آدمی، مخلوقی است اجتماعی که حیات آن در گروی حضور در اجتماع است. انسانها و بسیاری از موجودات دیگر، راز بقایشان در اجتماعی زندگی کردن است. این اصل خلقت است، زیرا اگر غیر از این بود، اصلا موجودی خلق نمیشد. از آغاز خلقت، انسانهای اولیه و موجودات دیگر، راز بقای خود را در گروهی زندگی کردن یافتند.
سگهای وحشی از درندهترین و بیرحمترین موجودات روی زمین هستند. آنها موجوداتی اجتماعی اند که در کنار هم زندگی کرده و به شکار میروند. سگهای وحشی خصیصهای دارند که در بین مخلوقات و حتی انسان امروزی کمتر دیده میشود. آنها به صورت گروهی از تولههای یتیم و پیرهای گروه که دیگر قادر به شکار نیستند تا آخر عمرشان مراقبت میکنند!
انسانها بر اساس اتفاقها و اکتشافهایی که افتاد، دستههای بزرگتری را تشکیل داده و کمکم به اجتماعی بزرگ تبدیل شدند. در همین دوران بود که انسانها متمدن شده و برای خود قانونی نانوشته یا نوشته قرار دادند تا طبق این قانون همه بتوانند در کنار هم زندگی کنند. طولی نکشید که اختلافات بین جامعه شهرنشین شروع شد، بیشتر اختلافات به خاطر حب ریاست بود، زیرا هر کسی میخواست خودش هدایت جامعه را به عهده بگیرد، چون نفع خویش را در آن میدید.
افرادی که حب ریاست داشتند، برای خود یارگیری کرده و دستههای مختلفی را تشکیل دادند. دامنه این درگیریها به جنگ ختم شد، چه جنگ مسلحانه و چه جنگ روانی. دود همه درگیریها فقط و فقط به چشم مردم رفته و میرود. امروزه، آن دستههایی که برای کسب ریاست به جان هم افتاده بودند، نام حزب بر خود گذاشته و با سلاحهایی بدتر و خطرناکتر از هم سلفان خویش، دوباره به جان هم افتادهاند. شعار طلایی، اما پوشالی همه احزاب وحدت و آبادانی کشور و آزادیخواهی است، ولی در عمل گونهای دیگر میاندیشند و نقشه میکشند. سردمداران احزاب فقط و فقط میخواهند سکان هدایت در دست آنان باشد. در همه جهان، حتی در کشورهای کمونیستی، تنها درصد بسیار کمی از جامعه عضو احزاب شده و میشوند، آن هم به خاطر کسب منافع شخصی.
اکثر مردم دنیا دوست دارند خود تصمیم بگیرند، نه اینکه برای آنان تصمیم گرفته شود. منتهی سردمداران احزاب و بلندگوهای تبلیغاتیشان به گونهای عمل میکنند که انگار همه مردم جزو حزب آنها هستند. احزاب در سراسر جهان خود را مالک مردم میدانند و به خود حق میدهند برایشان تعیین تکلیف کنند! مردم سراسر دنیا به احزاب خوشبین نیستند، هر چقدر هم که احزاب مختلف تبلیغ کنند آنان به کسی که میخواهند روی خوش نشان میدهند.
آحاد مردم دنیا میدانند که سردمداران احزاب و عواملشان فقط و فقط سنگ خود را به سینه میزنند، اگر غیر از این بود، اختلاف عقیده احزاب به درگیری کشیده نمیشد. کسی که میخواهد به مردم و جامعه خدمت کند، در هر زمان و در هر مقامی میتواند این کار را انجام دهد. آنانی که همه چیز را در بوق کرنا میکنند، منظور دیگری دارند و قصدشان خدمت نیست، هدفشان ریاست طلبی و تسلط بر همه چیز و همه کس است. هر انسان آزادهای آرزویش وحدت همه مردم است. آنانی که غیر این فکر میکنند آزاده نیستند، بلکه کسانی هستند که میخواهند آزادی فکر کردن را از مردم بگیرند.
چند دسته کردن جامعه، کمک به مردم نیست، بلکه ماهی گرفتن از آب گل آلود و کسب و حفظ ریاست از طرف احزاب است.
هدف احزاب و آنانی که قصد خدمت به وطن خود را دارند باید اتفاق مردم باشد، نه افتراق. هر گاه مردم، در سراسر جهان با هم متحد شدند، اتفاقهای خوبی افتاد و هرگاه دچار تفرقه شدند، بدترین حادثهها برای جامعههایشان رخ داد.
جامع ایران نیز به شدت از این موضوع رنج برده و می برد.گروه هایی به نام احزاب یا چیزی شبیه به آن،مدام تفرقه اندازی کرده و به جای نزدیک کردن جسم و دل مردم به یکدیگر،آنان را با ترفندهای گوناگون از هم جدا نگه می دارند.
متاسفانه این معضل به جامعه هنری و به خصوص سینمایی ایران نیز ورود پیدا کرده و ته نشین شده است.اهالی سینما و هنر به دو گروه عمده و چند گروه خرده تقسیم شده و مدام تیغ به روی هم کشیده و روح و جسم یکدیگر را خراش می دهند.
معلوم نیست کسانی که خود را تافته ای جدا بافته دانسته و سنگ روشنفکری را به سینه می زنند،چگونه بازیچه دست چند سیاستمدار قرار گرفته و بر طبل تفرقه می کوبند؟!
اکثر هنرمندان و اهالی سینما، به جای اینکه کنار هم باشند، روبروی هم قرار گرفته و با سنگ طعنه و تهمت یکدیگر را سنگباران می کنند!
اگر هنرمندان کنار هم باشند، بی شک اکثر مشکلات در عرصه هنر و سینما از بین خواهد رفت. وقتی اتفاق جای افتراق را بگیرد، دیگر کسی خارج از دایره هنر و سینما نمی تواند تصمیمات آنچنانی برای جمع فرهیخته بگیرد. تا وقتی اختلاف وجود دارد، پایین کشیدن فیلم ها از روی پرده، توقف نمایش ها و لغو مجوز کنسرت ها ادامه خواهد داشت.
یادداشت؛ سیدرضا اورنگ