
تا نوروز چند ساعت بیشتر نمانده است؛ در لحظههای آخرسال 96 که عطر بهار در فضا پیچیده، دلم رضا نمیدهد از خشکسالی، چالشهای اجتماعی، انواع فسادها، منازعات و تلخی حوادثی که امسال از سرگذراندیم چیزی بنویسم. رویهمرفته سال بدی بود.
دلم میخواهد در این لحظههای آخر، به هوای ترنم طبیعت، جامهی شادی به تن کنم. اگر عمری باقی بود، و خدا خواست دوست دارم سال آینده هم با تلاشهای رسانهای در حد توانم، همچنان به حیات اجتماعی خود در حوزه رسانه ادامه دهم.
چون بنا ندارم در این یادداشت کوتاه از مشکلات بگویم؛ در مورد روزنامهنگاری اندوهبار این روزها هم چیزی نمیگویم؛ در این مورد اما به بهبود فضا و شرایط رسانهای امید میبندم. به جد معتقدم این بهبودی تا آنجا ضروری است که با جان توسعهی جامعهی کنونی ما پیوند دارد.
بهار که از راه میرسد، درختان با آواز زندگی از خواب طولانی خود بیدار میشوند. انسانها به مثابه گیاهان با حسی سرشار از انرژی و امید، به آواز زندگی پاسخ میدهند، و منتظر تحویل سال میشوند. بهنظر من این امید و انرژی را نباید از جنس خیالات بیثمر دانست. مهم این است که وقتی به این خواستهها و خیالات دعوت میشویم، چقدر این آمادگی در وجودمان نهادینه باشد؛ و چقدر در خودمان ارادهی تغییر و تحول نهفته باشد.
در فرهنگ عامه، سال سگ را خوب میدانند، چون سگ حیوان باوفایی است. امیدوارم سال 97 سالی سرشار از مهر و وفای به عهد باشد. سالی برای صلح و توسعه؛ و سالی که مردم ایران به راستی شایستهی آن هستند.
سال نو را به همهی عزیزان، دوستان، آشنایان و همهی مردم تبریک میگویم.