این کارتون یا قصه پینوکیو، علاوه بر مفرح کردن انسان و انبساط خاطر، درسهایی را هم به مخاطب به صورت غیرمستقیم آموزش میدهد. شاید بهترین بخش و نمایشیترین آن، مربوط به پدیده زشت دروغ گویی و عوارض آن باشد. اکثر مخاطبان مجذوب این بخش شده و از آن تأثیر گرفتهاند. امروزه، به خصوص در مملکت خودمان، هرگاه کسی حرف میزند، ناخودآگاه به دماغش نگاه میکنیم تا صحت و سقم گفتههای او را دریابیم! پینوکیو کاری کرده است که دروغ گویان همیشه در هول و هراس باشند. اپیدمی پینوکیو آن قدر در کشور ما گسترده شده که در هر محفلی و مجمعی حضور آن را به عینه می توان دید. حوزه ما عرصه هنر و خبر است و به تاثیر اپیدمی پینوکیو بر حوزههای دیگر و آدمهایش فعلا کاری نداریم. برای همین فقط تلنگری به تأثیر اپیدمی پینوکیو در حوزه هنر میزنیم.
با توجه به چشم و همچشمیهایی که در سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی، موسیقی و غیره وجود دارد و خواهد داشت، هر گروه یا هرکسی میخواهد از قافله عقب نیفتاده و برای خود، سری بین سرها درآورد. برای همین لحظه به لحظه جشنوارهها و نشستهای خبری به راه میاندازند تا خود را به رخ دیگران بکشند. اینجاست که پدیده پینوکیو ظهور کرده و دست همه را رو میکند. امروزه در این نشستها، سخنرانان یک جمله میگویند، سپس دست به دماغ خود میکشند تا ببینند دروغ شان روی دماغ شان تأثیر گذاشته یا خیر! خبرنگاران هم ابتدا به دماغ سخنران نگاه میکنند، اگر عرض و طول آن تغییر نکرده باشد آن را مکتوب میکنند و در غیر این صورت نه!
در این روزها کار خبرنگاران، بهخصوص آنان که وظیفه تهیه گزارش را دارند بسیار ساده شده و دردسر چندانی برای تهیه گزارش ندارند، زیرا سخنرانان و مصاحبه شوندگان مدام دست شان روی دماغشان است!
نویسنده: سیدرضا اورنگ