
به گزارش گروه خبر خبرگزاری برنا، به همین جهت حافظ نویسی و حافظ شناسی متعلق به فرد فرد ملت ایران و جهان است و هر چه در این باره نوشته یا دیوانی به دست چاپ به وسیله هر کس و به هر عنوان سپرده شود، بسیار سودمند می باشد، خرده گیران مغروری که پشت حجاب منافع و شهرت؛ خود را پنهان کرده اند اگر ایراد و اشکالی بگیرند نه تنها در این روند عشق تأثیری ندارد و مردم خود جوش عمل خواهند کرد بلکه تنها ثمره تلاش مذبوحانه آنان آب در هاون کوفتن است، چون مردم از کوچک و بزرگ پس از قرآن کریم و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان، دیوان حافظ را دوست دارند و این عشق قلبی است که چاره ای جز قبول آن نمی باشد.
آری، مردم شعر او را زمزمه میکنند و دیوان او در هر خانه ای عزیز و گرامی است. حافظ گویی به خوبی بر این موضوع واقف بوده که بعد از او دیوان اشعارش وسیله ای برای فال و تفأل و استخاره خواهد شد زیرا خود این معانی را در ضمن ابیاتش به صراحت بیان داشته است.
حافظ بارها کلمه فال یا فال زدن را به کار برده است مانند:
1- از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زدهام فالی و ف ریاد رسی می آید
2- مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لاتذرنی فردا آمد
3- به نامیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد
4- بر عزم کامرانی فالی بزن چه دانی شاید که گوی فرصت از این میان توان زد
5- خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام برنام عمرم و دولت احباب میزدم
6- که روز هجران و شب فرقت بار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار أخر شد
با دیوان حافظ عده ای با اعتقاد کامل فال حافظ گرفته و میگیرند و این مصراع غزل حافظ که می فرماند:
«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» حکم ضرب المثل پیدا نموده است.
حافظ از بخت و اقبال نیز غافل نمانده و در مورد آنها نیز سخن گفته و با فرماید:
مساعدت از آنان بار معانی عرفانی را به منزل عشق رسانده است
چنانکه درباره بخت می فرماید:
١- ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
۲- کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
٣- شاهد بخت چون کرشمه کند مامش آیینه رخ چومهیم
۴- گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو
5- از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک در دلبری بغایت خوبی رسیده ای
6- مرو چون بخت من ای چشم مست یار به خواب که در پی است ز هر سو آه بیداری
7- امید هست که زودت به بخت نیک ببینم تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
واقعا، صورتگری حافظ در کارگاه دیده و خیال با موسیقی دل انگیز شعرش با آهنگ سماع جاودانه اش با زمزمه و ترنم واژه های عاشقانه و عرفانیش با تلفیق کلماتش هر بی ذوقی را به وجد و سرور و شعف و شادی می آورد.
حافظ دردها و نامردمی ها را افشا می کند و ارزش ها و ضد ارزش ها را برملا می سازد و در جانبداری از حق و حقیقت ترس و واهمه ای به خود راه نمی دهد، به همین جهت غم بیچارگان، غم گرانباران، غم بی گناهان و ستمدیدگان در دل او عجیب خانه دارد، او به عدالت و قسط اندیشه میکند.