
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ این روزها در شهر تهران هر جا میرسید با چهرههای ناراحت و اخمهای در هم رفته پایتختنشینان روبرو میشوی، کافی است سر صحبت را باز کنی تا ناله و شکایتشان به گوش فلک برسد، راننده و کاسب و دکتر و تاجر و معلم ندارد. شاید وجود استرس و مشکلات ناشی از زندگی مدرن امروزی در میان تهرانیها را بتوان یکی از دلایل اصلی این رویداد دانست. اما چرا مردمان این شهر دیگر نمیخندند؟
همیشه شنیدهایم آلمانیها مردمی سرد و خشکند که هیچوقت به غریبهها لبخند نمیزنند. یا وقتی دیگران نیز بدون دلیل به آنها لبخند بزنند آن را توهینآمیز میدانند. آیا این داستان درباره مردم تهران امروز نیست صادق است؟
این همه در حالی است که در شهرهای دیگر مردم بیشتر از پایتختنشینان روی خوش به هم نشان میدهند. مصداق آن نیز سیلهای اخیر در استانهای شمالی و جنوبی کشور بود، سیلی که هر چند خانه و زندگی مردم را با خود برد ولی همدلی، شادی و لبخند را هرگز از چهره آنها پاک نکرد. اما آیا تهرانیها واقعا ناامید هستند؟ و حقیقت دارد افسردگی در وجود پایتخت نشینان رخنه کرده است؟
در سالهای اخیر نتایج پژوهشهای انجام شده در گروه اجتماعی مرکز مطالعات استراتژیک آریا نشان میدهد 42 درصد تهرانیها اغلب شاد، 28 درصد آنها گاهی شاد و 30 درصد آنها همیشه غمگین هستند.
با توجه به اینکه طی سالهای گذشته مردم تهران بیشتر با مشکلاتی مانند معیشت، مسکن، درآمد و ازدواج مواجه هستند استرس نیز در میان آنها دیده میشود که منجر به بروز انواع ناهنجاریها خواهد شد. از سویی بینظمی و ترافیک و تمرکز جمعیت در تهران نیز مزید بر علت شده تا پایتخت نشینان را گوشهنشینتر کند.
تهرانیها افسرده نیستند
نیره توکلی،جامعه شناس، در گفتگو با برنا به بعد دیگری از این موضوع اشاره می کند، وی معتقد است: «در زمینه افسردگی و خشونت در تهران آمار دقیقی وجود ندارد و ما نمیتوانیم بر اساس برخی از پیش فرضها و آمارهای احتمالی قضاوت کنیم. اینکه امروز شهرنشینها کمتر احساس شادی دارند و مردم در در روستاها خوشحالترند مصداق درستی برای ارزیابی نیست. امروز روابط در شهرها هم انسانیتر شده و مردم احساس مسئولیت بیشتری نسبت به یکدیگر دارند.»
وی افزود: «بحران و مشکلات را نمیتوان کتمان کرد ولی این یک روی ماجراست و روی دیگر همبستگی مردمی است که این روزها بیش از گذشته شاهد آن هستیم. بهطور مثال وقتی حادثهای مانند آتش سوزی در شهر بزرگی مثل تهران رخ میدهد در وهله اول مردم در صدد کمکرسانی برمیآیند و این نشان از حس مسئولیت و اعتماد آنها به هم ناشی میشود.»
این جامعهشناس در این زمینه به همبستگی مردم در سیل فروردین ماه اشاره میکند و میگوید: «مردم در سیلهای اخیر ثابت کردند که چقدر همبستگی و همدلی دارند و این همبستگی فراتر از مسائل قومی و نژادی است. همدلی و همراهی مردم نسبت به هم فارغ از هرگونه فرقه و مذهبی بود و نشان داد مردم ایران از ظرفیت مدنی بالایی برخوردارند. نه تنها در استانها بلکه در تهران نیز مردم در کنار سیل زدگان بودند. اینکه در مترو و اتوبوس و خیابان تهرانیها لبخند نمیزنند را شاید نتوان معیاری برای سنجش همدلی و تعهد اجتماعی آنها دانست.»
توکلی از نهادهای مردمی و تشکلها به عنوان مهمترین سرمایههای جوامع نام میبرد و میافزاید: «عملکرد نهادهای دولتی و رسمی به تنهایی نمیتواند پاسخگوی نیازهای اجتماعی مردم در جهت رفع مشکلات باشد. بسیاری از این تشکلها و گروههای مردمی با تجربههای بالا در زمینه رفع موانع و بحرانها گاهی میتوانند از نهادهای دولتی هم مثبتتر عمل کنند. در تمامی کشورهای توسعه یافته نهادهایی وجود دارد که مشوق مردم در بحرانها و مشکلات هستند. اگر افسردگی در بین مردم تهران بیشتر شایع بوده و برخی تصور میکنند همبستگی بین آنها وجود ندارد شاید دلیل آن را بتوان محدودیت فعالیت این نهادها دانست.»
این جامعه شناس اضافه میکند: «همیشه این تصور وجود دارد که مردم ایران و یا تهران چون لبخند نمیزنند افسردهاند یا روی خوش به هم نشان نمیدهند. اما اینها تنها قضاوتهای سطحی است که ما نباید بر اساس آن نتیجهگیری کنیم. تهرانیها افسرده نیستند! مردم ایران شاد و علاقمند به حرکتهای جمعی هستند. مردم تنها نیازمند فضاهای جمعی بازتری هستند. وقتی تمام برنامهها در فضاهای بسته و محدود برگزار شود، عرصهای هم برای بروز شادی وجود نخواهد داشت.»
توکلی معتقد است: «نقدها همیشه متوجه مردم است، وقتی نقد به دولت و نهادهای حکومتی تبدیل به نقد به مردم میشود آنها نیز ناامید خواهند شد. بسیاری از وعدههای واهی که به مردم داده میشود نیز به حس امنیت و اعتماد آنها لطمه خواهد زد. دولت و نهادهای متولی موظف اند تا در سیاستگذاریهای شهری منطقیتر عمل کرده و مردم را به کار و فعالیت و شرکت در فعالیتهای مدنی تشویق کنند تا احساس تنهایی و رهاشدگی نداشته باشند. آن زمان است که مردمان این شهر بدون لبخند، چهرههایشان پر لبخند خواهد بود.»
مردم سرمایههای انسانی و اجتماعی هر جامعهای هستند که با ایجاد بسترهای مناسب در جهت رشد این سرمایه میتوان جامعهای پویا، سرزنده و شکوفا ساخت و این رشد جز با رشد فردی ممکن نخواهد بود. روانشناسی اخلاق نشان میدهد که افکار انسان واقعیت شخص را تعیین میکند، هر کس که زندگی خود را وحشتناک و سخت تصور کند زندگی وحشتناکی خواهد داشت و بنابراین اگر میخواهید خوشحال باشید به عبارت« زندگی من عالی است» برسید تا ببینید این جادوی قدردانی چطور زندگی شما را در برخواهد گرفت.