کارگر امید

|
۱۴۰۲/۱۲/۱۶
|
۱۴:۵۰:۳۹
| کد خبر: ۲۰۶۷۹۵۴
کارگر امید
یادداشت: محسن سیف

کارگر سازمان شهرداری بود، سن زیادی نداشت اما دست های ترک خورده و صورت آفتاب سوخته اش نشان می داد که سخت کار کرده و چند سالی نان آور خانواده اش بوده؛ از همان اول هفته که در ستاد مشغول شده بود می دیدمش که پای به پای بقیه کار می کند. از تی کشیدن روی زمین تا جا به جا کردن میز و صندلی ها، حالا هم که روز انتخابات بود و حجم کارها چند برابر شده بود.

قرار بود شعبه ی سیار در فرمانداری مستقر بشه تا نیروهای ستادی رای های خودشون رو ثبت کنند. با آغاز زمان رای گیری شعبه ی سیار هم آمد. دیدم که چقدر با شور و شوق کمک می کنه برای چیدمان وسایل و میزها. صاحب کارش صدایش زد، باید می رفتند و برای چند تا محل میز و صندلی اضافه می بردند. نگاه حسرت باری به صندوق های رای کرد و به دنبال صاحب کارش و بقیه کارگرها دوید.

ستاد شلوغ بود و هرکسی به کاری مشغول، من هم چند ساعتی از آنجا خارج شدم تا گزارش هایم را تکمیل کنم. شب برگشتم، شلوغی موج می زد، به نماز خانه رفتم، سه روز بود خواب به چشم نداشتم، با خودم گفتم برم چند دقیقه ای درازکش استراحت کنم. وارد نماز خانه که شدم باز همان کارگر رو دیدم، داشت نماز می‌خواند، پشت سرش گوشه دیوار دراز کشیدم، چشامو بستم و سعی کردم چند دقیقه ای استراحت کنم؛ با صداش به خودم آمدم، همانطور که طاق باز دراز کشیده بوده سرم رو به سمتش چرخاندم، اونم دو زانو رو به قبله نشست بود و یه لحظه برگشت سمت من و گفت:
آقا ببخشید، شما‌ اینجا مسوولیتی دارید؟

مسوولیتم رو بهش گفتم و پرسیدم: چطور مگه؟

گفت: نمی‌دونید صندوق سیار بر می گرده به ستاد یا نه؟ من هنوز رای ندادم، الانم دیگه دیره، می ترسم تمدید نشه.
گفتم: والا نمیدونم، شعبه سیار رفته کمک یکی از این مساجد که ظاهرا شلوغ بوده و استقبال زیادی در اون محل شده.

ناراحت شد و سرش رو برگردوند.

بهش گفتم: حالا حتما اصرار داری رای بدی.

گفت: آره

کنجکاو شدم و پرسیدم چرا؟

گفت: امید دارم وضع بهتر بشه.

گفتم: وضعیت خودت یا وضعیت جامعه.

گفت: فرقی نمی کنه. وضعیت من خوب بشه وضعیت جامعه خوب می شه، اگر هم اوضاع جامعه خوب بشه نفعش به من می رسه.

نشست سفره ی دلش رو واسم باز کرد، اینکه کارگر قراردادی شهرداریه و دوست داره تبدیل وضعیت بشه، اینکه تازه عقد کرده ولی هنوز نتوانسته مشکل مسکن رو حل کنه و دنبال مسکن دولتی می گرده، اینکه خواهرش پا به ماهه و منتظره عیدی بدن تا واسه بچه آبجیش هدیه بخره، اینکه شنیده در بیمارستان آبادان بخش آنژیو گرافی تازه راه اندازی شده و می خواد برای درمان قلب مادرش اقدام کنه، حتی از تیم فوتبال شهرش(صنعت نفت آبادان) گفت که دوست داره موفقیت بیشتری کسب کنه.

گفت: می‌خوام رای بدم، چند نفر از اینایی که کاندیدا شدن، قول دادند برای رفع مشکل های مردم. بیشترشون هم آدم حسابی هستند. من رای خودمو بدم، کاری به نتیجه انتخابات ندارم. اما امید دارم اوضاع بهتر بشه.

مهر و تسبیحش رو سر جاش گذاشت و رفت. در امتداد مسیر دیدمش که رفت فلاسک بزرگ توی سالن رو پر کنه.

به مسوول شعبه سیار زنگ زدم و گفتم برگردید ستاد و  بقیه رای ها رو اخذ کنید.

کارگر سازمان شهرداری بود، سن زیادی نداشت اما دست های ترک خورده و صورت آفتاب سوخته اش نشان می داد که سخت کار کرده و چند سالی نان آور خانواده اش بوده است.

انتهای پیام/

نظر شما