![تکذیب ادعای تغییر مدیرکل بانک مرکزی تکذیب ادعای تغییر مدیرکل بانک مرکزی](/files/fa/news/1403/11/23/12843268_223.jpg)
به گرارش خبرنگار برنا از آبادان، شاید وقتی مسعود کیمیایی در سال ۴۸ فیلم قیصر را ساخت تا در پدید آوردن"موج نو" سینمای ایران نقش بسزایی ایفا کند، فکرش را نمی کرد روزی اتمسفر آن فیلم ناخواسته زمینه ساز موج نو دیگری شود، آن هم در سیاست.
اینجا وقتی از او صحبت می شود اولین چیزی که در ذهن متبلور می شود، سلوک مَشتی طور فردی است که نه راه رفتنش مثل قبلی هاست و نه حرف زدنش، او رییس جمهور ایران است؛ مسعود پزشکیان.
چراغ های دفتر را خاموش می کنم. درب را قفل می کنم و به سمت دستگاه حضور و غیاب می روم. زنگ تلفن دفتر به صدا در می آید.
می ایستم و زیر لب غر می زنم. بر می گردم. درب دفتر را باز و سمت تلفن می روم. تا گوشی را بلند می کنم بوق آزاد می زند. این دفعه تلفن همراهم زنگ میزند. حسین است، حراست درب اداره. می گوید پیرمردی اصرار زیادی دارد شما را ببیند.
چند ساعتی از وقت اداری گذشته است. با این حال در دفترم منتظرش می نشینم. چراغ ها را روشن می کنم. پیرمرد سلامی می کند و وارد می شود. سعی می کنم خستگی و کلافگی ام را از او پنهان کنم و با روی باز پذیرایش باشم. در دستهایش کیسه ای دارو و چند تکه کاغذ است که نشان می دهد یا مریض است یا مریض دار.
احوالش را جویا می شوم. از همسر مریضش می گوید که تازگی ها دچار ناراحتی قلبی شده و به دستور پزشک معالجش باید آنژیو گرافی انجام دهد. می گفت شرایط رفت و آمد به مرکز استان را ندارد. می دانست که تازگی ها در بیمارستان شهر دستگاه آنژیوگرافی آورده اند، اما تا الان راه اندازی نشده است. کنارش مینشینم و خواسته اش را می پرسم. از لابه لای کاغذهایش، نامه ای بیرون می آورد و همانطور که دستم می دهد می گوید: پسرم، می دانم که رییس جمهور در راه است و می خواهد به خوزستان سفر کند. این نامه را دستشان می رسانید. تمام درخواست من است که این دستگاه آنژیو گرافی در بیمارستان راه اندازی شود. نه توان رفتن به مرکز استان را دارم و نه وضع مالی مساعدی برای اینکار دارم، بالاخره پزشکیان خودش متخصص قلب است و می داند که بیمار چه سختی هایی دارد. می خواهم دستوری دهد، بلکه سبب خیر شود. آدم با مرامی هست. دیدی چطوری راه می رود(می خندد). او همسرش را هنوز دوست دارد، من هم می خواهم زنم شفا پیدا کند. می دانم اگر بفهمد کاری می کند.
لبخندی می زنم و نامه را ازش می گیرم و بهش قول می دهم که نامه را به دست نزدیکان آقای رییس جمهور برسانم. خوشحالی در چهره اش نمایان می شود. پیشانی ام را می بوسد و می رود.
او می رود و من می مانم. در خود می مانم که چقدر واژه ی امید می تواند قدرتمند باشد تا پیرمردی را اینچنین مصمم به پیگیری کند. متولد ماه مهر ساختمان پاستور، امید را دل مردم زنده کرده و چه چیزی بهتر از این.
خبر کوتاه بود: محمدرضا ظفرقندی، وزیر بهداشت در نشست شورای اداری استان خوزستان خطاب به دکتر پزشکیان گفت: در بیمارستان آبادان به دلیل نبود جراح قلب دستگاه آنژیوگرافی کار نمیکند، آقای پزشکیان یا باید خودتان زحمت بکشید یا قانون نبود جراح قلب را درست کنید.
انتهای پیام/