به گزارش خبرگزاری برنا ازلرستان، 12تیر ماه ( دوم جولای ) روز جهانی خبرنگاران ورزشی، این روز را به جامعه ورزش ، همکاران ساعی و تلاشگر در استان لرستان و همچنین سراسر کشور، ،خبرنگاران و رسانه های ورزشی استان لرستان و کشورمان تبریک عرض می نمایم .
روابط عمومی اداره کل ورزش وجوانان استان لرستان
«روز جهانی خبرنگار ورزشی بر شما دوست گرامی مبارک باد.»
آنچه امروز مرا وادار به نوشتن درباره شغل خودمان کرد همین پیام کوتاه بود که از دست دوستی به دستم رسید. با خودم خیلی فکر کردم و کلنجار رفتم که خبرنگار ورزشی چیست و کیست؟
در آن سوی مرزها چگونه است و در ایران چه وضعی دارد؟ شغل است؟ شغل نیست؟ میشود روی حقوق آن حساب کرد؟ نمیشود حساب کرد؟ و قس علی هذا!
وقتی اسم خبرنگار ورزشی در ایران میآید عوام با خوشرویی با تو برخورد میکنند ولی اهالی ورزش، مسئولان و دستاندرکاران دل خوشی از این صنف ندارند.
در عصری که با یک پست اینستاگرامی پر از غلط و اشتباه املایی و نوشتاری توسط یک فوتبالیست کمسواد اما پولدار و محبوب کل کشور تکان میخورد دیگر قلم و کاغذ چه معنایی میتواند داشته باشد؟ در این میان ممکن است خبرنگاری خوب که خلاقیت هم دارد هر از گاهی کارش بگیرد و چیزی در خور بنویسد و با استفاده از تحلیل قوی خود توجهانی را هم جلب کند اما مگر همیشه اینگونه است؟
بارها و بارها بین دوستان همکار و نویسندگان ورزشی این بحث به وجود آمده که کاش وارد عرصههای دیگر شغل خبرنگاری میشدیم. کاش میرفتیم سرویس اقتصادی که حداقل طرف حساب ما مدیران بانکها یا بازرگانان معتبر بودند یا سرویس اجتماعی و... که حداقل دردی از اجتماع دوا میکردیم اما امروز باید قریحه خوش و ناخوش خود را در خدمت فوتبالیستها یا ورزشکارانی به کار بگیریم که همواره طلبکارند!
ما نویسندگان ورزشی همیشه بدهکاریم. اگر مطلبی در ستایش عملکرد یک ستاره بنویسیم که به وظیفه خود عمل کردیم و خدا نکند نقدی یا طعنهای بزنیم. واویلا میشود. آنگاه بدترین پیامکها و دشنامها را باید متحمل شویم به جرم نوشتن واقعیت!
متأسفانه چند سالی است که تعدد شبکههای مجازی باعث شده تا ورزشکاران به ویژه فوتبالیستها خود را بینیاز از رسانهها و خبرنگاران ورزشی بدانند و بیشتر وقت خود را در اینستاگرام، یوتیوب، فیسبوک و... سپری کنند. ورزشکاران مشهور حتی افتخار نمیدهند گوشی خود را بردارند و خیلی هم با یک خبرنگار رفیق باشند هفتهای یک بار از طریق تلگرام و واتسآپ حرف میزنند و... خلاصه آنکه برخی اوقات از شغل خودمان به شدت بدمان میآید!
خاصه آن روزهایی که باید با 40 سال سن (یا کمی بالاتر!) به یک جوان 20 ساله زنگ بزنی، پشت خط بمانی و دست آخر هم به جایی نرسی!
تصورش هم سخت است. حالت به هم میخورد از بوی تفرعن و غرور کاذبی که به دست خومان به برخی بازیکنان بخشیدیم!
اما آن طرف مرزها چه خبر است؟ آیا همین وضعیت ساری و جاریست؟
خاطرم هست در جام جهانی 2006 آلمان همراه تیم ملی ایران به آن کشور سفر کرده بودم. به همراه ملیپوشان ایرانی در شهر «فردریش هافن» اسکان پیدا کردیم. شهری که 85 هزار جمعیت داشت و یکی از خوشآب و هواترین منطقه کشور آلمان بود. تیم ملی در هتل «کرونه» در شمال غربی «فردریش هافن» مستقر بود و فاصله محل اقامت ما هم با هتل ملیپوشان 10 دقیقه فاصله داشت.
هر روز به هتل «کرونه» میرفتیم و گزارش تهیه میکردیم. مهدی هژبری دوست و همکار خوبم که در آن سفر هماتاق من بود، شاهد است هر روز هر کدام یک صفحه روزنامه مینوشتیم به تهران ایمیل میکردیم.
روزی یک بنده خدایی به ما نزدیک شد و درباره شغلمان پرسید. اینکه چقدر حقوق میگیریم و روزی چند کلمه و صفحه مینویسیم و...
بعد از جوابهای ما مبنی بر اینکه روزی 4 هزار کلمه حداقل مینویسیم و حقوق ناچیزی هم میگیریم به گوشش خورد از تعجب چشمانش گرد شد!
خودش را معرفی کرد: «بابک میلانی هستم خبرنگار نشریه بیلد آلمان! دوست صمیمی مهدی مهدویکیا و وحید هاشمیان بود و به ما گفت: «روزی 200 کلمه مینویسم و 50 هزار ماهیانه حقوق میگیرم. تازه این منهای پاداش و سایر مزایاست و...!»
این مرتبه ما نزدیک بود شاخ دربیاوریم چرا که در آن زمان حقوق یک کارمند آلمان 2500 یورو بود و همکار ما که اصالتی ایرانی داشت ولی در آن کشور به دنیا آمده بود دو برابر یک کارمند کشورش دستمزد میگرفت!»
آری، امروز که روز جهانی خبرنگار ورزشی است یاد آن روزها افتادم.
آن روزهایی که نمیدانستم چه روزهایی در این عرصه در انتظارم است. این روزهایی را نمیدیدم که برای یک مصاحبه ناقابل 10 بار به یک فوتبالیست معمولی زنگ بزنم بلکه افتخار بدهد و گوشیاش را بردارد... و شعار هم نمیدهم که عاشق این شغل هستم و به خاطر عشق از کنار خیلی چیزها میگذرم. عاشق نیستم. کلی هم خسته هستم اما در 42 سالگی که آدم نمیتواند شغلش را عوض کند. میتواند؟!