همنوا با عاشورا/بخش سوم
حسین احیاگر نام علی ،راه علی
همۀ عقلای قوم از محمد حَنَفّیه تا ابن عَبّاس و.... همگی در صدد نجات جسم حسین از تیغ تیز اموی بودند،صد افسوس که از روح بلند او بی خبر بودند.جسمی که روح علی بر کالبد آن بود چگونه می توانست شاهد پستی و پَلَشتی اموی باشد ؟چگونه می توانست در دنیایی زندگی کند که یزید،زمامدار امور مسلمین باشد؟
روح که بزرگ شد، تن در زحمت و آماج تیر حَرمَله است.
درد انحراف و کج روی های بنیادینی که حکومت اسلامی را از مسیر اصلی خارج ساخته و در دام میخواره ای گرفتار کرده بود،به کمتر از خون حسین درمان نمی شد .
السلام علیک یا ثارالله
خون تو تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
کمتر از سه دهه بعد از رحلت پیامبر اکرم،نطفۀ انحرافات،درعصبیت های اموی انعقاد و با زهرآب حماقتهایی که تار و پود امت را فرا گرفته بود،آبدیده تر می شد.از اولین ایمان آورندۀ به اسلام ،استغفار طلب میکردند و شمشیر جهل و زهرآگین ابن مُلجَم را با شعار لا حُکمَ الا لله،بر فَرق مبارکش فرود می آوردند.
تاکید مکرر حسین بر سیرۀ علی،که در مناسبتهای مختلف برای دوست و دشمن ایراد می شد،نجات حکومت اسلامی از دام آن مکر و تزویر را در دستور کار قرار داده بود تا آنرا به دریای زلال عدالت علی متصل سازد.در روح حسین ،از تهدید و تطمیع و دنیا زدگی معاویه خبری نبود.خبر ازعدالت و آزادگی علی بود:
«…با من، چنانکه با جَبّاران سخن می گویید، سخن نگویید و آن گونه که از تند خویان فاصله می گیرید از من کناره مجویید با ظاهر آرایی و ظاهر سازی با من معاشرت نکنید و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است. نمی خواهم مرا بزرگ انگارید .کسی که شنیدن سخن حق بر او دشوار باشد ،رفتار کردن او بر مبنای حق و عدالت دشوارتر خواهد بود…. »
-نهج البلاغه.بخشی از خطبه ۲۱۶
حسین با چنین اساسنامۀ زیبا وتنها وارث این فضیلت رهسپار کوفه شد.
استاد شهید مرتضی مطهری با بیان زیبای خود ماجرایی از یک مذاکره بین معاویه و یکی از دوستداران علی را نقل میکنند که به نوبه خود شنیدنی وتامل انگیز است. بیانگر خاطرۀ حقیقت جویی معدود مردان و زنان حق طلب آن روزگار است که در به در،به دنبال احیای آن خاطره هایند.
«در یکی از سالها بود که معاویه به حج رفته بود. سراغ یکی از زنان مکه را گرفت که سوابق طرفداری از علی را داشت .او را احضار کرد و پرسید چرا علی را دوست می داری و مرا دشمن؟
گفت:
به این دلیل که او عادل و طرفدار مساوات بود و تو بی جهت با او جنگیدی،به ناحق خونریزی کردی،در قضاوت ظلم کردی و مطابق هوای نفس خود رفتار کردی .
پرسید:
هیچ علی را دیدی؟
گفت:
به خدا سوگند،او را در حالی دیدم که ملک و حکومت،غافلش نکرده بود و تو را در حالی می بینم که فریفتۀ دنیای تنگ وتاریک خود گشته ای.
سخن او دل را جلا می داد و کدورت را از دل می برد ...
معاویه وقتی دید، نتیجۀ دلخواهش از این گفتگو حاصل نمی شود، گفت اگر نیازی داری، بگو تا اجابت کنم.
گفت:
صد شتر سرخ موی.
پرسید:
آن وقت در نظر تو مانند علی خواهم بود؟
گفت:
هرگز.اگر علی زنده بود یکی از اینها را هم به من نمی داد.
،اینها مال عموم مسلمین است.»
-مطهری مرتضی- بیست گفتار ص۶۷ و۶۸
علی شهید شده بود اما نام او هنوز در اذهان حقیقت جو زنده بود و لذا سَبّ علی در دستور کار معاویه قرار گرفت و کودکان بر سَبّ او تربیت یافتند.معاویه دریافته بود که مشکلش با شهادت علی حل نشده است،اگر نام علی نیز برسر زبانها باشد ،کار حکومت او تمام است. ولذا نامگذاری علی را بر هر طفل نوزادی در کلیۀ بلاد اسلامی،ممنوع اعلام کرد ومجازات مرگ برای طفل و والدینش در نظر گرفت.
حسین با مشاهدۀ چنین فاجعه ای که معاویه در باور و فرهنگ مردم ایجاد کرد ،برای پاسداشت و زنده نگه داشتن نام پدر،تمام فرزندان ذکور خود را علی نام نهاد تا آن نام جاویدان،از اذهان مردم فراموش نشود،فرزندان ذکور حسین همه علی نام گرفتند و مردم، فقط با پسوندهایی آنها را از همدیگر باز شناختند.
«علی اکبر، علی اصغر، علی اوسط و…»
روزی در پاسخ به اعتراض مَروان،فرماندار مدینه ،که چرا به رغم ممنوعیت،همۀ فرزندان ذکور خود را علی نام نهاده ای؟
فرمود:
«اگر خداوند،صد پسر دیگر هم به من عطا فرماید همه آنها را «علی» نام خواهم نهاد.نام علی باید تا ابد زنده بماند.»
این ماموریت حسین بود که در عاشورا به نحو کامل انجام می شد.همۀ علی ها ی او به قربانگاه آمده بودند .
ادامه دارد
مالک رضایی