تو چقدر حاضری و من چقدر غایب؛

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

|
۱۳۹۵/۰۳/۰۲
|
۰۰:۳۳:۲۰
| کد خبر: ۴۰۷۶۸۸
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
اهالی تحریریه خبرگزاری برنا

تو چقدر نزدیکی و من چقدر دورم، تو چقدر آشنایی و من چقدر غریبه ام، تو چقدر حاضری و من چقدر غایبم، گاه که دلم می گیرد، گاه که زندگی به من سخت می گیرد، گاه که هوای غربت تار و پودم را احاطه می کند، دلم تنگ می شود و گاه با خودم می گویم که اگر ببینمت چقدر حرف برای گفتن دارم.

شعبان که به نزدیکی های رمضان می رسد و ضربان قلب ها به وقت عاشقی می زند صدای پا تو خیابان های چراغانی شهر را پر می کند، هر جا که نگاه می کنی بوی انتظار دارد، بوی دلتنگی دارد، بوی عاشقی دارد، نیمه شعبان که می رسد با خودم می گویم که اگر ببینمت چقدر حرف برای گفتن دارم.

هیهات اگر انتظار دیدنت را اجازه دهیم خرج منفعت طلبی ها و سیاست ورزی ها کنند، هیهات که اگر اجازه دهیم تو را خرج زیاده خواهی ها و قدرت طلبی ها کنند، هیهات که اگر اجازه دهیم بهار ما را به خزان انحراف و تزویر بدل کنند، گاه که این فرصت طلبی ها را می بینم با خودم می گویم که اگر ببینمت چقدر حرف برای گفتن دارم.

مولای ما، جان و جهان ما، همه بود و نبود ما، انتظار تو شیرین ترین انتظاری است که می توان کشید، خانه را آب و جارو می کنیم، درونمان را از رخوت، سستی و کینه می آلاییم، برای اینکه لایق شما باشیم رخت خرافه و ظاهرپرستی را از تن می کنیم و لباس عقل و معرفت می پوشیم و می دانیم که لایق شما شدن قدرتی به وسعت انسانیت، مهربانی و دینداری(نه دین بازی) می خواهد. حرف هایمان را یک به مرور می کنیم تا نکند شما بیایی و زبان ما از گفتن الکن شود که "گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم" و وقتی در شوق دیدارت غوص می کنیم ورد زبانمان می شود که "چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی".

مهدی ما، صاحب ما، مولای ما، امام ما، چقدر دلمان برای دیدنتان پر می زند و چقدر در جاده انتظار برای آنی دیدنتان ذوق می کنیم، کاش بیایی، کاش زود بیایی.

نظر شما