یادداشت؛

چگونه بحران میانسالی(۶۰ - ۴۰سالگی) را مدیریت وآنرا تبدیل به موفقیت کنیم؟

|
۱۳۹۸/۰۵/۰۵
|
۰۵:۲۳:۰۶
| کد خبر: ۸۷۶۴۳۲
چگونه بحران میانسالی(۶۰ - ۴۰سالگی) را مدیریت وآنرا تبدیل به موفقیت کنیم؟
سردار منتظرالمهدی- سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر

اگر اندکی در متونی که پیرامون مراحل مختلف رشد و تحول انسان به زیورِ طبع آراسته شده و در اختیار ما قرار گرفته‌اند (اعم از متون پزشکی، روان شناسی و حتی مردم شناسی) مداقه و تأمل نمائیم بلادرنگ در می یابیم که دوره سنی موسوم به میانسالی، یعنی سنین 40 تا 60 سالگی، مورد نوعی «کم توجهی نسبی» قرار گرفته است. چه، گویی انسان ، در این مرحله نه همانند دوره نوجوانی (18-12 سالگی) با بحرانی به نام «بحران هویت» (identity crisis) رو به رو است و نه همانند دوره جوانی و بزرگسالی (40-18 سالگی) دغدغه و دلواپسی «زندگی مشترک»، «عشق»، «شغل» و «استقلال جویی» را دارد و نه مانند دوران کهنسالی و پیری (60 سالگی به بعد) با چالش بازنشستگی و تنهایی و بیماری و جز آن دست به گریبان است.

امّا واقعیت اینست که گرچه دوره میانسالی دوره «بهار عقلانیت» و دوره شروع «فرزانگی» و «آغاز خردمندی» است  لیکن این دوره نیز مبرا از بحران نیست ؛ بحرانی که اغلب از آن با عنوان «بحران میانسالی» (middle age crisis) یاد میشود. مهمترین شاخصه این بحران آنست که فرد به یکباره با گذشتن از سن 39 سالگی و ورود به دهه پنجم زندگی خویش، از یک سو احساس میکند که انتخابهای زندگی‌اش زین پس محدودند و از دیگر سو یقین حاصل میکند که آینده ی پیش رویش کوتاه شده است.

 از آن گذشته، او در این دوره در حواس خویش، اعم از بینائی، شنوایی، لامسه و ...، با مشکلات و محدودیتهایی روبه رو میشود که هر یک از آنها می‌تواند او را با چالشهایی دست به گریبان سازد. همچنین، فرد با ورود به میانسالیِ دوم (50 سالگی به بعد) ممکن است بیماریهایی را تجربه کند که پیش تر هرگز تجربه نکرده است. هر یک از این «محدودیتها» و «بیماریها» می‌تواند بحران میانسالی را تشدید و آسیب پذیری فرد را فزونی بخشد.

دراین بین ،چند عاملِ روانی-اجتماعی میتواند بحران میانسالی را از یک تجربه زودگذر، حاصل از  انتقال دوره سنی ، به یک  چالش مزمنِ مستأصل کننده ، تبدیل نماید. یکی از مهمترین آن عوامل «احساس پوچی» و بی معنایی در زندگی است.

 چنانچه فرد پیش‌تر مقصد و مقصود ارزشمندی برای خویش معین نساخته باشد، و چرایی زندگی خود را مشخص ننموده باشد، اینک در این سن در دام «احساس بیهودگی» فرو خواهد رفت و چنین احساسی نیز او را به سوی ملال و دلمردگی سوق خواهد داد( بودم جوان که گفت مرا پیر اوستاد - فرصت غنیمت است نباید زدست داد ) دومین عامل مهمی که میتواند بحران میانسالی را به یک معضل جدی تبدیل نماید «چالش‌ها و کشمکش‌ها و تعارضات زناشویی» است. این چالش ها و تعارضات، صمیمیت را از زندگی می ستاند و آرامش و تمرکز را از فرد می‌گیرد. فقدان صمیمیت و آرامش نیز امکان «خودیابی» در میانسالی را کاهش می‌دهند و لاجرم بحران این سن را طولانی می‌سازند پس میبایست درهرزمان نسبت به ترمیم روابط زناشویی چاره ای اندیشید و باراهکارهای ساده و علمی آنرا دوباره درمسیر درست ولذت بخش خود قرارداد(دراینخصوص بیشتر باهم صحبت خواهیم کرد)

 عامل سوم «خشم و خصومت مدیریت نشده درونی» است. شواهد بالینی نشان از آن دارند که خشم و خصومت باقی مانده از سنین قبل، آرامش را از میانسالی می ستانند و امکان زیست شاداب و عاری از دغدغه و چالش را در این دوران فرو می‌کاهند پس باید  ببخشیم تا آسوده شویم .

 استرس‌های مختلف زندگی را نیز میتوان به عنوان چهارمین عامل تشدید کننده بحران میانسالی ردیف کرد. بویژه، اگر این استرس حاصل از تعارضات شغلی و چالش‌های کاری باشد، اثرات شدیدتری از خود برجای میگذارد. سرانجام، از عامل مهم دیگری نیز، که تأثیر فراوانی بر بحران میانسالی بر جای می‌گذارد، نباید غافل بود و آن عاملِ «فرسودگی شغلی» است، این عامل که اغلب بر اثر «کارزدگی» و بی اعتنایی به تفریح و ورزش و روابط اجتماعی و خانوادگی پدید می‌آید، به تدریج فرد را در دام بدکارکردیهای روانی، بویژه افسردگی فرو میبرد و لاجرم توان و ظرفیت او را برای چالش موفقیت آمیز با بحران میانسالی تحلیل میبرد( توجه به  ورزش مخصوصا ورزشهای هوازی(پیاده روی ، شنا و.....) هماره باید موردتوجه قرارگیرد)

حال پرسش این است که آیا «بحران میانسالی» همه را به سوی آسیب‌های روانی و اجتماعی سوق می‌دهد؟ پاسخ این پرسش آشکارا منفی است.  آدم‌ها در مواجهه با مسائل دوره میانسالی اغلب از دو نوع مکانیسم  بهره می گیرند: ۱- مکانیسم‌های سازگارانه و ۲-مکانیسم‌های ناسازگارانه.

آنانیکه از مکانیسم‌های سازگارانه (نظیر بازنگری منطقی اهداف زندگی، مسئله گشایی از مشکلات، چاره جویی منطقی برای دغدغه‌ها، گسترش روابط صمیمانه درون خانواده، بهره گیری از منظومه حمایت اجتماعی، افزایش فعالیت‌های ذهنی، اصلاح سبک زندگی، تبدیل ورزش به برنامه ثابت زندگی و افزایش تعهد و التزام به اهداف زندگی و جز آن) استفاده مینمایند، نه تنها به سهولت و سادگی بحران میانسالی را از میان می رانند بلکه سنین میانسالی را به جذاب‌ترین ، شاداب‌ترین و خواستنی‌ترین سال‌های عمر تبدیل می‌کنند فراموش نکنیم که بسیاری از چهره‌های درخشان و مشهور دنیا، موفقیت و بهروزی خود را حاصل دوران پر ثمر میانسالی می‌دانند. امّا آنانیکه  به مکانیسمهای ناسازگارانه‌ای نظیر واقعیت گریزی ، نایده انگاریِ مشکلات، استمرارِ خشم و خشونت ، تکانشگری و انزواگزینی ، روی میاورند، نه تنها بحران میانسالی را نمیتوانند از سر بگذرانند بلکه در این دوران علاوه بر گرفتار شدن در دام اختلالات روان شناختی و جسمانی مزمن ممکن است در دام آسیبهای اجتماعی، بویژه اعتیاد و الکل و ...، نیز فرو بغلتند.

مخلص کلام  آنکه :

میانسالی دوره اوجِ رشدِ عقلانی و نقطه کمال و رشد یافتگی مغزی است. از همین روی، در این دوران فرد بار دیگر (همانند نوجوانی) با نوعی «بحران فلسفی» رو به رو می‌شود. چنانچه او در این دوره از توانمندی‌های شناختی فوق العاده خویش بهره گیرد، و بهره گیری از مکانیسم‌های سازگارانه را به مشیِ ثابت خود تبدیل نماید، نه تنها بحران میانسالی را از میان میراند و در دام هیچ آسیب جدی گرفتار نمیشود، بلکه معنا و شور و شادابی جدیدی به زندگی خویش میبخشد و گام در مسیر شکوفایی پایدار می‌نهد.

 سخنگو و معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکت های مردمی ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست جمهوری

 

نظر شما