به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ چند تن از نیروهای واکنش سریع، میآیند رو به روی دوربین و اسلحهشان را به نشانه پیروزی بالا میبرند، قابی شاد در پس زمینهای حزنانگیز.
یکیشان میگوید: «سقط دولة الخرافه» سقوط دولت خرافات... ما داعشی هارا به درک فرستادیم تا در جهنم جواب اینهمه قتل و غارت را بدهند. آنها کشورمان را نابود کردند و میلیونها آدم را آواره کردند. «حویجه» و «تلعفر» راهم با یاری خدا آزاد میکنیم.
سرباز دیگری که آفتاب تند موصل چهرهاش را مثل بقیه سوزانده میگوید: «داعشیها آنقدر پست و کوچک و خوار هستند که وقتی در محاصره بودند، به زن و بچههایشان کمربند انتحاری میبستند و بهسوی ما میفرستادند. همین چند روز پیش زنی با کودکی که در آغوشش بود، به بهانه کمک بهسوی نیروهای ما آمد و خودش را منفجر کرد. اینها چیزی از انسانیت نمیفهمند.»
روایتها و داستانهای زیادی از تصرف موصل هست؛ «ابوهشام» یکی از ساکنان منطقه «وادی الحجر» که بتازگی به موصل بازگشته میگوید کوتاهی و خیانت برخی از مسئولان و مدیران این شهر، باعث سقوط موصل شد و داعشیها در همان ابتدا با 500-4٠٠ نفر شهر را به اشغال درآوردند و با قتل عام برخی از شیعیان، مسئولان حکومتی و نظامیان، از مردم زهرچشم گرفتند و در ادامه نیروهای دیگری به آنها پیوستند.
اما «ابوسجاد» جوان ٢٨ سالهای که زمانی ساکن خیابان «فاروق» بوده عنوان میکند که داعشیها با ٤ هزار نیرو به شهرشان حمله کردهاند و همه تأسیسات مهم و حیاتی از جمله مراکز نظامی، رادیو و تلویزیون، بانکها و نیروگاه را به تصرف درآوردهاند.
یکی از نیروهای پلیس فدرال هم میگوید خیانت برخی مسئولان این شهر، مقدمات سقوط موصل را فراهم کرده و اگر از شهر دفاع میشد، هیچ وقت موصل به چنگ نیروهای تکفیری درنمیآمد. از خرابیهای شهر و غارت اموال از سوی تروریستها که بگذریم زندگی مردم در زمان سلطه داعش از زبان مردمی که به مناطق جنوبی موصل بازگشتهاند شنیدنی است.
«محمود» ٣٢ ساله اهل خیابان «الدواسه» ترکمن است و میتوانیم با زبان آذری باهم حرف بزنیم. قد بلند و موهای فری دارد و روی گردن و صورتش زخم کهنهای جا خوش کرده. از زمان اشغال میگوید: «وقتی داعش به موصل آمد، همان روزهای اول دهها نفر را در مرکز شهر به بدترین وضع اعدام کرد. خیلیهایشان عرب نبودند و از کشورهای دیگر آمده بودند. چند ماشین در همه خیابانها مانور میدادند و پشت بلندگو اعلام میکردند که از این به بعد باید از قوانین آنها پیروی کنیم. کارمندان دولتی باید از کارشان استعفا بدهند، سیگار کشیدن ممنوع است، زنها باید با پوشش کامل اسلامی باشند و حق صحبت با تلفن همراه را ندارند و بازی و تماشای فوتبال ممنوع است و شرایط استفاده از استخر برای مردان با شلوار و پیراهن است و برای زنان با لباس کامل و چادر. کسی هم حق خروج از شهر را ندارد مگر اینکه وثیقه بگذارد.»
او که ٢ سال پیش با خانوادهاش از موصل فرار کرده، به ماجراهای تلخی اشاره میکند که بسیار تأسف انگیز است: «آنها به مردم دستور میدادند برای حفظ و ترقی داعش زنان و دخترانشان را به عقد آنها در بیاورند و اگر کسی سرپیچی میکرد، مجازات سنگینی در انتظارش بود. آنها به اسم اسلام و مبارزه در راه خدا به خیلی از زنان و دختران تعرض کردند.
یک روز از زبان داعشیها شنیدم که درباره همسرم صحبت میکنند و حرفهای نامربوطی میزدند، غیرتم به جوش آمده بود و عملاً کاری از دستم برنمیآمد چون هر اعتراض و درگیری به مجازات و اعدام ختم میشد. تصور ربودن همسرم و جهاد نکاح دیوانهام کرده بود. میخواستم خودکشی کنم. به خانه رفتم و با کمک پسرعمویم بار و بندیلمان را بستیم و شبانه با پرداخت رشوه فرار کردیم ولی خیلیها که موقعیت فرار نداشتند ماندند و آنچه نباید اتفاق افتاد...
حالا بعد از ٢ سال به خانهمان برگشتهایم، خانهای که دیگر ویرانه است ولی بهتر از این است که از این شهر به آن شهر سرگردان باشیم. از خدا میخواهم ریشه تروریستها را روی زمین خشک کند.»از میان خرابهها تا خیابان «العداله» چند دقیقهای بیشتر راه نیست. جز چند خانهای که هنوز سرپا مانده هیچ بنایی نمیشود پیدا کرد. انگار زلزلهای ١٠ ریشتری شهر را زیر و رو کرده است. پیش خودم زلزلهای را که ١٣ سال پیش شهر بم را نابود کرد با موصل جنگزده مقایسه میکنم، وضعیت موصل غیرقابل درک است. به قول محلیها باید شهر را با بلدوزر صاف کرد و شهر دیگری ساخت.
«ابو ابراهیم» که سرتا پایش خاکی است و عرق از پیشانیاش شیار باز کرده، پاهایش وسط خیابان زیر تیغ تیز آفتاب به زمین چسبیده، فقط چشمهایش میچرخد. هاج و واج مانده. امروز خودش را به موصل رسانده به امید سرپناهی که دست زن و بچههایش را بگیرد و به آوارگیشان پایان دهد. خرابهای را نشانم میدهد و با ناراحتی میگوید: «اینجا خانهام بود، خراب شد، خراب شد، خراب شد...»او ٦ ماه پیش و با پیشروی نیروهای نظامی برای آزاد کردن شهر مثل بقیه به ارودگاه «حمام العلیل» در ١٥ کیلومتری موصل پناه برده است. کمی به او آب میدهیم، وقتی اندکی آرام میشود، میرود سمت خرابهها و زیر سایهای پناه میگیرد: «حالا چطور به زن و بچهام بگویم که خانهمان نابود شده، یعنی تا کی باید توی اردوگاه بمانیم؟»
از او درباره زمانی که زیر سلطه داعشیها بودند میپرسم، از ممنوعیت تحصیل و همکاری با دولت. روی تلی از خاک مینشیند و میگوید: «از کجا بگویم؛ از اعدامها یا از بیکاری و ترس از جهاد نکاح و بیآبرویی؟ من کارمند وزارت دادگستری بودم. زمانی که داعش در موصل حاکم شد، دستور داد همه کارمندها استعفا بدهند. دولت حقوق به حسابمان میریخت و داعش آن را مصادره میکرد. در طول این سالها با فروش طلای زنم و فروش وسایل خانه زندگی را سر کردیم. بچهها هم حق تحصیل نداشتند. مدرسه و دانشگاه هم تعطیل بود و فقط مدارس ابتدایی باز بود و تروریستها چند کتاب تهیه کرده بودند که درباره تفکرات داعش و انتحار بود و با این آموزشها مغز بچهها را شستوشو میدادند.
کسی حق اعتراض نداشت و هر نارضایتی به اعدام ختم میشد. آنطرف شهر یعنی سمت فرودگاه، داعشیها تونل بزرگی حفر کرده بودند که به کودکان و نوجوانان آموزش نظامی میدادند. تروریستها در هر خیابان و محله گشت میزدند و به بهانههای مختلف مردم را اذیت میکردند. روزهای بدی بود، هنوز کابوس میبینم.»
«ابو مصطفی» که در شهر موصل همراهیمان میکند و محلهها را نشانمان میدهد، جزو آنهایی است که تا روزهای آخر حکومت داعش چارهای جز ماندن نداشته. میگوید: «پدر و مادرم زمینگیر بودند و نمیتوانستم آنها را از شهر فراری بدهم. به همسر و بچههایم از ترس مأموران داعش اجازه نمیدادم حتی برای یک لحظه از خانه خارج شوند. خدا از آنها نگذرد که خیلیها را اعدام کردند. آنها هر هفته کسانی را که از قوانین سرپیچی میکردند دستگیر میکردند و در یک روز خاص و به اجبار مردم را به مرکز شهر میکشاندند و احکام را به اجرا میگذاشتند.»
او درباره تبلیغات برای پیوستن به داعش هم اطلاعات جالبی میدهد: «تروریستها برای اینکه نیروهای جدیدی استخدام کنند، شرایط ویژهای گذاشته بودند و تبلیغات گستردهای داشتند. به عراقیها ماهی بین ٥٠٠ تا ٧٠٠ دلار و به کسانی که از کشورهای اروپایی یا ازبکستان و تاجیکستان و چچن که بیشترشان تک تیراندازهای حرفهای بودند بین ٤ هزار تا ٦ هزار دلار حقوق به اضافه خانه و ماشین میدادند. آدمهایی که به استخدام درمیآمدند تفکرات تندی داشتند و بیشتر به دنبال هوسرانی و یاغیگری بودند.»
برادر ابو مصطفی هم از لباسهایی که داعشیها میپوشیدند و به مردم اجبار میکردند از آنها استفاده کنند، میگوید: «تروریستها لباسهای محلی افغانها را میپوشیدند و دستور داده بودند که مردان ریش بگذارند و کسی حق استفاده از ژل و واکس مو ندارد ولی به مرور خودشان از لباسهای چریکی و حتی لباسهای مارکدار امریکایی میپوشیدند و هر کاری که میکردند به اسم خدا و پیغمبر و مذهب بود.»داعش بیشتر خانهها و مخروبههای شهر را به تلههای انفجار تجهیز کرده و نیروهای نظامی برخی مناطق را به خاطر ناامن بودن برای رفت و آمد آوارگانی که قصد بازگشت دارند، ممنوع کرده است. مردم از بیرون رانده شدن تروریستها ابراز شادی میکنند ولی نگرانند شهرشان سالهای سال به همین وضعیت باقی بماند. آنها مقابل دوربین دستشان را به نشانه پیروزی بالا میبرند و از سقوط حکومت داعش حرف میزنند. چهرههایی شاد در پسزمینهای غمانگیز.
منبع:روزنامه ایران