به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ شرق در ادامه نوشت: پازلی که ثبتنامش در انتخابات ریاستجمهوری ٩٦، قطعه نخست آن بود. او سخنان تهییجکنندهای بر زبان میراند که در میان انبوه ادعاهای نادرست، میتوان در میانش نقدها یا گزارههای درست یا شبهدرستی هم پیدا کرد. سخنان او البته برای تودههای غیرسیاسی جذاب است. اما به دلایل مختلف، او برای افرادی که حافظه تاریخی دارند قابل اعتماد نیست. اصلاحطلبان و اصولگرایان به دلایل مختلف با او مرزبندی دارند. احمدینژاد پشت سرش عملکرد ریاست هشتسالهای بر دولت دارد. پیش از آن هم سابقه استانداری اردبیل و شکایت و بهتعطیلیکشاندن یک روزنامه را در کارنامهاش دارد. عضو جامعه اسلامی مهندسین بوده و کنش او بهعنوان یک اصولگرا قابل تحلیل و بررسی است. اصلاحطلبان همان سال ٨٤ تکلیف خود را با احمدینژاد مشخص کردند. مخالفش بودند و برای رأینیاوردنش هم تلاش کردند؛ عملکرد هشتساله او هم تأییدی بود بر چرایی مخالفت جریان اصلاحات با او. اما اصولگرایان که ابتدا حامی ششدانگ و مسئول برآمدنش بودند، با بیمسئولیتی کمکم راه خود را از او جدا کردند. آنها فارغ از گزارههایی که احمدینژاد مطرح میکند و محتوای سخنانش، با او مخالفاند. کاری هم به صداقت یا قابلاعتماد بودن یا نبودن او ندارند. اگرچه برخی اصولگرایان نگاه منصفانهتری به گذشته خود و احمدینژاد دارند. مثلا محمد مهاجری در توییتی نوشته است: «رفتارهای احمدینژاد، دست انتقام الهی است از ما اصولگراها؛ حالاحالاها باید تاوان بدهیم بابت تحمیل او به مردم و نظام، ما اصولگراها».
بازهم دوقطبی
دوقطبیسازی در فضای سیاسی ایران همواره برای بازیگران سیاسی شانس آورده است. در فضای دوقطبی احتمال پیروزی بالاست، بهویژه در زمان انتخابات. احمدینژاد هم سال ٨٤ و هم ٨٨ روی همین بازی سوار شد. خود را در برابر هاشمی و خانواده او قرار داد. حالا دوباره همین بازی را ادامه میدهد. اینبار خاندان لاریجانی را هدف گرفته است تاجاییکه در همان شاه عبدالعظیم به صراحت میگوید که با این خانواده مخالف است و پشتبندش هم میگوید آیا مخالفت جرم است؟ البته این اصرار او به تقابل با خانوادههای سیاسی، پاشنهآشیل او هم هست و در درازمدت موضع او را به یک تقابل و دعوای شخصی تقلیل خواهد داد.
صغراکبرای احمدینژادی
احمدینژاد بازیهای کلامی خاص خودش را دارد. مثل اینکه عادت دارد از پاسخدادن طفره برود، سفسطه کند و سؤال را با سؤال پاسخ دهد. این شیوه او در آن هشت سال و بهویژه هر زمان که با خبرنگاران روبهرو بود، بارهاوبارها تکرار شده است. او در تحلیلهایش، صغرا کبرای خود را میچیند و استنتاجی که میخواهد را میگیرد. از گزارههای بهظاهر درست، نتیجه مطلوب خویش را مستفاد میکند. مثلا الان او متهم است که زمانی به میدان آمده که یارانش را در خطر دیده است. همانطور که در آن هشت سال هم گفته بود هیئت دولتش، خط قرمز اوست. به مسائلی انتقاد میکند که سالها در برابرش سکوت کرده بود اما حالا که پای یارانش در میان است، معترض شده است. این انتقاد به گوش خودش هم رسیده است و در همان ویدئو، مجری هم در همین باره از او سؤال میکند اما احمدینژاد با رندی از همین پرسش، پاسخ مطلوب خود را میگیرد و میگوید یعنی اگر به برادر یا آشنای طرف ظلم شد نباید از او دفاع کند؟ او با زیرکی از پاسخ به اصل سؤال یعنی علت سکوتش در آن هشت سال در میرود.
لجاجت به جای عدم صداقت
همسو با احمدینژاد، بقایی در توییتر مینویسد «این سؤال را از موکلینشان بپرسید که چرا از وکلایشان حمایت نکردند و الان هم نمیکنند! بالاخره رئیسجمهور مملکت سرهنگ نیست و خودش حقوقدان است!»؛ این یعنی برخلاف ادعای احمدینژاد که هنوز هم خودش را وکیل و آشنای همه ملت میداند اما در عمل او فقط وکیل یارانش است. علی شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت، در توییترش نوشته است: «بهنظر مىرسد احمدىنژاد اخیرا فرصت کرده است قانون اساسى و قانون آیین دادرسى را بخواند که با حقوق ملت، مفاهیم حقوقى و بایدهاى قضائى آشنا شده است. حرفهاى جدى جدیدى در مورد موضوعات قدیمى مىزند. احتمالا به آرشیو ٢٠ سال گذشته مطبوعات و رسانههاى اصلاحطلب نیز مراجعه داشته است».
یک مثال قابل تأمل برای تشکیک در صداقت گفتار احمدینژاد، ماجرای کهریزک و رخدادهای سال ٨٨ است. احمدینژاد نهتنها هیچ وقت در تمامی این سالها در قامت معترض ظاهر نشد بلکه بعدا قاضی تعلیقشده در دادگاه انتظامی قضات بابت جنایت کهریزک را به سمت ریاست سازمان تأمین اجتماعی منصوب کرد. حتی در برابر مجلس هم ایستاد، اساسنامه سازمان تأمین اجتماعی را تغییر داد و پای استیضاح و برکناری وزیر کار، رفاه و تأمین اجتماعیاش هم ایستاد اما حاضر به کنارگذاشتن مرتضوی نشد. درحالی که مجلس شورای اسلامی کمیته حقیقتیاب را مأمور بررسی درباره رخداد کهریزک کرد و حتی به دستور مقام معظم رهبری سوله غیرقانونی کهریزک تعطیل شد اما از احمدینژاد در هیاهوی رخدادهای ٨٨ هیچ واکنشی دیده نشد. حتی وقتی در آخرین نشست خبریاش در فروردینماه از او درباره علت حمایتهایش از سعید مرتضوی سؤال شد، پاسخ او این بود: «ماجرای کهریزک ربطی به دولت نداشته است». حالا همین محمود احمدینژاد در همین ویدئوی آخر هم مدعی شده است: «در شورای عالی امنیت ملی درباره ستار بهشتی من تقریبا با رئیس قوه قضائیه دعوا کردم، فریاد زدم.. گفتم چه وضعشه...» اما حتی همان زمان هم این نمایندگان مجلس بودند که همانند ماجرای کهریزک به حادثه کشتهشدن ستار بهشتی ورود کردند، نه احمدینژاد. احمدینژاد الان مدعی شده که در شورای عالی امنیت ملی معترض این حادثه شده، درحالیکه تا پیشازاین هیچوقت، در هیچیک از سخنرانیها یا مصاحبههایش درباره ماجرای ستار بهشتی صحبتی نکرده بود؛ حتی کوچکترین نشانهای که حامل دغدغه یا اهمیت این حادثه برای رئیس یا اعضای دولت وقت باشد، وجود ندارد. احمدینژاد در همه این سالها نه با صداقت بلکه با لجاجت اهدافش را به پیش برده است. صداقت رئیس سابق دولت در ادعای تظلمخواهی و دفاعش از حقوق ملت هم اینگونه است؛ لجاجت بر سر چیزی که وجود خارجی نداشته است.
حامیسازی
عباس امیریفر، امام جماعت و رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاستجمهوری، چند وقت پیش گفته بود که احمدینژاد خودش است و عدهای محدود در اطرافش، او اعتراف جالبی کرده بود؛ گفته بود تفاوتش با رئیس دولت اصلاحات این است که جریان یا بدنه حامی اجتماعی ندارد. به قول امیریفر، حداقل رئیس دولت اصلاحات میان علما و مراجع حامیانی دارد که احمدینژاد حتی این را هم ندارد. بهنظر میرسد یکی از قطعات پازل سیاسی احمدینژاد نقطه ضعفی است که امیریفر به آن اشاره کرده است. او میخواهد برای خود بدنه اجتماعی یا حامی بسازد.
اینکه چقدر موفق خواهد شد، مشخص نیست. احمدینژاد میخواهد همه اعتراضها و انتقادها به عملکرد هشتسالهاش را با تهییج افکار عمومی و حمله به این و آن خنثی کند، شاید بتواند بخشی از جامعه را که حافظه تاریخی کوتاهمدتی دارند با خود همراه کند. اگرچه بهنظر میرسد که دامنه حامیانش گسترش پیدا نخواهد کرد. رفتار او بیشتر به بازسازی حامیان پیشینش خواهد انجامید. بعید است که سخنانش برای طبقه متوسط جذابیتی داشته باشد، ادبیات او بیشتر برای اقشار حاشیهای و طرفدارهای سنتیاش جذاب است.