به گزارش خبرگزاری برنا، دومین کارگاه آموزشی بخش دارالفنون با حضور رضا کیانیان و موضوع «بازیگری» در نخستین روز سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر روز جمعه اول اردیبهشت در کاخ جشنواره برگزار شد.
این بازیگر سینما و تئاتر ایران ادامه داد: قبل از این که این رازها را به شما بگویم، باید این را با شما در میان بگذارم که یافتن این رازها حاصل چه تجربیاتی است. از 15 سالگی بازیگری را در گروههای حرفهای تئاتر آغاز کردم. درس خواندم، عکاسی کردم، نمایشگاههای متفاوت عکاسی برگزار کردم، 10 کتاب نوشتم که فقط پنج کتابم در مورد بازیگری بود، فیلمنامه مینویسم و دو کتاب در این زمینه دارم و در کنار اینها مجسمه میسازم. خلاصه به دنبال رازهای زندگی و هنر هستم. میخواهم این دنیا را کشف کنم و از چگونگی آن سر در بیاورم. این سه رازی که قرار است در اختیار شما بگذارم، چکیده همه کشفیاتم تا به امروز است.
او درباره راز اول توضیح داد: راز اول سینما، این است که بلد باشید، روایت کنید. قصه تعریف کنید. هنرمند باید بتواند اتفاقی که امروز در زندگیاش افتاده را برای دیگران به خوبی تعریف کند. طنز را خیلی خوب بگوید و در هر مجلسی آن را به شکلی متفاوت بیان کند. ظاهرا فکر میکنید برای این کار به یک انسان پررو احتیاج دارید. یا شاید برای این کار لازم است زیاد خودنمایی کنید و حرف بزنید. اما بدانید که عکس این قضیه هم ممکن است؛ یک آدم خجالتی هم میتواند این کار را انجام دهد. اگر کتاب زندگینامه بازیگران را بخوانید، میبینید که بسیاری در بچگی خجالتی بودند. حتی خود من. اینقدر خجالتی بودم که وقتی مهمان خانه ما می آمد، داخل صندوق لباس میرفتم و قایم میشدم. مادرم فقط میدانست من کجا هستم و میآمد و مرا با کلک بیرون میکشید. اما در تنهایی خودم زیاد بازی میکردم. شکلهای مختلفی از زندگی را که تجربه کرده بودم برای خودم بازی میکردم. بیشتر اوقات جلوی آینه یا شیشهها بودم. بارها توسط دیگران دستگیر شدم و همه به من میخندیدند. بعد میفهمیدم که دیگران داشتند مرا نگاه میکردند.
کیانیان افزود: یاد بگیرید بتوانید چیزی را تعریف کنید. گاهی کار مشاوره فیلمنامه هم انجام میدهم. همیشه بعد از خواندن فیلمنامه از فیلمنامهنویس میخواهم که برایم آن را تعریف کند. فیلمنامهنویس میگوید تو که آن را خواندی. به او میگویم میخواهم تو آن را برایم تعریف کنی. وقتی تعریف میکند و او قسمتهایی را جا میاندازد، به او میگویم تو قسمتهایی از فیلمنامه را جا انداختی بنابراین آن قسمتها یا مهم نبودند یا آنها را فراموش کردی. هیچکاک میگوید، اگر توانستی فیلمنامهات را به 20 صفحه تبدیل کنی و بعد به 10 صفحه بعد 5 صفحه، یک صفحه و در نهایت. یک خط؛ آنوقت میتوانی مطمئن باشی که فیلمنامهات را فهمیدی.
او ادامه داد: چرا او چنین توصیهای میکند؟ چون وقتی فیلمنامه مینویسید، محو زیباییها یا چیزهایی که من آن را «فریبنده» میخوانم، میشوید. گاهی یک نکته کوچک آنقدر در ذهن ما بزرگ میشود که خط اصلی داستان را فراموش میکنیم. وقتی فیلمنامه را خلاصه میکنید، خود به خود مجبور هستید آنها را کنار بگذارید، آنوقت فقط خط اصلی قصه برایتان باقی میماند. شما باید خط اصلی قصه را بدانید. در بازیگری به خصوص در تئاتر تمرینی وجود دارد. وقتی بازیگر برای بازی در نقش خاصی آماده میشود، یک پاکت کاغذی که جای دو چشمش را در آوردیم روی سرش میگذاریم تا تمرین کند. با این تمرین میخواهیم میمبک را از او بگیریم. بسیاری از بازیگرها فکر میکنند، میمیک چهره برای بازی یک نقش کافی است و به این دلیل میمیک بدن را فراموش میکنند.
کیانیان درباره راز دوم توضیح داد: شما باید بازیگوش باشید. بازیگوشی به معنای کودکی. بچهها چقدر بازیگوش هستند، شما باید همانطور باشید. زمانی که ما بچه هستیم، هر وقت گرسنه میشویم سریع به مادرمان میگوییم مامان من گرسنهام. اصلا مهم نیست در آن موقعیت ما مهمان داریم یا نداریم، پدرمان فقیر هست یا ثروتمند، غذا حاضر است یا خیر؟! مادر ما در بسیاری از مواقع میگوید صبر کن پدرت بیاید. بچه نمیفهمد که او گرسنه است و این موضوع چه ربطی به پدرش دارد. بچهها قراردادهای اجتماعی را نمیفهمد و این قراردادها دائم که بزرگتر میشویم، باعث می شوند که ما ماسک بزنیم. این ما را به انسانی ناقص تبدیل میکند. حیوانات و بچهها بهترین بازیگران جهان هستند، چون اصلا برایشان مهم نیست، جلوی دوربین هستند یا نیستند. آنها همیشه راحت و رو هستند. ما باید به عنوان هنرمند این را کشف کنیم. اگر این را کشف نکنیم، تقلبی میشویم. در تمام فرهنگها وقتی یک نفر خارج از قاعده است، میگویند او هنرمند است.
کیانیان سومین راز را حرفهای ترین و آموختنیترین راز هنر دانست و گفت: این را باید یاد بگیرید که مثل یک شعبدهباز حیرت ایجاد کنید. در همه وجوه چیزی بگذار که تماشاگر آن را کشف کند. آن نکته حیرت انگیز را شما میگذاری و شما مخاطب را راهنمایی میکنی که آن را کشف کند. مثال پررنگش فیلمهای پلیسی میشود که مهمترین مسالهاش یافتن قاتل است.
او ادامه داد: اما این که چطور میشود این کار را انجام داد. به شنیدن و دیدن بسیار نیاز دارد. رمانهای پلیسی بخوانید و سعی کنید زمانی که تماشاگر از سینما بیرون میرود لذت کشف یک اتفاق تازه را چشیده باشد که این از بالاترین لذتهاست. به همین دلیل است که ما به دیدن شعبدهبازیها می رویم، چون رازی در پشت سر آن قرار دارد.