
قلعه گنج شهرستانی است در جنوب استان کرمان، جایی که میشود نامش را گذاشت سرزمین فراموشی. جایی که ظاهرش شبیه تبعیدگاه ابدی فراموش شدهگان است. در قلعه گنج از زمین آتش میروید و از آسمان آتش میبارد، چهره آدم ها تکیده است، زنان جوان و زیبا با چشم های درخشان و نگاهی عمیق به مادربزرگهایی که سالیان دیدهاند و روزگار بر آنها گذشته میمانند، گویی قلعه گنج، قلعهای است که زیباییهای بکرِ رو به زوال را در پشت دیوارهای بلند گرما و خشکسالی و قهر طبیعت به اسارت گرفته است.
حکایت زیباییهای رو به زوال قلعه گنج، فقط قصه آدمهایش نیست، نخلستانهای سوخته، باغهای پرتقال نابود شده و چشمهها و قنات های خشکیده... در نگاه اول گویی هر جنبدهای اینجا در صف طولانی زوال ایستاده تا نوبتش برسد... یکی از جوانهای قلعه گنج میگوید تا بیست سال پیش کسب و کار خانوادگی ما باغداری بود، من که گرما دارد اخرین ذرات توانم را بخار میکند و از جانم میکاهد، کاهلانه میپرسم: کجا؟ میگوید: همین جا، قلعه گنج... من بلافاصله اطرافم را نگاه میکنم به خشکیهایی که در دور دست زیر هرم تابش آفتاب به رقص درآمده اند، به استوانههای نیمه سبز و نیمه زرد شکستهای کمی آنطرف ترم که روزگاری نخلستانهای با شکوه بودهاند... و باور نمیکنم چیزی به طراوت و شیرینی و شادابی پرتقال زیر این آسمان و از همین زمین میروییده، چشمهها که خشک میشوند، چاههای عمیق که به جان شیوههای تاریخی آبیاری میافتند، خشکسالی که گریبان شهر و مردمی را که فراموش کردهاند چگونه از منابع آبشان نگهداری و بهرهبرداری کنند، میگیرد، حکایت زوال قلعه گنج آغاز میشود تا آنجا که پنج سال پیش وقتی بنیاد علوی عزم میکند تا پروژه محرومیت زدایی و ایجاد معیشت پایدار را در یکی از مناطق محروم کلید بزند، آمار و ارقام و شواهد، براساس وسعت منطقه و ابعاد متعدد محرومیت، قلعه گنج را نشان میدهند.
5 سال از فعالیت بنیاد علوی در قلعه گنج میگذرد، ماه رمضان همین امسال چند نفر از اهالی منطقه میهمان برنامه ماه عسل شدند و گفتند: «ما سیمرغ-هایی بودیم که از دل خاکستر برآمدیم». آن برنامه اعتراضات زیادی در پی داشت، خیلی ها امدند و در شبکه های اجتماعی نوشتند که در قلعه گنج هیچ معجزه ای رخ نداده، آمدند از محرمیت بی انتهای آن مردم نوشتند، از بی آبی، بیکاری، گرسنگی... همین ها باعث شد که من مشتاق دیدن قلعه گنج شوم و به مهمانی این محروم ترین منطقه ایران بروم که حالا یک بزداری صنعتی دارد و چندین بزداری محلی که حاصل وارد کردن سه هزار راس بز اسپانیایی به قله گنجاند، بزهایی که در هربار زاد و ولد سه قلو میزایند و بطور متوسط روزانه سه لیتر شیر میدهند، این بزداری به تنهایی حدود پنجاه نفر بومی را استخدام کرده علاوه بر آن همین بزها با سازوکاری مطابق وام های کم بهره به متقاضیان تاسیس دامداریهای کوچک واگذار می¬شود که آنها را هم دیدم، اینهمه شیرِ حاصل از چندین هزار بز در کارخانه لبنیاتی که شرکت پاک در حال تاسیس آن است، قرار است به فراوردههای لبنی تبدیل شوند، همین الان هم شیر بدست آمده به طور سنتی و محدود به کره و پنیر و ماست و ... تبدیل میشود، بنیاد علوی همانجا در حال احداث یک کارخانه سنگ آهک است که بتواند بخشی از مواد اولیه مورد نیاز کارخانه فولاد کاوه جنوب را تامین کند، بنیاد علوی به زنان خانه دار قلعه گنجی، هرکس که داوطلب یوده، دار قالی و چله و نخ و کرک و ابزار داده و کلاس های آموزشی برایشان گذاشته و خرید قالی های بافته شده را از آنها تضمین میکند، یکی از زنانی که با او حرف زدم که پای گلستان قالیاش نشسته بود میگفت قالی اول را یکسال طول کشیده تا بافته اما حالا دومی را دارد سه ماهه تمام میکند. قلعه گنج تا پنج سال پیش حتی یک بیمارستان نداشت حالا بیمارستان مجهز و فعالی دارند که مراجعه کنندگانش از نوزاد تا کهنسال پرتعدادند و این خود نشان میدهد تا همین پنج سال پیش مردم برای درمان یک بیماری ساده چه رنجی را متحمل میشدند و چه بسا که از خیر ملاقات با دکتر و درمان دردشان میگذشتند. یکی از قلعه گنجیهایی که در برنامه ماه عسل شرکت کرده بود، میگفت در منطقه ما اگر کسی هر شب غذایی برای خوردن داشت، بقیه مردم او را خوشبخت و ثروتمند میدانستند.
امام جمعه قلعه گنج میگوید: "مردم تا پیش شروع طرح ایجاد معیشت پایدار در قلعه گنج همه تلاششان برای زنده ماندن بود و نه زندگی کردن، اتفاقی که امروز افتاده این است که مردم ما یادگرفتهاند که امید داشته باشند و کم کم دارند یاد میگیرند که زندگی کنند". فرماندار قلعه گنج میگوید در این پنج سال، امنیت در شهرستان قلعه گنج هشتاد و پنج درصد افزایش داشته است. با این حال خود او تاکید می کند که موضوع آب در این منطقه از مرحله بحران عبور کرده و وارد مرحله جنگ آب شده است. وقتی از مدیر طرح ملی قلعه گنج درباره انتقادات بعد از برنامه ماه عسل میپرسم مثال خوبی می-زند، میگوید:" واقع بین اگر باشیم، یک ساختمان ده طبقه را هم نمیشود در سه سال ساخت و به بهرهبرداری رساند، چه برسد به شهرستانی به این وسعت و با این ابعاد محرومیت، ما امروز فقط میتوانیم بگوییم که قلعه گنج در ریل آبادانی و توسعه قرار گرفته است. "
وقتی میروم به محل اقامتمان که هتل کپری 4 ستاره قله گنج است، هنوز باور دارم که ته دنیا هستم، اینهمه زیبایی، هنر و تکنیکی که مردم اینجا صدها سال است در ساختن این کپرها دارند، لیاقت جهانی شدن دارند، اتفاقا مدیران هتل می گویند که در فصلهای خوش آب و هوا توریست های خارجی بسیاری در این هتل اقامت میکنند، مثل خیلی دیگر از شهرهای ایران نیستند که فکر کنند توی هتلشان باید شنیسل مرغ و میگوی تمپورا سرو کنند، غذاها همه محلی است و این خودش ظرفیت دیگری از جاذبههای آخر دنیا را نشان می دهد، اما وقتی خسته و گرما زده شیر آب هتل را باز میکنم که آبی به سر و صورتم بزنم متوجه می شوم که این آب داغ هیچ وقت خنک نمیشود، تازه برای ما که مهمان هتلیم، قلعه گنج بهشتی است که بیست و چهارساعته آب دارد، در همان نزدیکی ما محلههایی است که بومیان می گویند در بیست و چهار ساعت در زیر این آتشی که از آسمان میبارد، فقط سه ساعت آب دارند.
با این همه من به آن چیزی که در قلعه گنج دیدم امیدوارم، امیدوارم به این که محروم ترین منطقه ایران دارد از چاه فقر و بیکاری و گرسنگی و ناامیدی بیرون میآید، راهش هنوز طولانی و سخت و طاقت فرساست اما آخرش به زندگی ختم میشود و شاید دو سال دیگر بنویسم که زیبایی های آخر دنیا از جاده زوال برگشته¬اند و در مسیر امید میروند.