
به گزارش گروه روی خط رسانههای برنا، روزنامه شرق ۱۵ دی یادداشتی به قلم احمد عظیمی بلوریان استاد پیشین مریلند منتشر کرد و نوشت: رفتن یک رئیسجمهور در پایان دوره چهارساله دوم یک امر عادی است، زیرا بر پایه قوانین آمریکا هیچ رئیسجمهوری نمیتواند بیش از دو دوره چهارساله در مقام خود باقی بماند. بهجز فرانکلین روزولت، هیچیک از رؤسای جمهوری آمریکا تاکنون پس از پایان نخستین یا دومین دوره ریاستجمهوری خود اقدامی برای بازگشت به کاخ سفید نکرده است؛ زیرا تلاش برای بازگشت به ریاستجمهوری با اصول دموکراسی منافات دارد. نظام جمهوری ایالات متحده بر پایه رقابت دو حزب جمهوریخواه و دموکرات استوار است.
وجود احزاب دیگر در آمریکا خلاف قانون نیست و چندین حزب دیگر نیز در آمریکا فعالاند؛ اما عملا تنها این دو حزب مورد اشاره کنترل انتخابات را در دست دارند. همانگونه که در یادداشتهای پیشین اشاره شد، تفاوت این دو حزب در بر پایه علایق سیاسی و اجتماعی و ارزشهای اقتصادی بنا شده است. حزب جمهوریخواه از آغاز فعالیت تاکنون هوادار سرمایهداری بوده و هست که درحالحاضر ۹۰ درصد اقتصاد و ثروت کشور را در چنگ خود دارد. در برابر آن، حزب دموکرات مدافع ارزشهای انسانی در میان اقشار متوسط، کمدرآمد، طبقات محروم اجتماعی مانند آفریقاییتباران و مهاجران است که بدنه اصلی جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند.
حزب دموکرات برخلاف جمهوریخواهان به چندجانبهگرایی در همکاریهای بینالمللی و کاهش رقابتهای اقتصادی معتقد است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که در حزب جمهوریخواه حتی یک عضو با افکار چپی سوسیالیستی وجود ندارد؛ اما سوسیالیستهای آمریکایی به سرکردگی سناتور برنی سندرز افتخار میکنند که در حزب دموکرات میتوانند حرفهای خود را بزنند و باورهای خود را به کرسی بنشانند. سناتور برنی سندرز مشهورترین سوسیالیست در نهاد قانونگذاری آمریکاست، درست نقطه مقابل دونالد ترامپ یا سناتور میچ مکانل که نماینده قشر سرمایهدار و شاید حتی نژادپرست آمریکا هستند. اگر روی کاغذ محوری رسم کنید که برنی سندرز در انتهای سمت چپ آن قرار گیرد و ترامپ یا مکانل را در انتهای سمت راست و اعضای دو حزب یا طرفداران آنها را بسته به عقایدشان در طول خط جای دهید، خواهید دید که جو (جوزف یا یوسف) بایدن تقریبا در میانه خط قرار دارد اما ترامپ و مکانل در اول خط در دست راست قرار میگیرند. اگر جای ترامپ -بهرغم سرمایهداربودن- در وسط خط بود، اینهمه به بایدن و دموکراتها و اوباما دشنام نمیداد و آنها را به تقلب در انتخابات متهم نمیکرد.
مردم آمریکا بهویژه کسانی که واجد شرایط رأیدادن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستند، به چند دسته تقسیمپذیرند: چیزی حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد تصمیم خود را گرفتهاند که رأی بدهند و میدانند به چه کاندیدایی رأی بدهند. اعضای هر حزب به صورت بالقوه تا سقف ۵۰ درصد «رأیدهنده» هستند؛ اگرچه بیشتر آنها به دو بخش دموکرات و جمهوریخواه تعلق دارند، تا آخرین لحظه تصمیم نمیگیرند که رأی بدهند یا نه. در هر انتخابات انگیزههایی وجود دارد که این گروه را وادار به تصمیم میکند؛ نخست، خوب یا بهتربودن کاندیداها یا بد و بدتربودن آنها. به گمان این نگارنده، سطح انتخابات اخیر آمریکا از خوب و خوبتر به بد و بدتر کاهش یافته بود.
چند دلیل برای این برداشت وجود دارد؛ نخست اینکه ترامپ با فحاشیهای مداوم خود، اعضا، سیاستها و کاندیداهای حزب دموکرات را هدف حمله مداوم قرار داد. درحالیکه کسی که در آمریکا به مقام ریاستجمهوری میرسد، رئیسجمهور همه مردم آمریکاست نه رئیس آن ۵۰ درصد سهم حزب خود. در کشوری که عملا دو حزب انتخابات را مدیریت میکنند، هریک از آنها باید بتوانند حدود ۵۰ درصد آرا را در اختیار داشته باشند؛ به این معنی که رسیدن به حد ۵۰ درصد یک امر طبیعی است. حزب برنده با یک تفاوت بسیار کوچک در شمار آرا برنده میشود؛ بنابراین باختن و برندهشدن مانند مسابقات ورزشی است که یک تیم برنده میشود و بازیکنان آن با بازیکنان شکستخورده دست میدهند و با احترام از هم جدا میشوند. ترامپ دلیل باخت خود را تقلب حزب دموکرات اعلام کرد و هنوز هم تا این لحظه از این ادعا دست برنداشته است.
ترامپ اصلا دموکراتها را داخل آدم نمیداند و حرمت اوباما را که دو بار به ریاستجمهوری آمریکا رسیده بود، با حملات خود از بین برد. دیگر اینکه با اصرار به شعار «آمریکا بالاتر از همه»، همه توافقات بینالمللی را به هم زد. سطح روابط خود را با چین و روسیه و اتحادیه اروپا به صفر رسانید و زمینههای دشمنی آنها را به وجود آورد. بهبود محیط زیست را نادیده گرفت، زیرا عوامل آلودهکننده محیط هم در دست ثروتمندان حزب جمهوریخواه است.
از سوی دیگر، حزب دموکرات اگرچه برنده انتخابات شده، هنوز چوب بدی مبارزات انتخاباتی خود را میخورد. اگر این حالت نبود، شمار آرای این حزب شاید فزونی میگرفت. مبارزات انتخاباتی حزب دموکرات حالت تهاجم وحشیانه کاندیداهای آن حزب به یکدیگر را به خود گرفته بود. کاملا هریس که امروز معاون بایدن شده است، در دوره مبارزات انتخاباتی شدیدترین حملات را به بایدن کرد. شمار کاندیداها بسیار زیاد بود و رهبری حزب در اداره انتخابات دچار ضعف شد، بهصورتیکه حزب را از حالت خوب و خوبتر به بد تبدیل کرد اما از دید آنها در سطح بهتر از حزب جمهوریخواه قرار گرفت؛ بنابراین رقابت دو حزب از حالت خوب و خوبتر به بد و بدتر تبدیل شد. دیگر اینکه ترامپ حتی پیش از انتخابات پیروزی خود را قطعی دانست و ادعا کرد که تنها در صورتی انتخابات را خواهد باخت که در آن تقلب شود. این ادعای گزاف جمعیت بزرگی از رأیدهندگان بالقوه را وادار به شرکت در انتخابات کرد. شمار قابل توجهی از مهاجران اخیر که تابعیت آمریکا را به دست آورده بودند و دلیل عمده مهاجرت آنها رفتار خشن حاکمان کشورهای مبدأ آنها بود، به بایدن رأی دادند؛ اما نسلهای اخیر مهاجران از کوبا به فلوریدا که در دوره زمامداری فیدل کاسترو به آمریکا پناه برده بودند، به ترامپ رأی دادند. افزون بر اینها، آنچه ترامپ را متحیر کرد، رأینیاوردن در نظام الکترال بود. ترامپ در انتخابات دوره اول خود با استفاده از همین آرای الکترال از رقیب انتخاباتی خود پیشی گرفت، با اینکه تعداد آرای مردمی او از رقیب کمتر بود. بر همان منوال، ترامپ اطمینان داشت که در این انتخابات نیز آرای الکترال کافی را برای پیروزی خود به دست میآورد. او رأینیاوردن در این دوره را ناشی از تقلب دموکراتها اعلام کرد و هنوز که هنوز است، دست از این ادعا برنداشته است.