
پویاییهای پنهان و آشکار مذاکرات رم از نگاه رسانهای، جناحبندی داخلی در ایالات متحده، واکنش اروپا و نقش بازیگران منطقهای نشان داده که «ابهام ساختاریافته» بهعنوان ابزار فشار و حفظ انعطاف در میز مذاکره به کار گرفته شده است.
در نگاه اول با توجه به مراحلی که مذاکرات در آن قرار دارد میتوان گفت که ابهامهای موجود، میز مذاکره را از حاشیه متمایز کرده و بطن گفتوگوها را ممکن است مصون نگه دارد، ابهام هدفمندی که در دو مذاکره اول توانسته راهگشا باشد. این مفهوم که ریشه در ادبیات دیپلماسی دارد، به استفاده هدفمند از ابهام در فرآیند مذاکره اشاره دارد تا طرفین بتوانند بدون اعلام مواضع نهایی، فضای مذاکره را باز نگه دارند. این ابهام با توجه به متغیرهای داخلی (مانند ساختار قدرت، ادراک نخبگان و نهادهای سیاسی) و همزمان ملاحظات نظام بینالملل، چارچوبی متفاوت برای تحلیل سیاستهای متناقض واشنگتن در قبال ایران و نیز واکنشهای پیچیده اروپا و لابی اسرائیل ارائه میدهد.
از واگرایی جناحی تا مهندسی رسانهای
نخستین لایه قابل تأمل در تحلیل مذاکرات عمان و رم به سطح داخلی ایالات متحده بازمیگردد؛ جایی که نهتنها تضاد منافع در میان نخبگان و جناحهای مختلف سیاسی، بلکه چگونگی مدیریت روایت رسانهای از مذاکرات نیز به یک مؤلفه مؤثر در هدایت مسیر گفتوگوها بدل شده است. بازیهای دوسطحی ایالات متحده در وضعیت تعارضزای فشارهای همزمان داخلی و خارجی نشان میدهد که ترامپ و تیم سیاست خارجی او در میان طیف وسیعی از نظرات متقابل سعی میکنند به جای یک روایت نهایی از چندین روایت متناقض بهره ببرند تا تصمیم در مرکز هدایت گفتوگوها در جریان باشد.
جناح نزدیک به ترامپ، متشکل از افرادی نظیر ویتکاف و جی.دی. ونس، با اتخاذ مواضعی نسبتاً عملگرایانه تلاش دارد مذاکرات را در چارچوبی قابل مدیریت نگه دارد و با کاهش تنشهای ناگهانی، امکان بهرهبرداری استراتژیک را حفظ کند. از سوی دیگر، جریانهای تندروتر درون ساختار قدرت آمریکا نظیر روبیو، والتز و برخی اعضای فعال در کنگره، خواستار سختگیری بیشتر علیه ایران هستند. این واگرایی عملاً امکان اجماع داخلی پیرامون چارچوب مذاکرات را دشوار ساخته و فضای رسانهای را نیز به عرصهای پر از گمانه بدل کرده است. از همین رو سکوتهای گاها طولانی تیم ترامپ به ویژه بعد از مذاکرات رم، هم نشانه پیشروی در گفتوگوهاست، هم تعیین سیاست سردرگمی رسانهها تا رسیدن به نقطه تصمیم نهایی.
در حالی که دور نخست مذاکرات با روایتی نسبتاً خوشبینانه در برخی رسانههای جریان اصلی آمریکا توصیف شد، با نزدیک شدن به دور دوم، تغییر گفتمانی به سمت احتیاط و نرمش رسانهای صورت گرفت. این چرخش از تبیینهای متعارض، را میتوان در قالب «ابهام سازنده» تحلیل کرد؛ جایی که طرف آمریکایی نهتنها برای اجتناب از تقابل با افکار عمومی، بلکه برای ایجاد فضای انعطاف در برابر تغییرات لحظهای در روند مذاکره، به گونهای هدفمند از شفافیت پرهیز کرده است.
فشار در سایه، بازی در وقت اضافه
افزون بر این، حضور پررنگ اسرائیل در میان دو دور مذاکره ـ بهویژه از طریق بازیگرانی چون رون درمر و مقاماتی از موساد، بیانگر تلاش ساختاریافتهای از سوی یک ضلع بیرونی برای تأثیرگذاری بر سیاستگذاران آمریکایی است. با این حال، تاکنون توازن قوا به نفع تیم ویتکاف–ونس باقی مانده که از حمایت ترامپ برخوردارند. این وضعیت، شکلی از هژمونی موقت جناح عملگرا در درون ساختار تصمیمسازی ایالات متحده را پدید آورده است؛ وضعیتی که البته در صورت فقدان نتایج ملموس از مذاکرات، شکننده خواهد بود و امکان قدرتنمایی تندروها را افزایش خواهد داد.
مخاطره زمانی بیشتر محسوس خواهد بود که بدانیم اسرائیل در مذاکرات رم، نه بهعنوان طرف مذاکره، بلکه بهمثابه بازیگری فعال در حاشیه میز، حضوری پررنگ اما غیررسمی داشته است. این نقش نه از طریق کانالهای دیپلماتیک کلاسیک، بلکه با تکیه بر شبکهسازیهای امنیتی–اطلاعاتی، اثرگذاری بر نخبگان آمریکایی و مهندسی روانی فضای رسانهای دنبال شده است. این وضعیت مصداقی از نفوذ واسطهای است؛ زمانی که یک بازیگر ثالث با منابع محدود ولی جهتدار، به بازیگر اصلی فشار وارد میکند بدون آنکه مستقیماً در فرآیند تصمیمسازی رسمی حضور داشته باشد.
آنها نمیتوانند بر اساس اطلاعات دقیق واکنش نشان دهند و این تعلیق، قدرت تحلیل و تحرک را از آنها میگیرد و حدود مشخصی برای بازیگران ثالث ایجاد میکند.چنین رویکردی حتی بازیگران منطقهای را نیز در شرایط نظارهگری نگه خواهد داشت.
ریسکهای سیاسی ابهام
اما این استراتژی، علیرغم مزایایش، با دو ریسک بنیادین همراه است: اگر توافقی حاصل شود اما افکار عمومی در آمریکا یا ایران آمادگی پذیرش آن را نداشته باشند، فضای رسانهای میتواند به سرعت علیه آن موضع بگیرد. از سوی دیگر، غیاب روایت رسمی و صریح از روند مذاکرات، هرچند در کوتاهمدت مانع ایجاد بحران رسانهای است، اما در بلندمدت میتواند موجب فرسایش شود. یعنی فاصله میان آنچه در واقع رخ میدهد و آنچه مردم تصور میکنند باید رخ دهد، اسباب نوعی کنش منفی در سطح اجتماعی خواهد شد.در واقع، اگر ابهام رسانهای با یک استراتژی ارتباطی تدریجی و تدبیرشده همراه نشود، میتواند به ضدخود بدل شود و جریان مذاکرات و توافق احتمالی را در معرض تخریب قرار دهد.
دور سوم مذاکرات با ضربآهنگ بیشتر
با این اوصاف آنچه که فعلا همه سکوتهای معنادار را قابل پذیرش کرده، ادعای نزدیک بودن تهران به سلاح هستهای از طرف آمریکا و فشارهای اقتصادی و سیاسی برای رسیدن به یک توافق در تهران است. بر خلاف مذاکرات پیشین، این بار طرفین میدانند که فرصتها محدود است. نه آمریکا زمان زیادی برای نمایش موفقیت و تحقق یکی از وعدههای ترامپ را دارد، نه ایران میل دارد که مذاکرات وارد فاز فرسایشی و امتداد فشارها شود. به همین دلیل، اگرچه مذاکرات نشانهای از باز شدن مسیر دیپلماسی است، اما همزمان به شکلی کمسابقه تحت فشار زمان و ضربآهنگ سیاسی قرار گرفته است.دور سوم مذاکرات که با گفتوگوهای در سطح فنی همراه شده، احتمالا زوایای بیشتری از خواستههای دو طرف را به نمایش خواهد گذاشت، چرا که احتمالا تهران و واشنگتن بر سر مسائل اساسیتری مواجهه خواهند داشت.
انتهای پیام/