
به گزارش خبرگزاری برنا، در کتاب «کمان گیر» با تتسویا روبرو می شویم ، مردی که زمانی به خاطر تیر و کمانش مشهور بود اما پس از آن پسری قرار است مسیر او را ادامه دهد. پسر سوالات زیادی دارد و تتسویا در پاسخ به آنها نحوه تعظیم و اصول زندگی معنادار را نشان می دهد.
داستان پائولو کوئلیو نشان می دهد که زندگی بدون ارتباط بین عمل و روح نمی تواند تحقق یابد. زندگی ناشی از ترس از طرد یا عدم موفقیت ، زندگی با ارزشی نیست. در عوض باید ریسک کرد ، شجاعت به خرج داد و از سفر غیر منتظره ای که سرنوشت پیش رویمان می گذارد استقبال کرد.
پائولو کوئلیو با درایت ، سخاوت و سادگی هر چه بیشتر این اثر داستانی را به نگارش درآورده است. کتاب های او امروزه از پرفروش ترین کتاب های جهان به حساب می آیند.
از جمله کتاب کیمیاگر ، یازده دقیقه ، زیارت و کوه پنجم. وی از سال 2002 عضو آکادمی ادبیات برزیل است و در سال 2007 از طرف سازمان ملل متحد پیام آور صلح نامگذاری شد. در سال 2009 ، وی رکورد جهانی گینس را شکست. برای کتاب کیمیاگر که به بیشترین زبان های ممکن ترجمه شده بودند.
بخشهایی از کتاب:
غریبه ادامه داد: «مردی که الگوی یک نسل شده است نمی تواند مثل تو ناگهان ناپدید شود. من تعالیم تو را فراگرفتم و سعی کردم به رسم کمان درمورد تمرکز، مراقبه و یکی شدن با هدف احترام بگذارم. حق من است که بخواهم به تیراندازی ام نگاه کنی. اگر این کار را برایم انجام بدهی از اینجا می روم و هیچ وقت به کسی نمی گویم که چطور بزرگ ترین استاد جهان را پیدا کنند.» غریبه از کیفش یک کمان بلند از چوب بامبوی صیقل خورده بیرون آورد که دسته اش کمی پایین تر از مرکزش بود. ابتدا به تتسویا اشاره کرد، بعد وارد باغ شد و به سمت نقطهٔ خاصی نشانه رفت، سپس تیری را مزین شده به پرهای عقاب از کیفش بیرون آورد و جای پاهایش را روی زمین محکم کرد تا موقع تیراندازی پایش نلغزد. با یک دست کمان را جلوی صورتش آورد و با دست دیگر تیر را تنظیم کرد.
پسرک همه چیز را با هیجان و شادی نگاه می کرد. تتسویا هم کارش را متوقف کرده بود و با کنجکاوی به غریبه نگاه می کرد. درحالی که تیر در جای مناسبش روی سیم کمان قرار گرفته بود، غریبه کمان را تا روی قفسهٔ سینه اش بالا آورد. بعد آن را بالاتر از سرش برد و هم زمان بااینکه دستش را به آرامی پایین می آورد سیم کمان را به عقب کشید. زمانی که بالاخره تیر هم راستا با صورتش قرار گرفت کمان کاملا کشیده شده بود. برای لحظه ای که انگار تا ابد طول کشید کمان گیر و کمان کاملا بی حرکت بودند. پسرک به جایی نگاه می کرد که کمان گیر هدف گرفته بود، ولی نمی توانست چیزی ببیند. ناگهان دستی که سیم کمان را گرفته بود آن را رها کرد، به عقب هل داده شد، کمانی که در دست دیگر بود به شکل قوسی زیبا درآمد و تیر از دیدرس دیدگان پنهان شد و ثانیه ای بعد جایی در دوردست ظاهر شد.
انتهای پیام //