
به گزارش خبرگزاری برنا، برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری شب گذشته 16 اسفندماه 1396 ساعت 23 روی آنتن رفت. مهران مدیری در این برنامه میزبان علیرضا فغانی داور بین المللی فوتبال بود.
برنامه شب گذشته دورهمی با خوانندگی مهدی یغمایی آغاز شد و این خواننده کشورمان در دورهمی های گذشته مهمان مهران مدیری شده بود و انگشتر هدیه مادرش را به عنوان هدیه به موزه دورهمی تقدیم کرده بود.
علیرضا فغانی داور بین المللی فوتبال کشورمان که شب گذشته 16 اسفند 1396 مهمان برنامه دورهمی شد و از ماجرای عاشق شدن و ازدواجش گفت.
در ادامه گفتگوی مهران مدیری با داور بین المملی فوتبال با طرح این موضوع آغاز شد که آقای فغانی شما همه خانواده تان داور هستند، بله ؟ _ بله ، پدر همسرم و پدر خودم دو دوست قدیمی بودند و هر دو داور . من از پدرم ممنونم که ما را به اجبار به دو چیز سوق داد ، یکی اینکه ما را به اجبار به کلاس زبان میفرستاد و این خیلی به ما کمک کرد و دوم اینکه ما را به اجبار به سمت داوری سوق داد و من از این ماجرا خیلی راضی هستم.
همچنین، علیرضا فغانی درباره جایگاه داوران در دنیای ورزش گفت :متاسفانه داور کسی است که اصلا دیده نمیشود. با وجود اینکه علاقه به فوتبال بیشتر است اما با این حال باز هم ما خیلی کم دیده میشویم . این داور بین المللی درباره سن داوری گفت:سن داووری پیش از این تا 45 سال بود اما چند سالی است که تغییر کرده و تا هر زمان که داور بتواند در تست های ورزش و سلامت موفق باشد میتواند به داوری ادامه دهد.
مهران مدیری درباره عصبانیت علیرضا فغانی پرسید و گفت شما آدم عصبانی هستید که آقای فغانی گفت:خیر من بیرون از زمین اصلا عصبانی نیستم اما در زمین اینطور به نظر میرسد و با اشاره مهران مدیری به چهره خشن کلینا ، درباره مهربان بودن او صحبت کرد.
علیرضا فغانی درباره شروع داوری اش گفت :من داوری را از سن 16 سالگی آغاز کردم و الان که 39 سال دارم خیلی راضی هستم و مهم ترین عاملی که من به اینجا رسیدم تشویق های خانواده خودم و همسرم بود اما من هرگز توصیه نمیکنم که دنبال این حرفه بروید ، حتی پسر 15 ساله خودم نیز وقتی در غیاب من در کلاس های داوری شرکت کرد من اصلا راضی نبودم چون رسیدن به جایگاه داوری و مراحل این رسیدن خیلی سخت است.
علیرضا فغانی درباره عاشق شدنش گفت :من با خانواده همسرم رفت و آمد خانوادگی داشتیم اما من با خانم ها رابطه خوبی نداشتم و در این رفت و آمدها تنها در حد چند کلمه با همسرم صحبت کرده بودم اما همیشه دوست داشتم اگر همسری انتخاب میکنم او باشد. بعد از گذشت یکسال از سربازی خانواده چندجا برای من برای خواستگاری رفتند اما خداروشکر من را نپسندیدند و من در خفا به عمویم گفتم که به همسرم علاقه مند هستم و همین باعث شد تا خانواده برای خواستگاری به منزل آنها بروند و این ماجرا مربوط به سال 79 است و من یک پسر 15 ساله و یک دختر 4 ساله دارم.