
اختصاص روزی به نام شیخ اجل به پاسداشت مردی است که در گذر تاریخ همواره برای همة ما آموزگارزندگی بوده است با همة جنبههای آن و بدین جهت است که برای ملت ایران و دوستداران زبان فارسی وفرهنگ ایرانی هر روز، روز سعدی است و او هرگز از عرصة حیات فرهنگی و اجتماعی ما غایب نبوده تا ما بانامگذاری روزی بخواهیم به او حیات فرهنگی ببخشیم.
انتخاب روز اول اردیبهشت ماه هم که بهار با تمام قامت چهره نشان داده است، نشان از ذوقِ کسانی استکه با دنیای سعدی و زیبا دوستی او آشنایی دارند.
سخن کوتاه بنده در این مقال از نوع سادة آن است، اما تصور من آن است که پاسخ دادن بدان دشوار استو آن این است که «چرا ملت ما سعدی را دوست دارند؟». البته هر ملتی مشاهیر فرهنگی خود را دوست دارند،اما آن چه در خصوص سعدی باید گفت، این است که سعدی نمود تمامت فرهنگ ماست و شاعری باید بسیار والا مرتبه باشد تا بتواند آینة تمام نماى فرهنگ یک ملت باشد و سعدی این گونه است، اگر باور نمیفرمایید یک بارمجموعة ارزشمند امثال و حکم علامه دهخدا را ورق بزنید. این کتاب نشان دهندة حضور تولید کنندگان کالایفرهنگی است که متعلق به گذشتگان است، اما در زندگی امروز ما آفریدههای آنها مورد توجه و عنایت است، بهدیگر سخن این کتاب نشان میدهد که از مجموعة نویسندگان و مشاهیر گذشته سهم هر یک در زندگیامروزین ما چقدر است. نگاهی کوتاه به این کتاب که به واقع تلخیص تمامی فرهنگ ایران زمین است، نشانمیدهد که سعدی بر قلة این حضور ایستاده است و از فراز این قله به گذشت قوافل ایام حیات فرهنگی ایرانزمین مینگرد و کمتر کسی هم شأن و هم مرتبة اوست. به این اعتبار میتوان گفت که ملت ایران در طول تاریخفرهنگ خویش هیچ کس را همانند سعدی در جمع خود نپذیرفته است. هیچ کس را چون او محرم آنات ولحظههای خلوت و جلوت خویش نداشته است و این برای خداوند هنر مرتبتی بسیار عظیم است که بتواند قلبو روح یک ملت را این گونه تسخیر کند.
خداوندان ملک سخن چگونه باید خداوندی کنند تا دلهای مشتاقان را صید کنند، اما تنها چگونه سخنگفتن نیست که صیادی دل و روح میکند، از چه چیز سخن گفتن هم در این قضیه نقش تعیین کننده دارد و باپاسخ به همین دو ویژگی است که میتوان به سؤال این بحث پاسخ داد که چرا ما این اندازه به سعدی وآفریدههای هنری او عشق میورزیم و با آنها زندگی میکنیم.
نخستین اصلی را که باید در بررسی آثار سعدی و آفریدههای هنری او پیش چشم داشت، جامعیت آثارسعدی است، جامعیتی که همة جانبههای حیات را در بر میگیرد. پادشاهان و وزرا و پیامبران و تاجران ودانشمندان و دهقانان و خلاصه همه و همة صنوف و طبقات اجتماعی در آثار سعدی حضور دارند. هیچطبقهای از طبقات اجتماعی نیست که با خواندن آثار سعدی نتواند نقش خود را در آیینة رفتار و اعمال یکی ازافراد، که تیپها و طبقات اجتماعی را نمایندگی میکنند، باز خوانی نکند. به دیگر سخن آثار سعدی بازگو کنندة حیات اجتماعی فرد، طبقه، یا گروه خاصی نیست. این جامعیت تنها در قلمرو حضور طبقات و گروههایاجتماعی خلاصه نمیشود، اعمال و رفتاری که در آثار شیخ اجل توصیف و تحلیل گردیدهاند، همه نوع کاریاعم از نیک و بد را در برمیگیرد. در آفریدههای سعدی سهم خوبی و نیکی و پارسایی بیش از بدی و ناراستیتوصیف گردیده، زیرا بنای جامعه و اخلاق اجتماعی بر حفظ ملکات اخلاقی و ارزشهای معنوی و اعمال نیکاست، اما این امر به هیچ وجه به معنای این نیست که بدی در آثار سعدی جایی ندارد و این آثار پالوده وپیراسته از بیان هر نوع بدی است. مگر میتوان نقش بدی را در زندگی آدمی نادیده گرفت؟ بدی همزاد نیکیاست. مگر در جامعة بشری میتوان، اجتماعی را دریافت که در آن تبهکاری جایی نداشته باشد، مردم دروغنگویند، فحشا وجود نداشته باشد و همگان پاکیزهکار و پرهیزگار باشند، خداوند چنین جامعهای خلق نکردهاست و در جامعة انسانی نیز چنین جامعهای وجود ندارد، این چنین جامعهای تنها در ذهن نظامی گنجویشاعر بزرگ ایرانی و تامس مور میگنجد وگرنه در قلمرو زندگی اجتماعی تا بوده، همین وضع بوده و همیشهدر کنار راستی، ناراستی، در کنار شجاعت، زبونی و همراه آزادگی خفت و نکبت بوده است. هنر بزرگ سعدیهمین است که گزارش او از زندگی گزارشی واقع گرایانه و عینی و ملموس است و صورت تجریدی ندارد.تجربة دگرگون شدة زندگی و واقعیت تحریف شدهای نیست که خواننده نتواند با آن همدلی و همراهی کند.
این نکته، لطیفهای است ظریف و دقیق که فهم آن نیازمند واقعگرایی و حقیقتجویی است و بدون درکدرست آن امکان تحریف و تخریب و احساس غرابت بسیار زیاد است، چنان که یکی از نامدارترینمستشرقینی که سالها حیات خویش را صرف شناخت فرهنگ و ادبیات ایران کرده است، در کشف و درک حقیقت و علت نفوذ سعدی در دنیای ما ناکام مانده است و داوریهایی که در خصوص سعدی کرده است، غیرقابل قبول و از نوعی ناهمدلی و غریبگی نشأت گرفته است. تبیین و توضیح تجربههای مختلف حیات انسانی نه نشان از ماکیاولیگری سعدی دارد ونه بیان کنندة خصلت زیرکانة نیمه دیندار و نیمه دنیاداران ایران، بلکهبیان واقعیت زندگی است. مگر دینداران هیچ گاه گناه انجام نمیدهند؟ یا مگر غیر متدینین هرگز عزم کارپسندیده نمیکنند؟ بیان پیچیدگیهای روح آدمی با تبیین بسیط و سادة آن همخوان و همراه نیست و نتیجهایعاید نمیشود. از همین جاست که برخی از اهل علم به مطالعات غیر بومی اعم از غربشناسی، شرق شناسی،بدون قرار گرفتن شخص در فضای فرهنگی و کسب تجربههای همدلانه، به چشم تردید و سوءظن مینگرند.بسیاری از داوریهایی هم که امروز ما از تمدن مغرب زمین به عمل میآوریم، از همین دست است و فاقدارزش واقعی است، همان گونه که آثار غربیها نیز در توضیح و تفسیر رخدادهای حیات اجتماعی ما به علتکمبود همین تجربههای همدلانه کمتر مورد عنایت و توجه قرار میگیرد. هنر بزرگ سعدی همین است کهتجربههای خویش را با چشمان همدلی و همراهی خواننده همراه میکند. عبارت «افتد و دانی» که تکیه کلام همهٰ ما در انتقال تجربههای غیر معمول حیات است، همان کیمیاگری سعدی است که نه در طلب مشروعیت بلکهبرای انتقال حس واقعی بودن تجربیات و اعمال و رفتار ما در زندگی به کار گرفته است. عبارت «افتد و دانی»برای همة آنها که بر این کرة خاکی زندگی میکنند و همیشه در عوالم ماوراء نمیزیند ـ که اصلاً چنین اسکانیوجود ندارد ـ عبارتی است آشنا.
همین واقع گرایی است که در حیات سعدی امکان زیست او را در قلمرو مختلف فرهنگی اعم از بلخ و غزنه و پنجاب و سومنات، گجرات و یمن و حجاز و حبشه و شام و آسیای صغیر فراهم کرده است، حتی اگر سعدیبه همة این حوزهها سفر نکرده باشد و صرفاً بیان هنری باشد، باز هم نشان دهندة استفادة سعدی ازتجربههای فرهنگی مختلف است، در خلأ امکان پرواز وجود ندارد، هنر انسانهای بزرگ این است که از همینخاک، جهان دگری بسازند و سعدی کسی است که به این مهم دست یازیده است. بر آن نیستم که به شیوة«سوسیالیستی» سعدی را شاعری اجتماعی بدانم، اما حقیقت و جوهرة آثار سعدی چه در حوزة بیان و چه درحوزة معنا چیزی جز گزارش واقعیت حیات آدمی نیست، حتی در حوزة بیان نیز سبکشناسان سخن سعدیرا به صنعت «سهل و ممتنع» نسبت دادهاند و این مناسبترین تعبیر برای زندگی هنرمندانه است. سخن گفتنسعدی در دورهای است که از یک سو خاقانی شروانی نمونة نمادین دشوار گویی است و از سوی دیگر عصرآفرینشهای صوفیانه است که آثار آنان همواره احتیاج به تفسیر و تحلیل دارد و هیچ خوانندهای بدون کشفرموز مختلف نمیتواند با نویسنده ارتباط فکری و هنری برقرار کند، اما بیان سعدی به روانی و دشواری وپیچیدگی روح آدمی است، مسافر جزیرههای مختلف روح آدمی. سعدی هرگز در پی مغلق گویی و پیچیدهنویسی نیست، اما هرگز کلام را به سطح گفتار نازل و غیر ادبی تنزل نمیدهد، اما شگفتی کار در این جاست کهابزار و مصالح این بنای شگفت و سترگ همان مصالح و ابزاری است که مردم کوچه و خیابان از آن بهرهمیگیرند. حتی در حوزة عناصر خیال نیز خیال سعدی فاقد بلند پروازیهایی است که در آفریدههایهنرمندان درجة دوم و سوم زبان پارسی پیدا میشود، تردید نباید داشت که عناصر خیال در شعر شاعری همچون اثیرالدین اخسیکتی از تمامی شعر سعدی بیشتر و غریبتر و تازهتر است، اما «گفته سعدی دگر است».اگر روزی کسی بتواند عناصر این لطف و ملاحت را در حوزة بیان سعدی توضیح دهد، بی تردید کاری قابلستایش و ارجمند در قلمرو زبان فارسی انجام داده است، زیرا آن چه حافظ همشهری سعدی را حافظ کرده،قابل احصا و برشمردن است، امتیاز کار مولانا و نظامی گنجوی و ناصر خسرو و فردوسی قابل توضیحاست، اما سعدی چنین نیست. اجمالاً میتوان گفت: سخن سعدی «آن» است، لطیفة غیبی غیر قابل توصیف. درهمة آثار سعدی نکتة غیر قابل توضیح و لغت مهجور و دشواری که پژوهشگر امروزی نیاز به تحقیق و تدقیقدر آن احساس کند، وجود ندارد. دایرة واژگان سعدی همان است که در حوزة گفت و شنود مردم از آن استفادهمیشود، البته پرواز روح، لحظههای بیتابی و غلیان و جوشش و پرگشودن در آفاقِ معنوی حیات زندگی ازسکوی پرتاب چنین واژگانی دشوار مینماید، سعدی معماری است که توانسته بدین مهم دست یازد، آدمی راگاه در اوج میبینی با ادراکاتی متعالی و گاه در همین گستردة خاک که مهد آدمی است، با رفتاری که ریشه درهمین خاک دارد بی اوجی و پروازی، اما ماندنی دلانگیز و لذت بخش. بیهوده نیست که آثار سعدی هنوز درماوراءالنهر و هند و پاکستان نخستین دریچهای است که فارسیآموزان بر گستردة فرهنگ یاران میگشایند،طلاب و دانشجویان نخستین درسی که میخوانند، آثار سعدی است و دست نوشتههای آثار سعدی ورقِ زریاست که تنها کیمیاگری چون سعدی توان ساخت و پرداخت آن را دارد.
سعدی روایتگر هنرمندانة زندگی واقعی است، بیان کنندة صادق و فرهیختة موقعیت آدمی بر کرة خاکاست، ما چون زندگی را دوست داریم، روایتگر هنرمند آن را نیز دوست داریم و سعدی دوست داشتنیترین روایتگر حیات انسان است. بهرهای از خدا دارد و سهمی هم از شیطان و بدانیم اگر شیطان نبود، زندگی چیزیکم داشت. از این رو ما سعدی را دوست داریم.