراد انشقاق ایجاد میکنند یا طغیان میکنند پس باید برای وحدت تحمل کرد.
آنچه من میدانم و میدیدم این بود که این روش برخی اصولگرایان غلط بود و مشخص بود این انتخابات نتیجه خوبی برای اصولگرایان ندارد. اگر درست ببینید افرادی در اصولگرایان هستند که تلاش دارند خود را خیلی وابسته و نزدیک به رهبری معرفی کنند ولی با رفتاری که از خود نشان میدهند برای کشور و نظام خطرناک هستند.طوری رفتار میکنند که انگار این افراد پیک و رابطه رهبری با اصولگرایان هستند.
خاطرم هست در دور اول انتخابات مجلس هفتم خیلیها معتقد بودند که افرادی که وارد لیست اصولگرایان میشوند باید صداقت داشته باشند و از رهبری بسیار هزینه میکردند، در جلساتی که با آقایان داشتیم دائما مطرح میشد و حتی شعار صداقت و درستی میدادند اما این اواخر در آستانه انتخابات مجلس دهم سخنانی گفته میشد که ضد صداقت بود، کم هم گفته نمیشد.
اینکه عدهای دائما پرخاشگری کنند، تجمع برگزار کنند، انحصارطلب باشند و دائما تکرار کنند که ما مسلمان هستیم و بقیه نیستند اینها رفتارهای غلطی است که در نهایت باعث شکست شان در انتخابات هم شد. نه اینکه قصد جدایی داشته باشم ولی سعی کردم که از این تصمیمات کنار بکشم تا آنجایی هم که می شد با ارشاد کردن و هشدار دادن نسبت به این رویه تندروی از جریان اصولگرا حمایت کنم.
حتی در زمان چاپ پوسترهای تبلیغاتی، ببینید چه سیاستی را پیش گرفتند البته در مورد مجلس هفتم هم چنین کردند بروید ببینید در مورد تبلیغات انتخابات قرار بود چگونه باشد در چاپ پوستر تبلیغاتی با نظر چه کسانی اقای حداد به عنوان سرلیست انتخاب شد؟ چرا اقای ابوترابی فرد که اتفاقا براساس حروف الفبا هم ایشان باید اولین نفر قرار میگرفتند و باید برجسته تر از دیگران باشند،سر لیست نشد؟ بهرحال این سیداصولگرا سالهای زیادی است که صداقت شان را در مجلس اثبات کردند و نشان دادند که متکی به کسی نیستند شخصا چهارسال با ایشان در مجلس بودم و بخوبی با رفتار ایشان در مجلس آشنا هستم. این یک حرکت سیاسی بود.
من این دیدگاه که عدهای خود را خودی تر و دیگران را غیرخودی با نظام تعریف کنند را قبول ندارم، من میگویم نزدیکترین افراد به نظام خادمین مردم هستند نه سخنگویان . همیشه هم میگفتم که باید به عمل مردم را جذب کنیم نه زبان. آقایان اصولگرایان خودشان را بچه واقعی مادر میدانند و بقیه را بچه ناتنی. اصلا چه کسی گفته اصولگرایان به نظام نزدیکترند و بقیه غیرخودی هستند؟ مگر تملق گفتن نشانه نزدیکی به نظام حساب میشود؟
متاسفانه گاهی شاهد هستیم که احساسات بر عقل غلبه میکند، برخی تعریفها از یک فرد حتی مقام رهبری نه تنها جایگاه ایشان را تثبیت نمیکند بلکه به زیان ایشان است. امیرالمومنین به کسی که در مدح ایشان حرف گفته بود فرمودند به من توهین و دشنام نده، آن فرد گفت یا علی فدایت شوم من شما را دوست دارم، امیرالمومنین فرمودند وقتی تو در نزد دشمنان من که میدانی مخالف من هستند از من تمجید میکنی آنها را برای توهین کردن به من تحریک میکنی این یعنی همان لعن کردن من.(قریب به این مضامین)
بگذارید واضح تر صحبت کنم، اصولگرایان این اواخر شیوهای در پیش گرفته بودند که غلط بود، اینکه خودشان را به رهبری و دین و فرهنگ خیلی نزدیک میدیدند و طرفداران اصلاح طلبی را خیلی دور. در صورتیکه اینگونه نیست، اتفاقا مردم ما عاقل و فهمیده هستد. این یک واقعیت در عالم سیاست است که زمانی باید پوست اندازی صورت گیرد، یعنی نوگرایی در یک جریان رخ دهد اما این پوست اندازی نیاز به زمان و شناخت دارد.
من معتقدم همه باید به چهار اصل اعتقاد داشته باشند لکن در اجرا و نحوه ممکن است نظرات و شیوه ها متفاوت باشد. اول حفظ نظام، دوم حفظ دستاوردهای انقلاب، سوم جایگاه(ولی فقیه) رهبری و مرجعیت و چهارم حفظ حریمها و حرمتها. وقتی کسی این ٤ اصل را قبول دارد داخل نظام است.
یکی از کارهایی که بعضی اقایان میکردند و هنوز هم ادامه دارد و من واقعا از این بابت متاسف هستم این است که خودشان را فدایی محض رهبری معرفی میکنند .و دیگران را مخالف معاند . این یک خطر بزرگ است.
در کنار مباحثی که عنوان کردم باز هم تاکید میکنم که حفظ جایگاه رهبری و مرجعیت خیلی مهم است. در این زمان هیچ فردی بهتر از آیت الله خامنه ای برای رهبری نداریم، ایشان بهترین کسی هستند که میتوانند کشور و نظام و دستاوردهای انقلاب و آبروی مردم را حفظ کنند. نکته مهم این است که باید بدانیم رهبری متعلق به همه و فراجناحی باید باشد همچنان که الان هم هستند. شما دیده اید که فقط اقشار خاصی برای دیدار با ایشان دعوت شوند؟ آیا به عنوان شهروند بین اصولگرا و اصلاح طلب فرقی هست؟ ایا افرادی که وارد بیت ایشان می شوند همه از یک جریان هستند ؟این یعنی رهبری خودشان فراجناجی هستند و جریانات سیاسی هم باید این نگاه را داشته باشند.
متاسفانه عدهای برای اینکه میخواهند خودشان را مدافع رهبری نشان دهند به شیوه مخالفسازی برای رهبر روی آوردند. دائم خود را موافق و این و آن را مخالف جلوه میدهند. در همین لیست اصولگرایان میگفتند فلانی مخالف اصولگرایی و نظام است در حالیکه این فرد هم آدم خوبی بود هم در چهار چوب اصولگرایی عمل میکرد ولی میگفتند مخالف است اینقدر فشار اوردند و سم پاشی کردند تا دوتا جا خالی شود و آدمهای خودشان را در لیست بگذارند. همین اتفاق هم افتاد.
بحث من این است که دشمن ساختن برای رهبر برای اینکه خود را دوست رهبری نشان دهیم کاری اشتباه است. نظام از دوستان نادان بیشتر ضربه میخورد و خواهد خورد تا ضدانقلابها. آدمهایی که دوستی میکنند ولی دوستیشان دوستی خاله خرسه است. کارهایی میکنند که فکر میکنند خدمت است ولی ظلم به نظام و رهبری است.
هم رهبر معظم انقلاب و هم دلسوزان کشور برای ما عزیز و محترم اند. اخطار میکنم هرکس که مدعی است خودش ولایی و سرباز ولایت است و دیگران نیستند یا جفاکار است یا خودش را نمیشناسد یا به فکر ضربه زدن به رهبری است. معنا ندارد افراد را با انگ زدن کنار بزنیم آنهم کسانی که نشان دادند چه خدماتی به نظام و رهبری کردند.
نه من هنوز هم احساس خطر میکنم. اصولگرایی بزرگتر محبوب و جامع ندارد، اصولگرایی دچار یک اختلاف پیچیده شده کسانی که به عنوان بزرگتر یا لیدر جریان اصولگرایی هستند در خود این جریان اثر گذاری ندارند عده ای نمیگذارند وحدت به سر انجام برسد قدرت انسجام در اصولگرایی از بین رفته است، اختلافات جدی وجود دارد، عقلا باید به فکر بیفتند و عنان را به دست بگیرند و اجازه ندهند فضا دست تندروها باشد.
این اصولگرایی به زودی دچار انشقاق خواهد شد و یک گروه سومی متولد میشود که من اعلام میکنم هم اصلاح طلب هم اصول گرای باقی مانده را دچار بحران میکند، کشور را دچار بحران میکند دقیقا مثل گروه سومی که در اصلاح طلبها به وجود امد و اصلاح طلبها را دچار بحران و بدنامی کرد.
متاسفانه عقلای اصلاح طلب خودشان را جدا نکردند و به آتش انها سوختند مجلس ششم و تمام جریان اصلاحات و خدمات خوبی که در ان دوران شد را تحتالشعاع قرار داد. من یادم هست وقتی با اقای کروبی رییس وقت مجلس صحبت میکردم بسیار از عملکرد این افراد ناراضی بود اما تدبیر درستی نکردند.
امروز اصولگرایی هم به این آفت دچار خواهد شد با این فرق که این آفت قدرت بیشتری دارد و شاید حاکمیت را هم دچرا بحران کند لذا باید از تجربه تلخ تندروی اصلاحات درسی گرفته شود.
مردم در نگاه به مجلس خبرگان چند تعریف در ذهنشان است در این میان مردم با رای به این لیست تعریف مورد نظر خود و خواست خود از خبرگان را اعلام کردند یعنی اینکه مردم تهران با نگاه به بعد نظارتی مجلس خبرگان رای دادند .افراد این لیست از ارادت مندان به انقلاب و نظام و شخص رهبر انقلاب هستند از اول لیست تا اخر لیست را ببینید آیت الله هاشمی که کم نظیر ترین و بهترین مشاور برای امام و شخص رهبر انقلاب و عاشق رهبری هستند. حضرات آیات امامی کاشانی، موحدی کرمانی و تا اخر لیست. اینها افرادی هستند که مقابل رهبری بایستند؟ یا اینکه بخواهند با رهبری تقابل کنند؟ از طرفی همین افراد در مجلس خبرگان نگاه نظارتی دارند. به نظرم این به مردم ارامش میدهد که منتخبین انها دقت نظر و توجه به همه ارکان و افراد زیر مجموعه رهبری دارند. در بحث اجتهاد هم که پیش آمد و برخی چهره ها ردصلاحیت شدند دیدگاه مردم را تحت تاثیر قرار داد. انشاالله خدا مدد کند و این دیدگاه شورای نگهبان درباره رد و تایید صلاحیت ها اصلاح شود.
{یعنی مشخصا ردصلاحیت سیدحسن در رای دادن مردم تاثیر داشت؟} نمی شود گفت فقط همین یک ردصلاحیت تاثیر داشت ولی این بحث اجتهاد که پیش آمد مردم مصمم تر شدند که انتخابشان طوری رقم بخورد که حرفشان را هم زده باشند
یکی از امتیازات آقای هاشمی این است که در شناختن مردم قوی و باهوش است. سیاست جامعه را میبیند. نیاز انقلاب و کشور را هم می سنجد، وقتی هم به او توهین شد سکوت کرد. این یعنی آن جو را خوب میفهمد، جوشناسی سیاسی خیلی مهم است.
فکر نمیکنم خود آقای هاشمی تلاشی کند که رییس خبرگان شود. یک چیزی که در انقلابیون اصیل خیلی پررنگ است این است که خیلی روی نظام و رهبری تاکید دارند. مهم نیست به او توهین شود، هرجا لازم باشد برای نظام تلاش می کند. انقلابیون اصیل و شخص هاشمی برای نظام و رهبری جانش را هم میدهد و کوتاه نمیآید. خیلی هم برنامه ریختند که حذفش کنند یا دلسردش کنند ولی دلسرد نشد، این نشان می دهد که خیلی مقاوم هستند. دست از حمایت رهبری و نظام برنمیدارند. وقتی امری از رهبری باشد قطعا اجرا میکند و انجام میدهد در بحث خبرگان هم وظیفه مقدم بر همه چیز خواهد بود
آقای هاشمی خیلی وقت هست که حرفی از شورای رهبری نمیزند، ایشان معمولا از تاریخ نقل میکند. نقل تاریخ غیر از نگاه امروز است. نه اقای هاشمی و نه کسی دیگر در حال حاضر قائل به شورای رهبری نیست.