منوچهر از جوانی دود شده اش می گوید؛

اعتیاد راه فراموش کردن عشقم بود/ برای ترک به من شیشه دادند

|
۱۳۹۶/۰۴/۰۷
|
۱۱:۲۳:۵۶
| کد خبر: ۵۷۸۹۷۴
اعتیاد راه فراموش کردن عشقم بود/ برای ترک به من شیشه دادند
منوچهر، متولد 1350 وقتی در اوج جوانی عاشق دختر همسایه شد، تصمیم گرفت مانند بسیاری از جوانان زندگی جدیدی را سر شار از عشق شروع کند اما زندگی این اجازه را به او نداد تا او برای پر کردن خلا دوری عشقش به سمت مواد مخدر برود و زندگی اش کاملا دچار تغییر شود.

وقتی عاشق دختر همسایه شدم زندگی بسیار برایم خوب پیشرفت تا وقتی که عشقم پس از تصادف دچار نقص عضو شد، از من خواست به دنبال زندگی ام بروم  اما من به حرف هایش توجه نمیکردم تا اینکه شنیدم به خارج از کشور رفته و دیگر بازنمی گردد همین شد که مجبور شدم دختری که دوستش داشتم را فراموش کنم و به دنبال لذت  های پوچ رفتم، این لذت ها کم کم به عادت تبدیل شد و روز به روز به مشکلاتم اضافه می کرد، این کار را انجام می دادم  تا از درد دوری دختر کم کنم اما در واقع از چاله به چاه افتادم، در روزهای اوج جوانی بود که به همه می گفتم تفریحی مصرف میکنم و در کنارش از مشروبات الکلی استفاده می کردم، لذت عجیبی داشت وقتی مصرف می کردم دیگر مشکلاتم را فراموش می کردم و غم ها کاملا از یادم میرفت،با این حرف ها خودم و دیگران را ده سال گول زدم، خانواده و زندگی ام دود شد رفت هوا!

اولین باری که مصرف کردم

 سرباز بودم و حمید آن روز لعنتی تریاک را به من معرفی کرد، اوایل دهه هفتاد بود که گرفتار تریاک شدم همین باعث شد سربازی را نیمه کاره رها کنم و به دنبال مواد بروم و گرفتار شوم روزگار بدی داشتم تا به پیشنهاد خانواده ام تصمیم به ازدواج گرفتم تا شاید به از این گرفتاری که به مواد پیدا کرده بودم را رها کنم،  حاصل این ازدواج دو فرزند بود اما این باعث نشد تا من مواد مخدر را رها کنم روزهای سختی بود و من همچنان به کشیدن مواد مخدر ادامه میدادم هر روز بیشتر از دیروز مصرفم بیشتر شد تا دیگر از توان مالی خارج شد، اوایل سال هشتاد با یک شرکت خارجی آشنا شدم و درعین اینکه معتاد بودم و همچنان درگیر مصرف مواد مخدر اما کارم را در شرکت خوب انجام می دادم و در آمد خوبی داشتم اما همه این پول ها برای مواد مخدر خرج می شد و تقریبا خانواده ام را فراموش کرده بودم و خودم را غرق لذت کردم. 

هر روز بد تر از دیروز

در شرکت با یک راننده کار می کردم که وقتی فهمید معتاد هستم به من پیشنهاد داد تا جنس های بهتری را مصرف کنم. همین باعث شد من با سعید  به خانه اش بروم و به کراک معتادم کرد. سعید مرد عجیبی بود و در خانه ای  در جنوب شهر زندگی میکرد، مادر و برادرش ساقی بودند و تقریبا در یک منطقه بزرگ مواد مخدر توزیع می کردند. همیشه با هم رفت و آمد داشتیم و کم کم مرا آلوده کراک کرد همین شد که دیگر توانایی های قبل را نداشتم و از شرکت اخراج شدم.

همه مرا رها کردند

همسرم به دلیل بیکاری و وضعیت بدی که داشتم مرا رها کرد. سال 85 بود که دزد به خانه ام زد و هرچه داشتم را برد و تقریبا زندگی سختی را تجربه می کردم و دیگر خسته شدم، یکی از دوستان نزدیکم من را با محمد آشنا کرد که میگفت قرص هایی دارد که باعث می شود که من دیگر درد خماری را تجربه نکنم به سرعت ترک می کنم، به من گفت که این قرص ها را از مالزی وارد می کند و بسیار تاثیر گذار است وقتی مصرف کردم حالم بدتر می شد و در آخر فهمیدم آن قرص ها شیشه بوده! در میان این قرص ها یک سری قرص بود اسمش قرص اکس بود که کاملا مغزم را شستشو می داد و کاملا زندگی ام نابود شد. برای  تامین مخارج مجبور شدم ماشینی بخرم و مسافر کشی کنم، دیگر خسته شده بودم از التماس کردن به ساقی ها و دوری عزیزانم از خودم، همه  مرا فراموش کرده بودند.

آزادی از جهنم  مواد مخدر

در همین میان با فردی به نام سید داوود که در یک خط مسافرکشی می کردیم آشنا شدم و به من پیشنهاد داد تا در کمپ بستری ام کند و هزینه های درمانم را بر عهده بگیرد. او خودش ترک کرده بود و شنیده بودم خیلی ها را ترک داده است.  منم خسته شده بودم تصمیم گرفتم ترک کنم و به زندگی برگردم. از آن روز تا به الان هفت سال و دو ماه است که پاکم و تقریبا زندگی خوبی دارم. امیدوارم کسی دیگر این حال و روزهای خراب را تجربه نکند.

نظر شما
جوان سال
جوان سال
پیشنهاد سردبیر
جوان سال
جوان سال
جوان سال
جوان سال
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته
بانک سپه
رایتل
اکت
بلیط هواپیما
بازرگانی برنا
دندونت
آژانس عکس برنا
تشریفات شایسته