به گزارش برنا، گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۵۴ در مدرسه سینمایی شهر رم تحصیل می کرد. او خیال داشت کارگردان و فیلمنامه نویس بشود و در فکر این بود که در کلمبیا مدرسه سینمایی تأسیس کند؛ برنامه هایی که هرگز عملی نشدند. زمانی که در مکزیک زندگی می کرد از روی رمان خود، «ساعت شوم»، فیلمنامه ای نوشت که از روی آن فیلم تلویزیونی تهیه شد. او به هر حال تا زمان نوشتن «صد سال تنهایی» در فکر این بود که ادبیات را کنار بگذارد و کارگردان سینما بشود. قبل از نقدهای سینمایی مارکز هرگز کسی در روزنامه های سرزمین او برای فیلم ها نقد ننوشته بود. او اولین کسی بود که در بوگوتا در باره سینما نوشت؛ نقدهایی که برای یک سال ونیم، از ۱۹۵۴ تا اواسط ۱۹۵۵، ادامه یافتند. در آن زمان مارکز فقط بیست و شش سال از عمرش می گذشت. این مقالات نشان می دهند که او از سلیقه شخصی خود به شدت پیروی کرده است.
با نوشتههای مارکز در این کتاب کاملاً مشخص است که او علاقهای به سینمای آمریکا ندارد و گاه ایرادهایی مطرح میکند که شاید منطقی نباشند و حتی در مورد آثار سینمای ایتالیا به انتقادهای تندی نسبت به فیلمهای متوسط میپردازد و از فیلمهای خوبی چون «اومبرتو د.» بیش از حد تعریف میکند.
بخشهایی از کتاب:
ویتوریو گاسمن در این فیلم نقش یک جوان مجارستانی را بازی میکند که به هر قیمتی شده میخواهد در ایالات متحده زندگی کند ولی اداره مهاجرت به او اجازه ورود نمیدهد. گاسمن به سهولت از کشتی فرار میکند تا به جستجوی دوست خود برود که در کافهای فلوت مینوازد. مجارستانی جوان به همان سهولت نیز با گلوریا گراهام آشنا میشود. دخترک هم با همان سهولت عاشق او میشود. درست طی صد متر از فیلم از زمانی که با هم آشنا شدهاند.
همه در این فیلم مهربانند. گاسمن نود دقیقه از فیلم را در شب بسیار بدی میگذراند و میبینی آنچه تهیهکنندگان میخواستند غامض باشد، چگونه با کمال تعجب برای گاسمن حل میشود.
سه دقیقه قبل از آن که پلیس، گاسمن را دستگیر کند، او به تالار خالی سازمان ملل پا میگذارد و در آنجا در باره حقوق بشر نطق میکند.
دیوار بلورین بسیار به فیلم دروازه طلایی شباهت دارد. گرچه از لحاظ تکنیکی بهتر است. بازی ویتوریو گاسمن هم نسبتآ خوب است.