ستایش جهان آفرین در شاهنامه

|
۱۳۹۵/۰۶/۳۱
|
۱۴:۱۹:۴۴
| کد خبر: ۴۵۸۶۵۱
ستایش جهان آفرین در شاهنامه

در شاهنامه هیچ فرد ایرانی را نمی‌بینیم که در برابر کسی جز خدا به عبادت برخیزد بلکه همه افراد و شخصیت‌های ایرانی شاهنامه چه شاهان و چه پهلوانان دارای روحیات عالی خداپرستی هستند. در صورت درماندگی از خدا استمداد می‌جویند و در زمان رهایی از موانع و مشکلات به عبادت و نماز می‌ایستد. گویا ایرانی‌ها خیلی زود دریافته بودند که در برابر حصول نعمت باید شکرگزار باشند. از این رو در برابر هر توفیقی نخست خدایی را می‌ستودند در شاهنامه همه شاهان ایرانی خداپرست و خاضع در برابر خدا هستند البته جز جمشید شاه که بر اثر رسیدن به اوج قدرت و حکمت دچار غرور و خودخواهی و عصیان در برابر خداوند می‌شود و سرانجام خداوند ضحاک مرداس را وسیله نابودی جمشید قرار می‌دهد. فریدون در آغاز کارها مادرش را به دعا و پرستش خدا می‌خواند سپس مادر نیز از خالق استمداد می‌جوید و می‌خواهد تا نگهدار فرزندش باشد و در واقع گیتی را از ناکسان و بی‌خردان پاک کند. به هر ترتیب زمانی که فریدون بر ضحاک پیروز می‌شود و به شاهی می‌رسد فرانک با شنیدن این خبر خوب به شکرگزاری می‌پردازد.

نیایش کنان شد سر و تن بشست/ به پیش جهان داور آمد نخست/ نهاد آن سرش پست بر خاک بر/ همی خواند نفرین به ضحاک بر/ همی آفرین خواند برکردگار/ برآن شادمان گردش روزگار ...

لحظه ای که منوچهر تور را می‌کشد به فریدون نامه‌ای می‌نویسد ..... به شاه آفریدون یکی نامه کرد/ زمشک و زعنبر بسرخامه کرد/ نخست از جهان آفرین کرد یاد/ خداوند خوبی و پاکی و داد/ سپاس از جهاندار فریاد رس/ نگیرد به سختی جز او دست کس ...

در بسیاری از نامه‌های ایرانیان نام خداوند زینت افزای صدر آنها است. کاووس شاه که تا حدودی از شخصیتهای منفی شاهنامه است هیچ گاه استمداد از خدا را از نظر دور نمی‌دارد و پس از  رسیدن به هر موفقیت خدا را ستایش می‌کند از جمله وقتی که سپاه ایران با سپاه مازندران روبه رو می‌شود و در یک هفته جنگ جدالشان به دراز می‌کشد. روز هشتم کاووس خاضعانه به درگاه خدا روی می‌نهد و از او مدد می‌جوید...

به هشتم جهاندارکاووس شاه/ ز سر بر گرفت آن کیانی کلاه/  به پیش جهاندار کیهان خدای/

بباید همی بود گریان به پای/ از آن پس بمالید بر خاک روی/ چنین گفت کای داور راستگوی

برین نره دیوان بی‌بیم و باک/ تویی آفریننده آب و خاک/ مرا ده تو پیروزی و فرهی/ به من تازه کن تخت شاهنشهی

کیخسرو وقتی با رستم و پهلوانان ایرانی پیوند می‌بندد که به جنگ افراسیاب برود یک هفته به جشن و شادمانی می گذراند و سرانجام جهاندار سر و تن بشست/ بیاسود جای نیایش بجست/ به پیش خداوند گردان سپهر/ برفت آفرین بگسترد چهر/ شب تیره تا برکشد آفتاب/ خروشان همی بود دیده برآب/چنین گفت کای دادگر یک خدای/ جهان دار و روزی ده رهنمای/ به کین پدر بنده را دستگیر/ ببخشای برجان کاووس پیر/ تو دانی که او را بدی گوهر است/ همان بد نژاد است و افسونگر است./ فراوان بمالید رخ بر زمین/ همی خواند برکردگار آفرین

رستم پهلوان پهلوانان شاهنامه رستم دستان همیشه منش شکرگزارانه دارد. اکوان دیو وقتی او را به داخل دریا می‌اندازد و رستم به طرز عجیبی جان به در می‌برد و پس از نجات خود ستایش خدا را می‌نماید.

ستایش گرفت آفریننده را/ رهانیده از بدش هر بنده را / بر آسود و بگشاد بند میان/ بر چشمه بنهاد ببر بیان

و زمانی که براکون دیو چیره می‌شود خدا را سپاس می‌گوید: همی خواند برکردگار آفرین/ کز و بود پیروزی و زور و کین/ تو مردیو را مردم بدشناس/ کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

اسفندیار پسر گشتاسب که از جانب زردشت رویین تن شده به شدت بر باورهای مذهبی خود پای بند است و یک شخصیت به شدت قدرشناس و شکرگزار خداوند است و در خوان نخست. همی گفت کای داور دادگر/ تو دادی مرا هوش و زور و هنر / تو کردی تن گرگ را خاک پای/ تو باشی به هر نیک و بد راهنمای ...

به هر حال آنچه در شاهنامه نمود بسیار دارد پرستش و نیایش خداوند است و این افتخار بزرگی  برای ملتی است که گذشتگان آنها در پیشرفت فرهنگ و تمدن به آن درجه از آگاهی رسیده بودند که پرستش مظاهر خلقت را بی‌اساس دانسته و تنها سر برآستان حی لایموت می‌سایند فردوسی عارفی حکیم یا حکیمی عارف است که در همه حال به خدا روی می آورد و مردم را به پرستش دعوت می‌کند.

ز روز گذر کردن اندیشه کن    

پرستیـدن دادگر پیشــه کــن

به یزدان گرای و میازار کس    

ره رستگاری همین است و بس

 

نظر شما