به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، آمار تجاوز در کشور ما کم نیست، تجاوز به دختران، محارم، کودکان و هم چنین زنان متاهل! مسئله تامل برانگیز این است که آیا در تمام این موارد قربانیان، تجاوز را گزارش میدهند؟ تمام متجاوزین محاکمه میشوند؟ خانوادههای افرادی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، بعد از فهمیدن این موضوع رفتار درستی نشان میدهند؟ اصلا این افراد میتوانند بعد از وقوع این اتفاق دوباره مثل سابق به زندگی ادامه دهند؟
اینها سوالاتی است که شاید بعد از شنیدن یا خواندن اخبار مربوط به تجاوز ذهن خیلی از ما را درگیر خود میکند، البته خیلی از این تجاوزها بصورت پنهانی صورت میگیرد و اغلب خانوادهها نمیدانند که در خانوادهشان فردی وجود دارد که مورد سوء استفاده قرار گرفته یا میدانند و به قول خودشان از ترس آبرو نه شکایت میکنند و نه میگذارند احدی از این موضوع با خبر شود.
تجاوز جنسی، اصطلاحی در پزشکی قانونی و جرم شناسی است و به معنی انجام نزدیکی جنسی با فرد بدون رضایت اوست.
تجاوز جنسی در حقیقت تنها یک حمله فیزیکی و جنسی نیست بلکه در عین حال حمله معنوی و حمله به شأن انسان است که در آن قربانی از حق خود محروم میشود. این خشونت، هرچند همیشه قتل را به همراه نداشته باشد، عموماً تهدید به قتل را به همراه دارد. یکی از آسیبپذیرترین گروههای اجتماعی که در خطر «تجاوز جنسی» و خشونتهای در پی آن قرار دارند کارگران جنسی هستند. هم چنین نزدیکی فرد بالغ با افراد کم سن وسال و کودکان، حتی اگر با رضایت او باشد، تجاوز محسوب می شود.
جعفر بای، آسیب شناس اجتماعی در رابطه با تجاوزهای گزارش نشده یا همان تجاوز پنهان، به خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برنا، گفت: علت گزارش ندادن به پلیس، توسط افرادی که مورد تجاوز قرار گرفته اند دلایل متعددی دارد از جمله اینکه بعضی از خانوادهها از این اتفاق اطلاع دارند اما از ترس آبرو گزارش نمیدهند یا تعدادی از این افراد چون دچار استرس و عذاب وجدان هستند موضوع را اعلام یا گزارش نمیکنند، در حالیکه این افراد مورد تجاوز قرار گرفته اند و قربانی شده اند و خانواده ها باید این موضوع را بپذیرند.
جعفربای درباره اینکه با افراد آسیب دیده باید چطور رفتار کرد، افزود: بستگی دارد که این افراد در چه شرایط سنی هستند و عمق فاجعه چقدر است. باید مشخص شود که آیا این اتفاق در حد یک جرم سبک و ساده است یا یک ضربه سنگین و سخت؟ زیرا اگرآسیب وارده یک آسیب مادام العمر باشد فاجعه بارتر است.
این محقق و پژوهشگر اجتماعی تصریح کرد: خیلی از این افراد دچار آسیبهای روحی و روانی میشوند و حتی به مرز دیوانگی میرسند، زیرا اتفاقی که برایشان افتاده را نه میتوانند نگه دارند و نه میتوانند افشا کنند، به همین خاطر همیشه در یک استرس مداوم به سر میبرند.
او در باره فرهنگ سازی برای نحوه برخورد مناسب خانوادهها و جامعه با این موضوع و افرادی که مورد تجاوز قرار گرفته اند، گفت: قدرت پلیس را باید قوی کرد، پلیس میتواند وقایعی که اتفاق میافتد را کنترل کند، البته محال است تواناییهای پلیس آنقدر بالا برود که بتواند آمارهای واقعی را صد در صد پوشش دهد اما باید با اطلاع رسانی و فرهنگ سازی بوسیله پلیس و خود خانواده به عنوان یک کانون مهم و مدارس و رسانه ها که رسالت سنگینی در فرهنگ سازی این قضیه برعهده دارند، آگاهی بخشی، اطلاع رسانی و روش های مقابله و غیره در این زمینه صورت گیرد تا از تکرار این آسیب ها ممانعت شود تا قربانیان و کسانی که در معرض آسیب قرار گرفتهاند مشکلی پیدا نکنند.
جعفربای تصریح کرد: باید خانوادهها با قاطعیت، آگاهی بخشی و حمایت خود را از اعضایشان قوی و بیشتر کنند، زیرا هر چقدر حمایت خانواده بیشتر باشد پوشش این جرم کمتر میشود.
وی افزود: خانوادهها باید بدانند هرکسی ممکن است در معرض جرم قرار گیرد، پس باید با واقعیتهای موجود در جامعه کنار آمد وجرایم مختلف را پذیرفت و نحوه مقابله مناسب با آن پدیده را آموخت.
این پژوهشگر و آسیب شناس اجتماعی در پایان گفت: ما نباید طوری رفتار کنیم که به دور از واقعیت و آمیخته با رفتار و افکار متعصبانه و کورکورانه باشد، زیرا رفتارهای قهرآمیز و خشن در مواجه با این موضوعات اصلا زیبنده نیست.
کابوس با چشمهای باز
زینب مقنعه اش را مرتب میکند و لب به دندان میگزد، انگار قبل از شروع به گفتن در ذهنش یکبار تمام وقایع را مرور می کند، در حالی که با انگشتان دستش بازی میکند به خبرنگار برنا میگوید: چند سال پیش برای یاد گرفتن موسیقی در یک کلاس خصوصی ثبتنام کردم که مدرس آن مردی سی و چند ساله بود، هربار به کلاس که در خانهاش تشکیل میشد میرفتم، متوجه نگاههای سنگینش میشدم، به همین خاطر تصمیم گرفته بودم بعد از پایان آن دوره دیگر به آن کلاس نروم.
سرش را بیشتر پایین می اندازد و ادامه می دهد: یک روز که مثل همیشه برای آموزش به خانه اش رفتم، شربت آورد و تعارف کرد، فقط یادم می آید شربت را خوردم، اما اتفاقات بعد از آن را به یاد نمی آورم، فقط به خاطر دارم در همان محل به هوش آمدم و متوجه شدم مورد تجاوز واقع شده ام، شوکه شده بودم و از ترس قدرت تکلم نداشتم اما او در کمال خونسردی رفتار می کرد، حتی اظهار ندامت و پشیمانی هم نکرد، من که از ترس روی پا بند نبودم سریع از آن محل خارج شده و خودم را به خانه رساندم، تا مدت ها شوکه بودم و حرف نمی زدم، جرات نداشتم به خانواده ام چیزی بگویم، آنها سنتی هستند و اعتقادات مذهبی قوی دارند، اگر می دانستند سرم را می بریدند.
زینب با حالتی گرفته ادامه داد: چند روز از آن جریان گذشته بود که در کمال ناباوری تماس های آن فرد مبنی بر درخواست های بی شرمانه اش شروع شد، می دانست جرات گفتن این جریان را به خانواده ام ندارم، برای همین خیالش جمع بود و در کمال گستاخی نه تنها درخواستش را تکرار بلکه برای رسیدن به آن تهدید می کرد که اگر تن به خواسته اش ندهم به خانواده ام خواهد گفت که چه اتفاقی افتاده است. هرچه التماس و زاری می کردم که با آبرویم بازی نکند گوشش بدهکار نبود، تا اینکه دل را به دریا زدم و گفتم اگر دست از سرم برندارد شکایت خواهم کرد و او وقتی دید برخلاف همیشه قاطع هستم، کم کم پا پس کشید.
در حالی که صورتش را به زهرخندی تلخ مهمان کرده بود ادامه داد: نمی توانی بفهمی چه شب هایی را با کابوس گذرانده و می گذرانم، می ترسم از اینکه روزی خانواده ام بفهمند، بعد از گذشت چند سال از آن اتفاق با مردی آشنا شدم که ادعا می کرد عاشقم است و توانست راضیم کند باهم وارد رابطه شویم، اما به محض اینکه گذشته ام را برایش تعریف کردم به شدت از من متنفر شد و به طرز بدی ترکم کرد. من نمی خواهم تنها بمانم اما نمی توانم در این باره به کسی که قرار است همسرم شود دروغ بگویم.
رویا دختر دیگری از قربانیان تجاوز است، او می گوید با پسری در محیطی معقول آشنا شدم و بعد از گذشت چند ماه از رابطه مان پیشنهاد ازدواج داد و پس از مادرانمان صحبت های ابتدایی را انجام دادند و قرار شد بعد از چند ماه، طی یک جلسه رسمی خواستگاری نامزد شویم. یک روز به درخواست و اصرارهای مکرر آن پسر به خانه شان رفتم و با وجود مخالفت و ممانعت هایم مورد تجاوز قرار گرفتم، اما او به محض دیدن حال پریشان و عصبی ام خاطرم را جمع کرد که جای هیچ نگرانی نیست و قرار است به زودی با یکدیگر ازدواج کنیم. تا چند روز حال بدی داشتم و در حالت شوک و افسردگی به سر می بردم تا اینکه او بعد از یک هفته شروع به بهانه گیری های مختلف کرد و در نهایت رابطه اش را با من بهم زد و وقتی از او خواستم مسئولیت کاری که انجام داده را بر عهده بگیرد، در پاسخ با رفتاری توهین آمیز تحقیرم کرد و رفت.
رویا با لرزشی در صدا ادامه داد: چند روز بعد مطلع شدم با دختر دیگری وارد رابطه شده است. هیچ وقت نتوانستم این موضوع را به خانواده ام بگویم، آنها اگر با خبر شوند رفتاری به مراتب بدتر از آن پسر نشان خواهند داد، من تا یک سال بعد از آن جریان افسردگی شدید گرفته و تحت درمان روانپزشک بودم و هنوز هم بعد از گذشت چند سال نمی توانم فراموش کنم، هنوز این زخم مثل روز اول تازه است و نمی دانم قرار است چه اتفاقی برایم بیفتد، این موضوع را به هیچ کس نگفتم و از ترس اینکه مبادا کسی با خبر شود دور و اطرافم را خالی کرده و تنها شدم، من از ازدواج می ترسم و هربار خواستگاری برایم می آید به بهانه های مختلف رد می کنم.
بیاییم بدون افکار و تعصبات بیهوده کمی فکر کنیم
افراد قربانی تا کی باید بخاطر جرمی که مرتکب نشده اند تنبیه و تحقیر شوند؟ خانواده ای پشت در بیمارستان دعا می کردند دختر به کما رفته شان بمیرد! زیرا قربانی تجاوز جنسی بوده و از ترس آبرو و خانواده اش خودکشی کرده و به کما رفته بود، خانواده اش در پاسخ به این رفتارشان گفتند: بمیرد بهتر است از اینکه با این ننگ زندگی کند!
زینب، رویا و خیلی از دختران دیگری که قربانی تجاوز پنهان هستند اظهار داشته اند که فقط از ترس رفتار خشونت آمیز و تند خانواده هایشان است که این موضوع را به آنها و پلیس اطلاع نمی دهند.
جای تاسف دارد کسی که قربانی شده باید با ترس و هراس و انواع بیماری های روحی، روانی و جسمی سر کند اما متهم به راحتی و آزادانه به زندگی ادامه دهد، کما اینکه این افراد وقتی هیچ واکنشی از سمت قربانیان خود دریافت نمی کنند با خیال جمع تری به سراغ افراد دیگر می روند.
بیاییم بدون افکار و تعصبات بیهوده کمی فکر کنیم تا با رفتار نسنجیده و دور از تعقل قربانیان تجاوز را به سوی سکوتی مرگبار هدایت نکنیم و میدان را برای افراد سودجو باز نگذاریم.