به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ عربستان سعودی که به عنوان بازیگری نفتی در خاورمیانه شناخته میشود از چندی قبل علناً تصمیم خود برای کاهش وابستگی به نفت را رسانهای کرد، تصمیمی که اگرچه در مرحله سیاستگذاری تحسین صاحبنظران را در پی داشته اما سیاستهای متناقض سعودی و جایگزینهای نامطمئن برای درآمد نفتی مواردی است که این تصمیم را به سیاستی صرفاً بر روی کاغذ تبدیل نموده است.
در ابتدا با نگاهی به بودجه سال ۲۰۱۸ عربستان مشاهده میشود درآمدهای پیشبینیشده کشور حدود ۲۰۸/۸ میلیارد دلار است که از این میزان ۷۷/۶ میلیارد دلار آن مربوط به درآمدهای غیرنفتی و ۱۳۱/۲ میلیارد دلار آن نیز مربوط به درآمدهای نفتی این کشور است و بهبیاندیگر عربستان اتکایی ۶۲ درصدی به درآمدهای نفتی دارد و این در حالی است که عربستان به دلیل محدودیت در تولید از سمت اوپک و همچنین پایین بودن قیمت نفت با کسری ۵۲ میلیارد دلاری مواجه خواهد بود.
اگرچه وابستگی بیش از ۶۰ درصدی عربستان، خود بهعنوان بزرگترین چالش این تصمیم محسوب میشود اما چالش بزرگتر، موانع گسترده سیاسی پیش روی این تصمیم خواهد بود که به تشریح آنها خواهیم پرداخت.
سیاستهای نفتی عربستان چه مستقلاً و چه در قبال آمریکا همواره حول چند محور اساسی تبیین میشده است:
الف) روابط آمریکا و عربستان: ازآنجاکه آمریکا بزرگترین مصرفکننده نفت دنیا است لذا افزایش قیمت نفت اصلاً برای این کشور خوشایند نیست و همواره در پی کاهش قیمتها بوده است؛ در همین راستا چندی پیش دونالد ترامپ در حساب توییتری خود نوشت «با ملک سلمان صحبت کردم و به وی توضیح دادم که به دلیل آشفتگی و اختلالات در ایران و ونزوئلا، از عربستان سعودی میخواهم تولید نفت خود را احتمالاً دو میلیون بشکه در روز افزایش دهد و کمبود عرضه را جبران کند. قیمتها بسیار بالاست و وی با این موضوع موافق بود»، همچنین خبرگزاری رویترز در گزارشی آورده است «بن سلمان پیش از خروج آمریکا از برجام به ترامپ قول افزایش تولید نفت را داده است»؛ ازآنجاکه عربستان در عرصههای مختلف خود را نیازمند حمایت آمریکا میبیند ناچار به تبعیت از سیاستهای کلان نفتی آمریکا است و همانطور که از مکالمات مقامات دو کشور مشهود است، عربستان پاسخی جز آنچه مقبول آمریکا بوده است بر زبان جاری نکرده است.
ب) نفت بهعنوان حربهای در دست عربستان: این کشور همواره برای مقابله با سایر کشورها و یا جلب همکاری آنها از این حربه استفاده کرده است؛ چه در آنجا که برای ضربه زدن به ایران با افزایش تولید در پی کاهش درآمد نفتی ایران بوده است و چه در جلب رضایت آمریکا با افزایش تولید و بهتبع آن کاهش قیمت نفت، از این حربه بهره برده است، درواقع اگر عربستان تصمیم بگیرد نفت را از عرصه سیاست خارجی خود کنار بزند این کشور در این عرصهی مهم بهمثابهی پیکری بدون دست خواهد بود و بازوان تعیینکننده معادلات سیاست خارجی خود را از دست میدهد.
از طرفی نیز عربستان برای ایجاد ساختارهای داخلی در جهت کاهش اتکا به نفت، درآمد نفتی را منبعی بیهمتا میداند اما ازآنجاکه عربستان دربند موارد مطرحشده گیر افتاده است لذا هرساله نهتنها مجالی برای سرمایهگذاری در ساختارهای داخلی پیدا نمیکند بلکه با کسری شدید در بودجه مواجه میشود.
اما عوامل بالا بهخودیخود مشکل اساسی برای عربستان به بار نخواهند آورد چراکه اگر عربستان بتواند اتکا خود بر نفت را کاهش دهد (اگرچه با روند کسریهای بودجه، سرمایهگذاری در ساختارهای داخلی و اجرای سیاست کاهش اتکا به نفت مدت بیشتری به طول بیانجامد) از نفت فقط بهعنوان ابزار استفاده مینماید یعنی عایدات مالی آن، موردتوجه این کشور نیست بلکه با شدت بیشتری و بدون توجه به اثرات سوء قبلی که در پی افزایش تولید و بهتبع آن کاهش قیمت به وجود میآمد از نفت در مقابله و یا جلب همکاری سایر کشورها استفاده میکند.
عاملی که تمام نقشههای عربستان را نقش بر آب کرده است ناتوانی این کشور در کسب درآمد از ساختارهای مفروض برای جایگزینی درآمد نفتی است.
یکی از راهکارهای کاهش اتکا به منابع حاصل از فروش نفت در بودجه، برنامههای ریاضتی ازجمله وضع مالیاتهای سنگین است؛ این سیاست با ساختار جمعیتی جوان عربستان و شعارهای بن سلمان که در طرح ۲۰۳۰ مبنی بر افزایش رفاه عمومی و بهبود سطح درمان و آموزش بیان شده است در تضاد کامل است و موجبات نارضایتی گسترده را فراهم میآورد که این اصلاً برای ولیعهد جوان خوب نیست.
برخی تحلیلگران تمامی این طرحها را زمینهسازی برای جلب نظر عموم و بهویژه جوانان میدانند تا مسیر ولی عهد جوان در جاده سلطنت هموارتر گردد.
راهکار دیگری که محمد بن سلمان در راستای طرح ۲۰۳۰ با جدیت آن را پیگیری میکند شهر رؤیایی نئوم است چراکه با تحقق این رؤیا درآمدی سرشار در حوزههای تجاری، صنعتی، گردشگری و علمی عاید عربستان میگردد.
این شهر که در شمال غرب عربستان واقعشده است قرار است مرکزی تجاری، صنعتی، علمی و گردشگری باشد با این ویژگی که از ۷۰ درصد کشورهای جهان تنها ۸ ساعت فاصله دارد.
اما این منبع سرشار که قرار است عصای دست عربستان در سیاست عدم اتکای این کشور بر نفت باشد با تهدیداتی روبروست که آن را در مرحله رؤیا متوقف کرده است:
الف) در دنیای امروزه دسترسی به بنادر استراتژیک در دستور کار بسیاری از کشورهای بزرگ منطقه و جهان قرار دارد چراکه امنیت تجاری آنها درگرو اتصال به این بنادر است؛ در شرایط کنون بینالملل که تعاملات اقتصادی تحت تأثیر تعاملات سیاسی هستند لذا هر کشوری در تلاش است ضمن دسترسی به یکی از بنادر مهم و مطمئن از مطرحشدن بنادر رقیب در منطقه جلوگیری کند و نوعی رقابت به وجود می آید، در این مورد خاص نیز کشور امارات متحده که سرمایهگذاری زیادی روی بنادر تجاری خود کرده است و درآمد سرشاری از این مسیر دارد شهر نئوم را تهدیدی برای آینده اقتصادی خود میداند و دست به اقداماتی ازجمله تصرف جزیره سقطری یمن زده است تا شاید از طریق تسلط بر تنگه باب المندب بتواند معادلات را به نفع خود تغییر دهد. همچنین است همکاری چین و پاکستان در بندر گوادر و همکاری ایران و هند در بندر چابهار که بخشی از ترکیب این همکاری مربوط به رقابت دیرینه هند و پاکستان در مسائل مختلف است.
ب) از موارد دیگری که کارشناسان مانع راه این پروژه میدانند عدم برنامهریزی مشخص و مدون است؛ چیزی که در مورد طرح شهر اقتصادی ملک عبدالله نیز مطرح است، شهری که در سال ۲۰۰۵ کلید خورد و قرار است تا سال ۲۰۳۵ تکمیل گردد اما هنوز با چشم اندازه اولیهی مطرحشده فاصله چشمگیری دارد.
استقلال بودجه عربستان از نفت ملزوماتی دارد که بدون فراهم آوردن آنها اجرای این سیاست ممکن نخواهد بود و از طرفی فراهم کردن شرایط این طرح بزرگ نیاز به بازنگری اساسی در سیاستهای کلان داخلی و خارجی عربستان دارد که با روند فعلی، تغییر رویهی سیاست مردان این کشور بسیار دور از ذهن است.
منبع:مشرق