
با نگاهی به آثار در دست تولید و تولیدات موجود در نوبت برای پخش به این نکته میرسیم که گویا در نیمه دوم سال تنها می شود با سریال «فوق لیسانسهها» خندید و با باقی سریالها باید اشک بریزیم!
اگر رسانه ملی را در پرکردن بخشی از اوقات فراغت شبانه مردم کشورمان دخیل بدانیم و مطلع و مطمئن باشیم که با تمام نقد، حرف و حدیث ها تلویزیون هنوز مخاطبان ثابتش را دارد؛ بدیهی است به این نتیجه میرسیم که در چیدمان محتوایی و انتخاب ژانرها و گونههای نمایشی در تولید سریالهای تلویزیونی باید ضمن اهمیت به مذاق و سلیقه مخاطب ایرانی وضعیت روحی و روانی جامعه را نیز مد نظر قرار دهیم.
اینکه مخاطب تلویزیون اصولا به آثاری شبیه به فیلمهای سینمای بالیوود و اشک ریختن پای قصه علاقهمند است نباید وسیلهای باشد تا نویسندگان، کارگردانان و تهیه کنندگان و ... با این هدف تنها در ایجاد بغض برای مخاطبانشان با هم رقابت کنند!
به نظر میآید تنها با بیرون کردن سری از پنجره و نگاهی سطحی به سطح شهر بتوان فهمید که این مردم خستهتر از آن هستند که مدام برایشان درام های غلو شده را تجویز کنیم چرا نباید امروز در کنار دو سریال پر از غم یک سریال طنز نیز چیدمان شود مگر قرار است ما با چه کسانی صحبت کنیم مردمی که خسته از کار روزانه و نگران ازآینده با کلی دغدغه اقتصادی و اجتماعی به خانه میرسند تا دقایقی در کنار خانوادهشان روز سخت را فراموش کنند آیا تولیدات فعلی در این باره گرهگشاست!؟
هنوز در خاطر مخاطبان تلویزیون موجود است که روزی همزمان دو سریال طنز روتین (هر شبی) روی آنتن بود و قرار نبود مخاطب درگیر قصههای عحیب و غریب باشد اما امروز جای خالی بسیاری از طنزسازان تلویزیون خالی است و مخاطب برای خندیدن باید دست به جیب سینما شبکه نمایش خانگی شود.
پیشنهاد میشود در چیدمان کنداکتور فصلی رسانه ملی فاکتورهایی چون وضعیت روحی و روانی مخاطب نیز مد نظر قرار بگیرد در حالی که با رسیدن فصل پاییز و نیمه دوم سال و تاریکی زودهنگام روز تلویزیون نقش کاربردیتری برای خانواده ها دارد بد نیست شرایط را برای ایجاد لحظاتی مفرح برای خانواده ایرانی مهیا کنیم و درکنار آثار جدی به برنامه های شاد و سریال های طنز و... توجه کنیم.