مهم‌ترین فیلم‌ های سینمای ایران درباره اعتیاد

|
۱۳۹۴/۰۵/۱۱
|
۱۰:۳۴:۳۶
| کد خبر: ۳۰۴۵۲۸
مهم‌ترین فیلم‌ های سینمای ایران درباره اعتیاد
تقریبا از نیمه‌های دهه چهل بود که با پرطرفدارتر‌ شدن سینما در ایران و البته عیان‌ شدن بیشتر معضل بزرگی به نام اعتیاد در بین جوان‌ها تعداد داستان‌هایی که با محوریت جماعت معتاد در فیلم‌ها روایت می‌شدند، رشد بیشتری پیدا کردند.

«رفیق من سنگ‌صبور غم‌هام/ به دیدنم بیا که خیلی تنهام/ هیشکی نمی‌فهمه چه حالی دارم/ چه دنیای رو به زوالی دارم» محسن چاووشی با آن صدای خش‌دارش روی تصویری می‌خواند که علی سنتوری با شنلی بر دوش روزهای تلخ اعتیاد و چاردرنشینی‌اش در حومه شهر را تجربه می‌کند. تصویری تکان‌دهنده از نوازنده مفلوکی که عوض شکوفاشدن هر چه بیشتر استعدادش از شدت زیاده‌روی در مصرف مواد هم زن و زندگی‌اش را از دست می‌دهد و هم روحیه و حال خوبش را.

این تصویر تلخ و گزنده فیلم «سنتوری» از سرنوشت گرفتار شدن افراد در منجلاب اعتیاد تنها بخشی از کارنامه نسبتا موفق سینمای ایران در به تصویر کشیدن مقوله اعتیاد است. معضل اعتیاد همواره یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های سینماگران متعهد و فیلمسازان تراز اول سینمای ایران بوده است.

در سال‌هایی که از عمر سینمای ایران می‌گذرد آن کارگردان‌هایی که شم اجتماعی بالایی داشته‌اند به خوبی در مقاطعی که اعتیاد یکی از رئوس ناهنجارهای اجتماعی کشور بوده دست به کار شده و در وسع توان و استعداد کارگردانی‌شان و همچنین داشتن فیلمنامه‌ای قابل‌قبول بحث اعتیاد و عواقب آن را به هر نحوی که بوده در فیلم‌های خود بازتاب داده‌اند.

تقریبا از نیمه‌های دهه چهل بود که با پرطرفدارتر‌ شدن سینما در ایران و البته عیان‌ شدن بیشتر معضل بزرگی به نام اعتیاد در بین جوان‌ها تعداد داستان‌هایی که با محوریت جماعت معتاد در فیلم‌ها روایت می‌شدند، رشد بیشتری پیدا کردند. داستان‌هایی که گاه در قالب فیلم‌هایی کاملا تجاری مثل «ببر رینگ» یا «پشت و خنجر» روایت می‌شد و گاه در قالب فیلم‌های مهم و جریان‌سازی مثل «کندو» یا «گوزن‌ها». بعد از پیروزی انقلاب هم کمی مانده به میانه‌های دهه شصت بود که در تولد دوباره سینما پای اعتیاد به بعضی فیلم‌ها باز شد. باز هم یا یکی از شخصیت‌های اصلی و مهم درگیر اعتیاد بود، یا موضوع فیلم به کل حول محور اعتیاد و موادمخدر می‌گشت.

البته از آن دست فیلم‌های یک‌بار مصرف و هیجان‌زده‌ای که معمولا خیلی شعارگونه و گل درشت یا بدون داشتن داستانی چفت و بست‌دار به مقوله اعتیاد پرداخته‌اند نمونه زیاد بوده و هست و احتمالا خواهد بود با این حال کارنامه فیلم‌های جدی و درست و حسابی هم در سینمای پس از انقلاب در این زمینه نمره چندان بدی نمی‌گیرد. اما همه اینها را گفتیم تا به این‌جا برسیم که مدتی است فیلم سینمایی «عصر یخبندان» به کارگردانی مصطفی کیایی بهانه خوبی است تا نگاهی بیندازیم به مهم‌ترین فیلم‌های سینمای ایران در پانزده سال اخیر در زمینه اعتیاد.

شمعی در باد/ پوران درخشنده/١٣٨٢

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

پوران درخشنده کارگردانی است که شلوغی و هیجان را دوست دارد و در کمتر فیلمی از او دیده‌ایم که این هیجان چه به‌صورت بیرونی و چه به صورت درونی وجود نداشته باشد. شاید به همین دلیل زمانی که تصمیم گرفت درخصوص اعتیاد فیلم بسازد به سراغ مخدرهای صنعتی رفت. مخدرهایی که مصرف‌کنندگان آن دچار هیجانات شدید و بیش از اندازه می‌شدند و در آن زمان یعنی حدود سال‌های ٨٠ تا ٨٢ این مخدرها هر روز فراگیرتر می‌شدند.

درخشنده فیلمش را در خوب موقعی ساخت و از این جهت اهمیت زیادی دارد. او زودتر از بقیه به فکر واکنش نشان‌دادن درخصوص معضل اعتیاد صنعتی افتاد. البته بعد از درخشنده کارگردانان زیادی به سراغ این موضوع نرفتند. این خلأ احساس می‌شد تا از اوایل دهه ٩٠ گویا باز هم شامه کارگردانان در این زمینه تیز و چند فیلم پشت هم با این موضوع ساخته شد که اتفاقا فیلم‌های بسیار خوبی هم از کار درآمدند.

داستان زندگی فرزین در «شمعی در باد» یک تراژدی تمام عیار است. او دانشجوی انصرافی دکتراست، پدر و مادرش طلاق گرفته‌اند، با مادرش زندگی می‌کند ولی مادرش می‌خواهد ازدواج کند، با یک دختر مهربان آشنا می‌شود و بعد با او ازدواج می‌کند، دخترک می‌میرد، فرزین چند بار خودکشی می‌کند، دکتر معالجش در بیمارستان او را معتاد می‌کند و فرزین برای گذراندن دوران افسردگی‌اش به قرص‌های روانگردان که همان دکتر تجویز کرده پناه می‌برد و داستانش تازه از این‌جا آغاز می‌شود.

فیلم درخشنده داستان به‌روز و نویی دارد، جنس محرک‌های فیلم هم تفاوت می‌کند، با این‌که درخصوص ساختار فیلم می‌توان بحث‌های مثبت و منفی زیادی کرد اما از لحاظ موضوع، فیلم درخشنده یک واکنش سریع و به موقع بود. بهرام رادان در نقش فرزین و شهاب حسینی در نقش دکتر بازی‌های بسیار خوبی ارایه داده‌اند و رادان با این شاه‌نقش برای نخستین‌بار قبل از سنتوری سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره بیست‌ودوم به دست آورد.

 


خون‌بازی/ رخشان بنی‌اعتماد/ ١٣٨٥

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

در سینمای ایران تعداد کارگردان‌هایی که دغدغه‌های عمیق اجتماعی داشته باشند خیلی نیست، آنها که به سینما نه فقط به‌عنوان یک ابزار سرگرمی بلکه به‌عنوان یک مدیای تاثیرگذار برای بیان مشکلات و ناهنجاری‌های اجتماعی نگاه کنند. اگر بخواهیم لیستی از این جنس سینماگران پیدا کنیم قطعا رخشان بنی‌اعتماد در آن بالاهای لیست قرار می‌گیرد. او که زبان تند و صریحی در بیان معضلات اجتماعی دارد - و تا به حال کم‌ چوب این زبان تند و تیزش را نخورده - زمانی که به سراغ معضل اعتیاد رفت باز هم دست روی موضوع حساس و دیده نشده‌ای گذاشت: اعتیاد دختران.

البته که «خون‌بازی» فراتر از موضوع اعتیاد در دختران است اما نشان دادن تصویر یک دختر جوان گرفتار به موادمخدر آن هم به‌عنوان شخصیت اصلی کاری بود که فقط از دست رخشان بنی‌اعتماد در آن مقطع برمی‌آمد. مهم‌ترین نکته فیلم بنی‌اعتماد به تصویر کشیدن رنجی است که اطرافیان یک معتاد متحمل می‌شوند.

 بنی‌اعتماد سعی کرده در «خون‌بازی» با روایت پیچیدگی‌های برخورد یک مادر با دختر معتادش وارد بعد جدیدی از بحث معضل اعتیاد در خانواده‌ها شود. مادری که قصد دارد برای نجات فرزندش، تضمین خوشبختی و آینده او و البته حفظ آبروی خانواده‌اش قدم به قدم با او همراه شود و در این همراهی او را به سمت ترک موادمخدر سوق دهد. «خون بازی» ماحصل تحقیقات مفصل بنی‌اعتماد درخصوص اعتیاد است که از ‌سال ١٣٧٤ آغاز کرده بود. یازده‌ سال تحقیقات وسیع و مداوم به خوبی عصای دست بنی‌اعتماد و تیم فیلمنامه‌نویسش برای روایتی واقع‌گرایانه از مقوله اعتیاد شد.

کار مهم دیگری که بنی‌اعتماد در خون‌بازی کرد نشان‌دادن فراگیر بودن مقوله اعتیاد است، وضع مالی سارا و خانواده‌اش نشانگر این است که تصور عامه مردم درخصوص معتادان می‌تواند اشتباه باشد. در «خون‌بازی» بنی‌اعتماد خیلی بی‌پروا و عریان به مقوله اعتیاد می‌پردازد، او لذت مصرف مواد را در کنار درد بی‌اندازه آن به تصویر می‌کشد و قضاوت و انتخاب را به عهده خود تماشاچی می‌گذارد. به همین دلیل خون‌بازی به شدت شبیه اثری مستند از کار درآمده است. ضمن این‌که بی‌انصافی است اگر بخواهیم از بازی‌های خیره‌کننده باران کوثری در نقش سارا و بیتا فرهی در نقش مادرش سیما در این فیلم غافل شویم.

 


علی سنتوری/ داریوش مهرجویی/ ١٣٨٥

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

سال ١٣٨٥ دو اتفاق مهم و ویژه افتاده است. اتفاق اول این‌که در این‌ سال و در بیست‌وپنجمین دوره جشنواره فیلم فجر دو بازیگر جوان به خاطر ایفای نقش دو معتاد جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن را به دست آوردند. باران کوثری که با ایفای نقش سارا در «خون‌بازی» این جایزه را به خانه برد و بهرام رادان با ایفای نقش علی سنتوری در فیلم «سنتوری» و اتفاق دوم این است که رادان دومین سیمرغ بلورینش را پس از «شمعی در باد» باز هم با بازی در نقش یک معتاد به دست آورد. «سنتوری» قطعا نقطه عطف کارنامه کاری بهرام رادان در بازیگری و البته آخرین فیلم هیجان‌انگیز داریوش مهرجویی تا امروز است.

شاید اگر فیلم در زمان خودش بدون مشکل و حاشیه اکران می‌شد جایگاه امروز «سنتوری» بسیار دست نیافتنی‌تر بود. مهرجویی در سنتوری به سراغ اعتیاد رفت اما سوژه‌اش را از قشری انتخاب کرد که زیادی حساسیت برانگیز  بود و حرف‌هایشان زیادی پرحاشیه: هنرمندان. البته ٤٦‌سال قبل از داریوش مهرجویی، محمدعلی جعفری فیلمی ساخته بود به نام «آفت زندگی یا مرفین» که شباهت بسیار زیادی با سنتوری دارد. فیلمی که داستان موسیقیدان جوانی به نام حمید است که بر اثر گرفتارشدن در دام دوستان ناباب، معتاد می‌شود و زن و زندگی و آبرویش را از دست می‌دهد. اما آن فیلم دو تفاوت عمده با سنتوری دارد. اول این‌که علی سنتوری در جامعه‌ سال ٨٥ به دلیل حال ناخوش به سمت اعتیاد رفت ولی حمید به دلیل خوشی زیاد و دوم این‌که همسر حمید تا آخر راه با او ماند و آخر موفق به نجاتش شد، اما همسر علی با این‌که از عوامل نجاتش بود ولی او را ترک کرد و رفت.

 مقایسه این دو فیلم و تفاوت‌هایشان به خوبی نشان می‌دهد که اعتیاد در هر موقعیتی می‌تواند وارد زندگی فرد شود، یک جا شانس می‌آورد و نجات پیدا می‌کند و یک‌جا نه، و یک ‌جا حتی اگر هم نجات پیدا کند خیلی از مهم‌ترین چیزهای زندگی‌اش را از دست می‌دهد. داستان‌هایی که دو روی یک سکه‌اند. نکته مهم دیگر فیلم سنتوری اشاره به این نکته دارد که گاهی شانس می‌آوری و نجات پیدا می‌کنی ولی هستند کسانی که شانس تو را نمی‌آورند مثل نقش کوتاه حسن پورشیرازی که اتفاقا بازی‌اش در همان معدود سکانس‌های حضورش به‌عنوان یک معتاد همه‌چیز باخته، دیدنی است.

 


مرهم/ علیرضا داوودنژاد/ ١٣٩٠

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

علیرضا داوودنژاد از همان اولین فیلمش «نازنین» نشان داد علاقه شدیدی به موضوعاتی دارد که به نوعی با مقوله موادمخدر ارتباط دارند او حتی پس از انقلاب هم خیلی سریع به سراغ ساخت فیلمی رفت که موضوع آن حول مقوله اعتیاد بگذرد و به این ترتیب «بی‌پناه» را در ‌سال ١٣٦٥ جلوی دوربین برد. اما «مرهم» را می‌توان موفق‌ترین اثر او در این زمینه آن هم به‌عنوان کارگردان دانست چرا که او به‌عنوان فیلمنامه‌نویس نگارش فیلم بسیار موفق «تاراج» را در کارنامه کاری‌اش دارد. در آغاز دهه نود، داوودنژاد پس از یک دوره ساخت فیلم‌های کمدی نفروش ناگهان با ساخت مرهم بار دیگر به روزهای خوب خود برگشت. فیلمی ظریف و دقیق که سفر اودیسه‌وار دختر معتادی به نام مریم برای انتخاب مسیر ادامه اعتیاد یا ترک آن را به تصویر می‌کشد. دختری عصیانگر و خسته که از سوی خانواده طرد شده و بدجور به دام مخدر شیشه افتاده است.

مریم در آخرین دعوایش با خانواده ناگهان از خانه فرار می‌کند و یکه و تنها در تهران برای یافتن جنس حرکت می‌کند. در این بین مادربزرگ پیرش هم با او همراه می‌شود و رابطه‌ای عمیق بین دو نسل کاملا جدا از هم شکل می‌گیرد. مادربزرگ نگرانی که فراتر از همه خطاها و اشتباه‌ها به دنبال برگرداندن نوه‌اش به شرایط طبیعی است، فیلم از موضع لزوم پشتیبانی خانواده از جوان‌ها وارد ماجرا می‌شود هر چند داوودنژاد به خوبی در لابه‌لای نشان‌دادن رابطه مادربزرگ و نوه نگاهی جدی‌تر به وضع جامعه و رواج موادمخدر صنعتی در بین جوان‌ها نیز دارد. بازی‌های طناز طباطبایی در نقش مریم و کبری حسن‌زاده در نقش اشرف سادات درخشان است.

 


به‌خاطر پونه/‌هاتف علیمردانی/ ١٣٩١

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

اولین فیلم جدی و اجتماعی‌ هاتف علیمردانی خیلی‌ها را غافلگیر کرد. علیمردانی که تا پیش از «به خاطر پونه» فیلم‌هایی در ژانر کودک و با حال و هوایی فانتزی ساخته بود در اولین کار جدی اجتماعی‌اش به سراغ موضوعی رفت که مابه‌ازاهای بیرونی زیادی دارد.

داستان زوج میانسالی که مرد خانواده درگیر اعتیاد به شیشه شده و در مرز توهم و واقعیت درخصوص خیانت‌کردن زنش به‌سرمی‌برد. یک درام خوش ساخت که به لطف تبلیغات دهان‌به‌دهان فروش نسبتا خوبی به دست آورد و در قبال هزینه‌ای که برای فیلم شده بود اصطلاحا توانست گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. نقطه قوت فیلم بازی فرهاد اصلانی است. او به شکلی ظریف و هنرمندانه مختصات یک معتاد به شیشه را که سعی می‌کند اعتیادش مخفی بماند به تصویر می‌کشد. در سکانس‌هایی که مجید به‌خاطر سوءرفتارهایش با پونه (هانیه توسلی) خود را سرزنش می‌کند و حتی از این‌که به دام اعتیاد افتاده به اعلام انزجار از خودش می‌افتد بازی اصلانی درخشان است.

فیلم برای نشان‌دادن تاوان اعتیاد فاصله‌گیری خاموش دو زوج طبقه متوسط جامعه را مد نظرش قرار می‌دهد و به خوبی مرزی بین واقعیت و توهم برای شخصیت معتاد داستان ترسیم می‌کند. مرزی که نتیجه‌اش فروپاشی روحی و روانی مرد است.

 


عصر یخبندان/ مصطفی کیایی/ ١٣٩٣

 

سیخ و سرنگ در قاب نقره‌ای

 

یکی از مزایای کارگردانان جوانی مثل کیایی و علیمردانی این است که راحت‌تر می‌فهمند زیر پوست جامعه متوسط و جوان‌های رو به میانسالی چه اتفاقاتی درحال رخ دادن هستند. حالا کیایی با چنین شناختی دست به ساخت فیلمی پرکشش و هیجان با محوریت موادمخدر صنعتی زده است. فیلمی که آدم‌های آشنا، روابط آشنا و حتی برای برخی موقعیت‌های آشنا دارد. کیایی برخلاف اکثر فیلم‌های ایرانی از این دست که داستان‌شان محدود به فرد و ارتباطش با اطرافیانش می‌شود، سعی کرده آدم‌های زیاد و بی‌ربطی را درگیر ماجرای اعتیاد کند. آدم‌هایی که خواسته یا ناخواسته مقوله اعتیاد نخ مشترکی است که آنها را به یکدیگر وصل می‌کند.

از هر طرف ماجرای فیلم «عصر یخبندان» یک آسیب و زخم از موادمخدر دیده و حس می‌شود و جایگاه اجتماعی افراد داخل ماجرا نمی‌تواند تضمینی برای فرار از این زخم‌ها و آسیب‌ها باشد. بعضی مستقیم و بعضی غیرمستقیم. البته بحران فروپاشی کانون خانواده به دلیل اعتیاد یکی از طرفین و بحران از دست دادن افراد مهم زندگی به دلیل درگیر شدن‌شان با مقوله اعتیاد دو محوریت اصلی فیلم کیایی است. «عصر یخبندان» بیشتر نگاهی کلی‌تر به وضع نفوذ موادمخدر در جامعه دارد و حتی احتمالاتی درخصوص رئوس ماجرا می‌دهد. او سعی کرده تنها نظاره‌گر ماجراها باشد و خیلی تلاشی برای قضاوت نمی‌کند. بدون‌ شک بازی‌های مهتاب کرامتی (نامزد سیمرغ بلورین) و سحر دولتشاهی (برنده سیمرغ بلورین) در نقش دو زن معتاد به شیشه از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم است و محسن کیایی و فرهاد اصلانی مکمل‌های بسیار خوبی برای داستان اعتیاد هستند.

دیگر فیلم‌های مهم

اما در این سی و چند‌ سال فیلم‌های مهم دیگری هم بوده‌اند که یا با موضوع اعتیاد ساخته شده‌اند یا اعتیاد بخش مهمی از داستان فیلم بوده است. شاید زنده‌یاد ایرج قادری خودش هم تصور نمی‌کرد آخرین فیلم او قبل از دوران ١٠ ساله ممنوع‌الکار بودنش تبدیل شود به پربیننده‌ترین فیلم سینمای ایران که با محوریت موادمخدر ساخته شده است. تاراج که در‌ سال ٦٣ ساخته و اکران شد با جذب بیش از ٤,٥‌میلیون مخاطب یک اتفاق بزرگ در سینمای ایران بود.

کیمیایی را با چهار فیلم «سربازهای جمعه» با تنها شاه‌نقش کارنامه کاری اندیشه فولادوند «رئیس» و آن لعیا زنگنه متفاوتش، «جرم» با رضا سرچشمه هرویینی و «تیغ و ابریشم» با بازی حیرت‌انگیز فریماه فرجامی در نقش سوسن، زن معتاد و درمانده فیلم به یاد آورد، کارگردانی که «گوزن‌ها» را هم با یک سید رسول معتاد ماندگار کرد. حامد بهداد دو فیلم با حمید نعمت‌الله کار کرده که در هر دو نقش معتاد دارد. یکی «بوتیک» و دیگری «آرایش غلیظ» و در هر دو به خوبی از عهده نقش برآمده، فرامرز صدیقی تنها فیلمش «طعمه» را‌ سال ٧١ با موضوع اعتیاد ساخته است، ایرج قادری هم در دو فیلم «پشت و خنجر» و «آکواریوم» اعتیاد را موضوع فیلم‌هایش قرار داده بود.

در «مهمان مامان» داریوش مهرجویی هم پارسا پیروزفر به خوبی از پس یک شاه‌نقش اساسی برآمد و نقش یوسف شوهر معتاد و زن‌دوست را تبدیل به کاراکتری ماندگار کرد. دومان قائمی با بازی جمشید ‌هاشم‌پور در قارچ ‌سمی (رسول ملاقلی‌پور/ ١٣٨٠)، مهران احمدی در نقش جانبازی که به سمت اعتیاد رفته در فیلم سیزده ٥٩ (سامان سالور/ ١٣٨٩) یا لیلا با بازی بهاره افشاری در تسویه‌حساب (تهمینه میلانی/١٣٨٦) و امیر دودو در سه‌گانه «اخراجی‌ها» بخش دیگری از فیلم‌ها و شخصیت‌های مهمی هستند که در کارنامه سینمای ایران برای ساخت فیلم‌های سینمایی با موضوع اعتیاد نام‌شان دیده می‌شود. امشب اشکی می‌ریزد

(منوچهر مصیری/١٣٥٩)، مسافر شب (منصور تهرانی/١٣٥٩)، سیاه‌راه (کوپال مشکوه/١٣٦٣)، دبیرستان (اکیر صادقی/١٣٦٥)، طوبی (خسرو ملکان/١٣٦٧)، گالان (امیر قویدل/١٣٦٩)، مجازات (جهانگیر جهانگیری/١٣٧٣)، باد و شقایق (سیدضیا‌الدین دری/ ١٣٧٦)، عشق طاهر (محمدعلی نجفی/١٣٧٨)، قصه پریا (فریدون جیرانی/ ١٣٨٩) و لامپ صد (سعید آقاخانی/١٣٩٣) دیگر فیلم‌هایی هستند که اعتیاد در آنها پررنگ و یکی از رئوس اصلی داستان فیلم است.

نظر شما