
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ شاید زیاد لازم نباشد تاریخ گذشته را مفصل مرور کنیم و یا کتابهای زیادی را ورق بزنیم تا به نقش تأثیرگذار سفرای انگلیس در دوران معاصر و یا وزرای مختار بریتانیای کبیر در سدههای گذشته پی ببریم. گاه جدایی خاک سرزمینمان و از دست رفتن بخشی از هویت کهن و اصیل ایرانی و همراه آن منابع غنی و موقعیت سوقالجیشی و جغرافیایی بی نظیر و گاه با به خاک افتادن مردان عالیه جامعه خصوصا در دوران قاجار-حاصل این حصور نامبارک و شوم بوده است. اجازه بدهید از همین چند دهه پیش شروع کنیم: ماجرای ملی شدن صنعت نفت و خیانت انگلیسها به مصدق و نقش تأثیرگذار سفیر و سفارت انگلیس که منجر به صدور دستور تعطیلی سفارت به دلیل دخالت در امور داخلی و توطئه بر ضد امنیت کشور از سوی دکتر مصدق شد را نمیگویم چون شاید همه از آن آگاه باشند کمی عقبتر در اوایل دهه 1920 میلادی فعالیت سفیر وقت انگلیس پرسی لورن و پس از او رابرت کلایو در سلب حاکمیت ایران بر آبراهه اروند و جزایر سهگانه (ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) و اشغال جزیره قشم به منظور جدایی آن از خاک ایران بسیار حائز اهمیت و قابل تأمل است. گرچه در همان ایام با دریادار بایندر دولت بریتانیا از سر این مناطق کم شد اما خود بایندر که آن زمان فرماندهی قوای بحریه (نیروی دریایی) کشور را بر عهده داشت به عنوان تنها فرماندهای که مقابل اشغال ایران توسط متفقین حاضر به تسلیم نشد در شهریور 1320 در خرمشهر به شهادت رسید.
در اواسط قرن نوزدهم میلادی بر خلاف عرض بینالملل دولت بریتانیا با بازی بینظیر وزرای مختارش (سفرای انگلیس در ایران در سالهای 1836 تا 1860) یعنی سرجان مک نابل-جاستین شیل و هنری رابینسیون-دست به عقد قرارداد تحت الحمایگی با شیخ جزیره بحرین که آن زمان جزو خاک ایران بود میزند و همین موضوع زمینه را برای جداسازی این خطه از خاک کشورمان در سال 1350 مهیا میکند پس از آن همین قرارداد را با هدف جداسازی خوزستان با شیخ خزعل میبندد. جیمیز فریزر وزیر مختار انگلیس در ایران در دوره آقا محمخان قاجار که در رشوه دادن و اجیر کردن درباریان ید تولایی داشت با به خدمت گرفتن میرزا ابوالحسن خان که بعدها به مقام وزارت خارجه ایران رسید. ماهیانه و مادامالعمر برای او مقرری و حقوق در نظر گرفته بود و بابت ارائه اطلاعات و اخبار خاص حکومتی نیز پاداش ویژه و جداگانهای پرداخت میکرد. اما علیرغم همه خوشخدمتیها که میرزا ابوالحسن خان به او میکرد جمیز فریزر در یکی از گزارشهایش به وزارت خارجه انگلیس از او چنین یاد میکند. میرزا ابوالحسن خان از اعقاب خاندانی منحط و پوسیده است در جوانی وضع معیشت او بسیار پست بود، در شباب که بچه خوشگلی بوده است مشتریان حسن وی بیشتر بزرگان شهر بودهاند که ابوالحسن خان حتی گاه در لباس و آرایش دخترها برای آنها میرقصیده... .
در ادامه و در توصیف نوکرش مینویسد: در میان رجال عالی رتبه درباری کسی بیشأنتر و نامحترمتر از میرزا ابوالحسن خان وجود ندارد و باید گفت که انصافا کسی هم سزاوارتر از او برای این بیشأنی نمیتوان پیدا کرد.
اما همین جممیز فریزر بزرگترین حامی میرزاابوالحسن خان در داخل کشور است و پیوسته از کمپانی هند شرقی برای او تقاضای پاداش میکرده و با پیگیری های همین جناب فریزر است که ابوالحسن خان به منصب وزارت خارجه میرسد و به کسوت دومین فرامانسور در ایران درمیآید. امیرکبیر چه در دوران امیر نظامی و چه دوره کوتاه صدراعظمی به خون ابوالحسن تشنه بود به نحوی که پس از به صدرات رسیدن امیرکبیر ابوالحسن از ترس جان به حرم شاه عبدالعظیم پناه برد. این دشمنی امیر با میرزا ابوالحسن از آنجا شروع شد که هنگامی که امیرکبیر در دورانی که امیر نظام بود حدود مرزی ایران را در خرمشهر و اروندرود تعیین کرد و در قالب عهدنامهای آن را به دست میرزا ابوالحسن خان داد تا برای امضا به دولت عثمانی و با گرفتن مبلغ چهار هزار تومان رشوه حاضر شد با اضافه کردن الحاقیهای به عهدنامه تمام حدود مرزی خرمشهر و اروندرود را به عثمانی واگذار کند که بعدها همین موضوع موجب مشکلات فراوانی شد.
جیمیز موریه و سرجان کمبل از دیگر وزیران مختار انگلیس در دوران آقامحمدخان قاجار و صدرات قائم مقام فراهانی بودهاند. آنها درباره صدراعظم گزارشات مشابهای از ایران برای وزیر خارجه انگلیس ارسال میکنند کمبل در گزارشش چنین مینویسد: «یک نفر در ایران هست که با پول نمیشود او را خرید و آن قادم مقام فراهانی است» کمیل در دربار آقامحمدخان قاجار به قدری جاسوس و مواجب بگیر داشت که طبق گزارش خودش انها حتی از ساعات خواب و بیداری و استراحت و حتی مستراح رفتن شاه هم به او گزارش میدادند.
کمبل که هیچگاه نتوانسته بود قائم مقام را مطیع خود سازد در یکی از ملاقاتهایش با او به این موضوع اشاره کرده، وی خطاب به صدراعظم میگوید: از بس که خواهش و التماس کردم و به فرجام کار تهدیدت نمودم خسته شدم. پس از این ناامیدی کمبل برای نابودی قائم مقام از وزارت خارجه انگلیس مبلغ 500 لیره به منظور برانگیختن افکار عمومی و همراه کردن وعاظ و امام جمعه تهران علیه صدراعظم درخواست میکند. بعد از هزینه کردن بودجه درخواستی کمبل در یکی از گزارشهایش چنین آورده است:
«احساسات مردم علیه قائم مقام روز به روز شدیدتر میشود در ظرف ده روز اخیر چند نفر از ملایان بالای منبر علیه او به درشتی سخن گفتهاند و هر کجا که نام او و عمالش برده میشود توام با دشنام است.»
بالاخره با پیگیریهای وزیر مختار انگلیس در ایران قائم مقام فراهانی توسط آقامحمدخان قاجار از صدرات عزل میشود و در خانه خودش محبوس میگردد و کمبل که بخشی از نقشه خودش را تمام شده میبیند در گزارش بعدیاش مینویسد:
«بامداد امروز سوار بر اسب شدم و سواره از وسط شهر گذشتم خیابانها را بیشتر از آنچه تا به حال دیده بودم، جمعیت فرا گرفته بود هر کس دوستی را میدید به عنوان مسرت و تهنیت به عادت ایرانیان او را در آغوش میگرفت شور و شعف مردم به حدی بود که اگر کسی از ماجرای عزل صدراعظم خبر نداشت و وارد شهر میشد میپنداشت عید نوروز فرا رسیده است، شنیدهام که مساجد نیز پر از جمعیت است و مردم به دعاگویی اعلیحضرت مشغولند که آنها را از چنین طاعونی نجات بخشیده در بازگشت فهمیدم پولهایی که خرج کردهام بیهوده نبوده است.»
پس از عزل قائم مقام جناب سفیر بریتانیا بخش دوم نقشه خود را که قتل قائم مقام است به اجرا میگذارد کمبل در گزارشهای پایانیاش مینویسد:
«در ملاقات با شاه گرچه به صراحت نگفتم که باید صدراعظم را از میان بردارد اما مطمئنم که او مقصودم را که همین امر است را فهمید.»
سرانجام شش روز پس اذز عزل قائم مقام جلادان شاه او را در مقابل چشم همسر و فرزندانش خفه کردند و پس از آن بود که یک قرارداد بازرگانی که مثل قرارداد ترکمنچای ننگین و یکطرفه بود به ایران تحمیل شد.
مطمئنا بزرگترین درسی که از مرور وقایع تاریخی میتوان گرفت و چه عبرتآموزی آن و ادراک و رصد نقاط مشترک در ادوار مختلف تاریخ است، این وجه عبرتآموز همان نکته و اشارهای است که حضرت علی در توصیههایی که به امام حسن و مالک اشتر در تأمل و پندگیری ازتاریخ و وقایع احوال گذشتگان دارد می باشد. این خلدرون نیز همین دیدگاه را نسبت به تاریخ دارد «... و اما (تاریخ) در باطن اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنهاست و در جایی دیگر که شأن تاریخ را بسیار بالاتر از نقل و شرح حوادث و اتفاقات روزگار برشمرده میآورد: و (تاریخ) علمی است درباره کیفیات وقایع و موجبات علل حقیقی آنها و به همین سبب تاریخ از حکمت سرچشمه میگیرد و سزاست که از دانش شمرده شود.
اگر مجالی بیشتر و حوصلهای فراختر در نزد خوانندگان بود از سفارت منحوس و سفرای پلید انگلیس در ایران بسیار میتوان نوشت از نقش آنها در عقد و تحمیل قراردادهای ترکمنچای و گلستان که یکی ارکان افتصادی مملکت را متزلزل کرد و دیگری بخش اعظمی از خاک ایران را در حوزه قفقاز جدا نمود تا جداسازی هرات و افغانستان و تاراج منابع نفتی و اشغال جنوب و ماجرای تنگستان و... اما آنچه که امروزه بسیار قابل تأمل مینماید تکرار همان افعال و مأموریتهای همیشگی این سفارت و اعمال آن است که همچنان گویا بر مبنای سنتی تغییر ناپذیر اعمال و انجام میشود ولی به نظر موضوعی که در زمان حال بیشتر اهمیت دارد عکسالعمل جامعه ما در برابر مأموریت کهنه و قدیمی آنهاست که البته در دوران کنونی جدای از عملکرد سنتی سفارت انگلیس در ایران اشکال مدرنی نیز پیدا کرده که حاصل آن را در افکار برخی از اقشار جامعه با بهرهگیری از فضای مجازی را شاهد هستیم. مقابله با این شکل از تحرک این دشمن قدیمی که ظاهرا همچنان میرزا ابوالحسن خانها نقش عمال و نیروهای پیاده سرسپرده آنها را بازی میکنند وجود سرداران بزرگی چون قائم مقامها و امیرکبیرها و بایندرها را طلب میکند تا بلکه جناب رابرت مک ایر (سفیر فعلی انگلیس) بفهمد خیابانهای فعلی تهران را با کوچه پس کوچههای دوران قجری اشتباه گرفته و بیهوده به دنبال خاطرهبازی با خاطرات اسلافش میگردد.