
به گزارش برنا، این رفتار دوگانه از یکسو میتواند به معنای ایجاد فشار برای تسریع در دستیابی به توافق تلقی شود، و از سوی دیگر، نشانگر رویکردی غیر دیپلماتیک، تهدیدمحور و غیرواقعگرایانه از سوی رئیسجمهور ایالات متحده است؛ همانطور که عباس عراقچی نیز در یکی از اظهارات اخیر خود عنوان کرده بود: «اگر طرف آمریکایی با ارادهای واقعی به عمان بیاید، امکان رسیدن به نتیجه وجود دارد.» این سخن تصریح میکند که مسئله تنها به ظاهر ماجرا یا تحرکات رسانهای محدود نمیشود، بلکه نگرانی اصلی به چندلایه بودن رفتار ایالات متحده و نبود وضوح چارچوبهای اصلی مذاکره بازمیگردد. چنین وضعیتی میتواند فرصتهای تعامل واقعی را به سادگی از بین ببرد.
بر همین اساس، جمهوری اسلامی ایران تا کنون بر برگزاری غیرمستقیم مذاکرات تأکید داشته است؛ رویکردی که ناشی از بیاعتمادی نسبت به نیت واقعی طرف آمریکایی و تجربههای پیشین در تعامل با آنهاست. تجربههایی که نشان دادهاند ایالات متحده، بهویژه در دوره ترامپ، از ابزار رسانهای نه برای شفافسازی روند مذاکرات، بلکه بیشتر برای بهرهبرداری تبلیغاتی و القای موفقیت به افکار عمومی استفاده کرده است. در حالیکه هدف اصلی هر گفتوگوی بینالمللی، باید رسیدن به توافقی عقلانی، عملی و پایدار باشد، نه بهرهبرداری نمایشی برای مصرف داخلی یا ایجاد فشار روانی.
مذاکراتی متفاوت از برجام
با این وجود باید بدانیم که مذاکرات امروز(شنبه) نه بر پایهای شفاف و تثبیتشده، بلکه در فضایی پرابهام و با دستور کاری برای خروج از تنش شکل گرفته و همچنان پرسشهایی اساسی درباره چارچوبهای این گفتوگوها بیپاسخ ماندهاند: قرار است در آینده درباره چه چیزی مذاکره شود؟ خطوط قرمز کدامند؟ و اهداف واقعی تا چه اندازه با بیان علنی ایالات متحده همراستا است؟
این شرایط، تفاوت بنیادینی میان مذاکرات امروز و روند طولانیمدت و ساختارمند برجام ایجاد میکند. در برجام، هدف از ابتدا روشن و مسیر از پیش ترسیم شده بود؛ اما مذاکرات پیشرو، بیشتر واکنشی به فوریتهای سیاسی و امنیتی است تا محصول یک روند جامع و چندجانبه. این تفاوت، نشانگر انتقال از منطق توافق پایدار به منطق مدیریت بحران آنی است، تغییری که خود حامل نشانههایی نگرانکننده برای کیفیت و دوام هرگونه نتیجه احتمالی است.
در این میان، ترکیب چهرههای حاضر در گفتوگوها نیز معنادار است: از یکسو، «عباس عراقچی» که در عرصه دیپلماسی ایران، چهرهای فنی، آشنا به جزئیات و دارای رویکردی ساختارمند به مسائل هستهای است و از سوی دیگر، «استیو ویتکاف» که انتخاب او از سوی دولت آمریکا را میتوان سیگنالی دووجهی دانست.
ویتکاف در مذاکرات: میان نمادگرایی سیاسی و فوریت اجرایی
گزارشها نشان میدهد که گزینش استیو ویتکاف، از یک منظر، حامل نشانههایی از تمایل آمریکا برای رسیدن به نتایجی سریع و کوتاهمدت است، همانگونه که عملکرد او در چند ماه گذشته این دریافت را ایجاد میکند. ویتکاف چهرهای با سابقه فعالیت در زمینههای منطقهای و برخورداری از شبکههای ارتباطی در خاورمیانه است؛ تجربهای که میتواند در شرایط اضطراری، نقشی تسهیلگرانه ایفا کند. برخی تحلیلگران بر این باورند که او میتواند بهعنوان پلی میان اهداف اقتصادی ـ سیاسی ترامپ و شرایط پیچیده منطقه عمل کند.
با این حال، وجه دیگر ماجرا به نگاه راهبردی کاخ سفید مربوط میشود. آیا انتخاب ویتکاف نشانهای از رویکردی تازه در سیاست خارجی آمریکاست یا تداوم همان الگویی است که در آن سرعت و نتیجهگرایی، جایگزین تفکر بلندمدت و ساختاری میشود؟ اگر نگاه ترامپ به مذاکره از زاویه فوریتهای رسانهای و سودهای کوتاهمدت باشد، خطر شکلگیری تنش دوباره، بیش از هر زمان دیگر احساس میشود، همانگونه که در تصمیمگیریهای تجاری (تعرفهگذاری) و سیاستهای اخیر او نیز دیده شد. در این صورت، ایران احتمالاً تلاش خواهد کرد وزن بیشتری به ابعاد فنی و اصولی مذاکره دهد و از ورود به بازیهای تبلیغاتی پرهیز کند. چنانکه اکسیوس امروز در گزارشی ادعای جدیدی را مطرح کرد. این رسانه نوشت، ایران در حال بررسی ارائه پیشنهاد یک توافق موقت هستهای به ایالات متحده، پیش از ادامه مذاکرات برای دستیابی به یک توافق جامع است. این وبسایت اینگونه عنوان کرده که ایران بر این باور است که رسیدن به یک توافق هستهای پیچیده، ظرف مدت دو ماه واقعبینانه نیست.
از هستهای تا اقتصاد: بازتعریف میدان گفتوگو
اگرچه نقطه عزیمت مذاکرات، موضوعات هستهای است، اما نشانهها و اظهارات اخیر از دو طرف حاکی از آن است که گفتوگوها در حال عبور از مرزهای صرفاً فنی به سوی لایههای پیچیدهتر هستند. این روند، نه تصادفی، بلکه متأثر از دو تحول بنیادین است: نخست، تغییر در اولویتهای آمریکا که در رفتارهای دولت ترامپ بهوضوح پیداست؛ و دوم، تلاش ایران برای منطقی کردن مسیر سیاسی گفتوگو و قرار دادن عنصر اقتصاد بهعنوان بستری عقلانی و قابل گفتوگو، در میانه یک زمین بازی پرتنش.
اظهارات علی لاریجانی، مبنی بر امکان شکلگیری روابط اقتصادی متقابل در صورت پرهیز آمریکا از تشدید تنش، و نیز تأکید مسعود پزشکیان بر نبود مانع برای سرمایهگذاری آمریکاییها، حاکی از آن است که تهران در حال ارسال سیگنالهایی هدفمند برای بازتعریف مسیر تعامل است. این سیگنالها، در امتداد تأکید ایران بر «چارچوب هستهای» گفتوگو، در واقع تلاشی است برای اعمال نوعی مهندسی در مسیر مذاکرات؛ تنگ کردن دایره مطالبات سیاسی ـ امنیتی طرف مقابل، و همزمان گشودن فضای اقتصادی بهعنوان انگیزهای برای تعامل پایدار.
در مقابل، رفتار کاخ سفید، بهویژه در انتخاب ویتکاف، نشان میدهد که ایالات متحده نیز بهدنبال آن است که از سطح گفتوگو، ورای چارچوبهای تکنیکی عبور کند و از آن، بستری برای آزمودن الگوهای جدید در تعامل با ایران بیافریند، حتی اگر این تعامل، همچنان غیررسمی و محدود باشد.
از این زاویه، باید پرسید: آیا این گفتوگو میتواند صرفاً یک تاکتیک دیپلماتیک باشد یا ظرفیت آن را دارد که به بستری برای بازتعریف تدریجی ارتباط سیاسی تبدیل شود؟ پاسخ به این پرسش، تا حد زیادی به دو عامل وابسته است. نخست، توان دو طرف برای مدیریت انتظارات داخلی و بیرونی از جمله بازیگران منطقهای و بینالمللی و دوم، چگونگی سازماندهی دستور کار مذاکرات، بهگونهای که هم منافع کوتاهمدت لحاظ شود و هم تضمین ساختار بلندمدت یک توافق قابل تامین باشد؛ بنابراین دو طرف سعی خواهند کرد در پیشبرد راهبردهای خود از همه گزینههای قابل تامل در میز مذاکره استفاده کنند در حالیکه خطوط قرمز مشخصی را ترسیم کردهاند.
پرهیز از خواستههای افراطی، شرط موفقیت مذاکرات
با نگاهی فراتر از سطح رخدادها، میتوان گفت که گفتوگوهای پیشرو نهفقط یک تعامل سیاسی بین دو کشور، بلکه صحنهای از آزمون بزرگ عقلانیت در سیاست بینالملل است؛ جایی که دیپلماسی بهعنوان یک کنش آگاهانه برای مدیریت منافع، باید بر هیاهوی تبلیغاتی و منازعات قدرت غلبه کند. اظهارات مقامات ایرانی و پوشش رسانههای بینالمللی نشان میدهد که با وجود همه لایههای پیچیده و مناقشهبرانگیز، نوعی تمایل محتاطانه برای عبور از وضعیت موجود و ایجاد گشایشی در تغییر وضعیت بحرانی دیده میشود.
انتخاب «ویتکاف» بهعنوان نماینده آمریکا، از منظری، نشانهای از عزم برای پیشبرد مذاکرات به شکلی هدفمند و با اولویتهای منطقهای مشخص است؛ اما از منظر دیگر، میتواند بخشی از طراحی کلان سیاست خارجی ایالات متحده برای بازتعریف نقش خود در منطقه نیز تلقی شود. همزمان، ورود موضوعات اقتصادی و طرح بحثهایی نظیر سرمایهگذاری یا کاهش تحریمها، جنبهای پراگماتیک به مذاکرات بخشیده که پتانسیل کاستن از تنشها را در خود دارد. با این حال، نمیتوان خطر خواستههای غیرمعقول یا تاثیر رویکردهای افراطی را نادیده گرفت؛ چراکه هر گونه تأکید بر مواضع حداکثری میتواند به شکافهای غیرقابل ترمیم در روند مذاکره منجر شود.
باید دید تأکید بر گفتوگو صرفاً بهعنوان ابزاری تاکتیکی مورد نظر قرار میگیرد یا به مثابه سیاستورزی خردمندانه و عقلانیت راهبردی در روابط بینالملل، در دستور کار خواهد بود./رضا خوشچهره
انتهای پیام/