«دیدن این فیلم جرم است» فیلمی طرفدار سانسور و متولد از نگاهی سانسورچی است، فیلمی که در آن مردم به شدت سانسور شده و تنها نهادها و سازمانهای حکومتی به جان هم افتادهاند و در فیلم سازمانی که قرار است مظلوم واقع شود، با حواسپرتی فیلمساز به بغض و عقدهاش بالعکس به شدت منفور میشود.
فیلم حرفی از مردم ندارد، دیالوگهایی که برای مردم زده میشود را نمیتوان جدی گرفت، تقویت حس نرینگی با جملاتی مثل غیرت و غرور تنها شبیه فریب است و در فیلم از یک خصومت شخصی نمیتوان به این مسأله مردمی و سیاسی دست یافت. مسأله مطرح شده در «دیدن این فیلم جرم است» کاملاً شخصی است، فیلمساز نمایندهای از سازمانی که حرفش را میزند به نظر میرسد که از حکومت و نهادهای حکومتی حقخواهی میکند، چسباندن وصله «حرف مردم» یا «غیرت سیاسی» به این فیلم تنها دروغ و فریبی بزرگ است که نباید مردم بهای این حقخواهی کاملاً منفعتطلبانه را بدهند.
همه این مسائل در دل فیلم نهفته و از آن بیرون میآید و نشأت گرفته از ذهن مخاطب نیست. مخاطبی که از دل جامعه و مردم به دیدن این فیلم بیاید به شدت احساس جدایی و دوری از حکومت را خواهد داشت. در هیچ جای فیلم نمیتوان یک شخصیت دید که نمایندهای از مردم باشد و دعوای شکل گرفته به جای تبلور حس غیرت سرکوفت و منتی از یک قشر به مردم است که گویا منت هر چیز کوچک را بر سر مردم میگذارند، فیلمی به شدت یک طرفه که مردم در آن حذف شده و فیلمساز نهادها و سازمانها را به حساب و کتاب دعوت میکند و نگاهی از بالا به مردم دارد که گویا قرار است در نهایت همان سازمان که فیلم حامیاش است منتی بر سر مردم باشد.
«دیدن این فیلم جرم است» به شدت نگاهی پنهان شده را لو میدهد، یک طلبکاری بزرگ در فیلم دیده و حس میشود که چون حس طلبکاری ارضا نشده، بغض شکل میگیرد و فیلمساز همانطور که رسالتی از هنر میتواند رسیدن به نرسیدهها باشد، تنها به بغضش فکر میکند و همه آنچه که آرمانش است را در فیلم قرار میدهد و به وسیله هنر (که اینجا کاملاً یک وسیله است) انتقام میگیرد.
فیلم نمیتواند یک نگاه ملی و دغدغه حکومتی و مردمی داشته باشد. فیلمساز حتی به کوچکترین مسئله برای مطرح کردن منافع حکومت یا مردم توجه نکرده، کاملاً نگاه یک نگاه سازمانی است که به سمت افراط میرود چرا که اگر فیلمساز قرار بود دغدغهای حتی برای حکومت داشته باشد باید میفهمید که در فیلمش شخصیت انگلیسی برای ایران یک قهرمان است. آن طور که در فیلم مطرح میشود شخصیت انگلیسی برای نجات ایران از تحریم به ژاپن میرفته و اگر مرتکب اشتباه نمیشد به راحتی به ژاپن میرسید و به ما در دور زدن تحریمها کمک میکرد، پس او یک قهرمان و ناجی است که حال فیلمساز با تلاشی مذبوحانه قصد تخریب این ناجی خودساخته را دارد، به شکلی که در فیلم مطرح میشود چندین سوال به وجود میآید.
یکی از اصلیترین پرسشها این است که اگر شخص متجاوز به همسر شخص دیگری تعرض کرده بود که آن شخص قدرت یک بسیجی را نداشت چه اتفاقی میافتاد؟ فیلم حتی در این مسأله نیز مردم را حذف کرده و با استفاده از عنصر تصادف که علت و معلول درام را کاملاً از بین میبرد پایههای قصهاش را بنا کرده. در فیلم به طور تصادفی شخصی به یک خانم یه شکلی به شدت غیرمنطقی حمله میکند، آن زن به شکل عجیبی از دست مرد فرار کرده و اتفاقاً به یک مکان میرود که پایگاه بسیج در آنجا اتوموبیلها را بازرسی میکنند، به طور اتفاقی همسر زن مورد تجاوز قرار گرفته بسیجی است و از قضا فرمانده پادگان است، از قضا شخص متجاوز یک انگلیسی است، از قضا همان موقع باید برای دور زدن تحریمها به ژاپن برود و... .
حجم زیادی از تصادف در یک لحظه از فیلم منطق را کاملاً از بین میبرد و دست فیلمنامهنویس را برای کنار هم چیدن اتفاقات رو میکند و بغض موجود در فیلم بیش از پیش نمایان میشود. فیلم قصد فریب مخاطب را دارد و میخواهد ادعا کند که حرف سیاسی و در پی آن مردمی میزند، جدا از اینکه حتی یک کاراکتر از قشری خارج از اقشار حکومتی در فیلم دیده نمیشود مسأله فیلم کاملاً شخصی است و «دیدن این فیلم جرم است» یک تسویه حساب شخصی و درون نظامی است که هیچ ربطی به سیاست و مردم ندارد و این در لایههای اولیه فیلم نیز به شدت مشهود است و فیلمساز ناخودآگاه خود را در سطح قصه نیز لو میدهد چرا که اگر عصبانیت اولیه فرمانده پایگاه بسیج برای مرگ فرزند متولد نشدهاش نبود مطمئناً اتفاقاتی که میبینیم رخ نمیداد.
آن چیز که در ذهن فیلمساز وجود دارد شکلگیری یک درام قدرتمند و منسجم نیست. فیلمساز تنها در تلاش برای خلق یک موقعیت است تا بتواند همه آن چیز که در ذهن دارد را بیان کند و تنها یک بغض وجود دارد که حس میشود. شکلگیری ایهام در قصه تنها عنصری است که مخاطب را روی صندلی سینما نگاه میدارد در واقع فیلمساز با تکیه بر این ایهام و کلوزآپهایش که سعی بر نزدیک شدن به کاراکترها دارد و التهاب موجود در فضایی که خلق شده مخاطب را برای دیدن نتیجه فیلم کنجکاو میکند و از آنجا که گرهی کور در فیلمنامه به وجود آمده مخاطب منتظر دیدن عاقبت کاراکتر اصلی فیلم است و این برگه برنده فیلم برای حفظ مخاطب و تحمیل حرفهایش به او است اما مطمئناً هر مخاطبی پس از دیدن این فیلم میتواند حجمی از احساسات قلقلک شده در وجود خود را حس کند اما در نهایت «دیدن این فیلم جرم است» حس، نظر و نگرشی پایدار در ذهن مخاطب خود نخواهد داشت جز شکلگیری نفرتی از سوی مخاطبان نسبت به هر آنچه در فیلم دیده میشود.
نویسنده: علی ناصری